نگاه سینما و ادبیات به پدیده مهاجرت/ مغزهای بزرگی که با چمدانهای کوچک رفتند
به گزارش خبرگزاری آنا، به مناسبت روز دانشجو رویداد «مغزهایی که در چمدان جا نشد» با محوریت بررسی ریشههای ذهنی و فرهنگی کوچ ایرانیان، توسط موسسه «دوزیست» و در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در بخش اول این رویداد که محوریت اصلی آن مهاجرت بود، مهاجرت در قاب سینما با اکران فیلم «بدرود پاریس» به کارگردانی محمدابراهیم شهبازی و در قاب ادبیات با کتاب «آذرباد» نوشته نسیم مرعشی بررسی شد و سمیه سادات حسینی به عنوان کارشناس کتاب و محمد ابراهیم شهبازی به عنوان کارگردان از ساعت ۱۱ تا ۱۲:۳۰ این محتواها را بررسی کردند.
دغدغه مهاجرت و ریشههای انسانی قصه
محمد ابراهیم شهبازی، کارگردان فیلم «بدرود پاریس» در ابتدای پنل گفتوگو و پس از پخش فیلم درباره توضیح خاستگاه شکلگیری ایده فیلم گفت: بخش مهمی از این فیلم از دل تجربههای انسانی و دغدغه مهاجرت بیرون آمده است. دغدغهای که در آثار بعدی من نیز دیده میشود.
او ادامه داد: یکی از عناصر اصلی داستان، شرایط خاص پدری است که تصمیم گرفته مهاجرت کند. تصمیمی که از نگاه او در شرایط عادی میتوانست انتخابی «سالم» باشد، اما متوجه شد که نمیتواند.
او توضیح داد: این پدر، دستکم شش ماه امکان بردن پسرش به کشور مقصد را نداشته و همین فاصله زمانی، مجموعهای از اتفاقات و تردیدها را رقم میزند؛ اتفاقاتی که باید در کشور مقصد تأیید و ثبت میشد تا امکان مهاجرت کامل فراهم شود.
ورود جهانهای جادویی به روایت
این کارگردان گفت: کنار این بستر واقعگرایانه، از ابتدا ایدهای درباره جهانهای جادویی نیز وجود داشت که در ادامه به داستان اضافه شده و کمک کرده لایههای مختلف قصه شکل بگیرد.
شهبازی با اشاره به اینکه «رفتن» یا همان مهاجرت، تصمیمی ساده نیست گفت: مجموعهای از عناصر کوچک، اما اثرگذار میتواند انسان را از تصمیم مهاجرت باز دارد. گاهی کوچکترین رویدادها سرنوشت یک انتخاب را تغییر میدهند و این مسئله برای من شخصاً تبدیل به یک دغدغه روایی شده است.
معنای «وطن» برای شخصیت اصلی
شهبازی در پاسخ به پرسشی درباره مفهوم وطن در فیلم، گفت: شاید هرکس معنای متفاوتی از وطن داشته باشد. در داستان، شخصیت اصلی با وجود دانستن زبان فرانسه و آشنایی عمیق با فرهنگ آن کشور، در لحظه تصمیمگیری، همه این دستاوردها را کنار میگذارد و دوباره از خود میپرسد من واقعاً به کجا تعلق دارم؟ اما وطن آنجایی است که آدم حالش خوب است.
هویت؛ حاصل خانهها، خیابانها و زبان
سمیهسادات حسینی، کارشناس کتاب، در این رویداد با اشاره به رمان «آذر باد» نوشته نسیم مرعشی، به نقش بنیادین پیوندهای فرهنگی و عاطفی در تجربه مهاجرت پرداخت و توضیح داد: مهاجرت فقط جابهجایی مکانی نیست؛ مهاجرت جابهجایی پیوندهاست. انسان در ارتباط با فضاهای شهری، خانهای که در آن بزرگ شده، آدمهایی که بهطور روزمره با آنان در تماس است و زبانی که با آن شوخی و حتی دعوا میکند، لایههای عمیق هویتی میسازد؛ لایههایی که با خروج از وطن ناگهان از دسترس خارج میشوند و به این سادگی قابل جبران نیستند.
حسینی تأکید کرد: گرچه مهاجرت میتواند فرصتهایی ایجاد کند، اما حجم پیوندهای دوطرفه، صمیمیتها و ارتباطات خودجوشی که در وطن شکل میگیرد، در کشور مقصد قابل تکرار نیست.
طنز؛ سادهترین و درعینحال سختترین بخش مهاجرت
این کارشناس کتاب یکی از دشوارترین جنبههای مهاجرت را انتقالناپذیری طنز دانست و گفت: طنز سادهترین شکل ارتباط است، اما مهاجر نمیتواند طنزش را منتقل کند؛ نمیتواند آزادانه شوخی کند یا بفهمد دیگران چرا میخندند. در وطن، خنده بر پایه کوچکترین اشتراک فرهنگی شکل میگیرد، اما در جامعه مقصد حتی با بالاترین درک زبانی و فرهنگی این حلقه مشترک ساخته نمیشود.
حسینی با توضیح اینکه این موضوع در رمان و فیلم «آذر باد» هم بهوضوح دیده میشود گفت: در فیلم، بخش بزرگی از پیوند پدر و پسر با همین خندههای کوچک ساخته میشود، اما در رمان خنده کمرنگتر است، چون کتاب سراغ سختترین بخش مهاجرت رفته است.
تلخیِ همزمانِ ترککردن و ترکشدن
حسینی در ادامه با اشاره به نوشتهای از یک دوست مهاجر گفت: شاید مسئله مهاجرت این نباشد که ما کشورمان را ترک میکنیم؛ بلکه کشور ما هم کمکم ما را ترک میکند. این یکی از تلخترین لایههای مهاجرت است، فقط فرد از وطن جدا نمیشود، بلکه وطن هم بهتدریج از فرد فاصله میگیرد؛ خاطرهها، روابط، زبان روزمره، و حتی شوخیها کمکم او را پس میزنند.
سمیهسادات حسینی در برنامه رویداد دو زیست با مرور تجربهها و مشاهداتش از مهاجرت، ابتدا بر یک نکته محوری تأکید کرد: مهاجرت، برخلاف آن تصویری که گاهی در متون یا توصیههای معنوی میبینیم، در دنیای امروز یک پدیده صرفاً فردی نیست؛ کاملاً در بستر نابرابری جهانی شکل میگیرد.
او توضیح داد: در فرهنگ عمومی، مهاجرت اغلب با عباراتی رمانتیک و سادهانگارانه تعریف میشود؛ اما در واقعیت، مهاجرت امروز وابسته است به ساختارهای قدرت، اقتصاد و سلسلهمراتب جهانی.
کشورهای «مهاجرپذیر»؛ لطف یا منفعت؟
حسینی گفت: در روایت فرهنگی غالب دنیا، کشورهایی که مهاجر میپذیرند، خود را لطفکننده معرفی میکنند؛ در حالی که گزارشها و دادههای معتبر جهانی نشان میدهد این کشورها سود اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی از مهاجران دریافت میکنند؛ اما، چون در گفتمان عمومی چنین وانمود میشود که مهاجرپذیری احسان است، در مقابل، کشورهایی مثل ایران، افغانستان، سوریه، عراق یا حتی برخی کشورهای اروپای شرقی بهعنوان نیازمند تعریف میشوند؛ ملتهایی که برای پذیرفته شدن باید شایستگی، سختیکشیدن و اضطرار خود را ثابت کنند.
او ادامه داد:برای یک ایرانی، مهاجرت تبدیل میشود به یک مسیر پررنج که باید دائم ثابت کند چرا مجبور بوده، چرا در خطر بوده و چرا حق دارد پذیرفته شود. در مقابل، یک شهروند آلمانی، فرانسوی یا آمریکایی برای مهاجرت به کشورهای مشابه، با این نوع بازجویی و قضاوت روبهرو نیست. آنها تنها انتخاب میکنند؛ نه مجبورند و نه باید توجیه کنند.
هزینههای نابرابر مهاجرت؛ روایتی که در «آذر باد» برجسته شد
حسینی با اشاره به تصویر متفاوتی که این اثر از مهاجرت ارائه میدهد، تأکید کرد: روایت فیلم یادآور واقعیتی است که بسیاری از مهاجران از کشورهای بهاصطلاح درجهدو تجربه میکنند؛ واقعیتی که نشان میدهد مهاجرت نه یک لطف، بلکه مسیری پرهزینه است که جامعه مقصد از مهاجر طلب میکند.
این کارشناس کتاب گفت: مهاجرت برای کسانی که از کشورهایی با تصویر بحرانزده یا کمبرخوردار میآیند، هیچگاه آسانتر نمیشود و اجبار مهاجرت سبب نمیشود این مسیر با آنها مهربانتر رفتار کنند. مهاجرت در چنین شرایطی هزینه خودش را دارد، هزینهای که فقط مالی یا اداری نیست و بخش مهمی از آن در لایههای روانی و هویتی شکل میگیرد؛ جایی که مهاجر باید مدام توضیح بدهد چرا آمده و چقدر مجبور بوده و چه اندازه سزاوار پذیرفته شدن است.
او با اشاره به نابرابری پنهانی که در تجربه مهاجرت وجود دارد گفت: مهاجرت یک ایرانی، سوری یا عراقی قابل مقایسه با مهاجرت یک آلمانی یا آمریکایی نیست، چون مهاجر غربی نه لازم است رنجنامه ارائه کند و نه قرار است با نگاه ترحمآمیز یا لطفآمیز جامعه مقصد روبهرو شود، اما مهاجر خاورمیانهای باید مسیری سخت را طی کند تا اصلاً «قابلپذیرش» دیده شود.
حسینی این بخش از واقعیت مهاجرت را یکی از محورهای برجسته «آذر باد» دانست و تأکید کرد: کتاب آگاهانه همان بخشهایی از مهاجرت را نشان میدهد که معمولاً در روایتهای رؤیایی یا تبلیغی نادیده گرفته میشود؛ مسیری که در آن سختیها به نوعی تبدیل میشوند به معیاری برای اینکه مهاجر شایستگی پذیرش در کشور مقصد را ثابت کرده باشد.
او همچنین گفت: این فیلم توانسته تصویری کلان از مهاجرت بسازد؛ تصویری که یادآور میشود مهاجرت برای برخی انتخابی آزادانه است و برای برخی هزینهای برای بقا و جهان میان این دو گروه یکسان رفتار نمیکند و بخش آسیبپذیرتر همیشه باید بهای بیشتری بپردازد.
وطن فرزندی رنجدیده است
شهبازی در ادامه توضیح داد: در فیلم، با انتخاب فرزندی مبتلا به سندروم داون قصد داشتیم نشان دهیم که در وطن ما نوعی رنج و نقص وجود دارد؛ چیزی که باید تحمل شود. این نگاه به معنای تحقیر نیست، بلکه بازتاب یک واقعیت است.
او افزود: این استعاره از ابتدا بخشی از جهان روایت نبوده، اما اکنون آن را «برداشتی کاملاً درست» میداند اگر نقصی وجود نداشت، اینهمه میل به رفتن شکل نمیگرفت.
مهاجرت آفت دارد؛ من خودم مهاجرم
کارگردان «بدرود پاریس» بخش مهمی از تحلیل خود را بر تجربه زیستهاش بنا کرد و گفت:
من خودم مهاجرم. ۲۱ سال پیش از اهواز به تهران آمدم. تصور کنید نوجوانی ۱۵–۱۶ ساله در اوج نیاز به خانواده، آنها را رها کرده و به شهری دیگر میرود. آن زمان نه میدانستیم تصمیم درست چیست و نه غلط. هیجان بود که فرمان میداد.
شهبازی با اشاره به موج گسترده مهاجرت در سالهای اخیر اظهار کرد: وقتی امروز درباره مهاجرت اینهمه کتاب نوشته و فیلم ساخته میشود، یعنی حتماً مشکلی وجود دارد. مهاجرت آسان نیست؛ آفتها و رنجهای خودش را دارد.
رفتن به هر قیمتی؛ نشانه فشار جمعی
شهبازی گفت: یکی از تلخترین واقعیتهای امروز جامعه، رسیدن بسیاری از جوانان به نقطه «رفتن به هر قیمت» است آدم عاقل معمولاً برای رفتن، حداقلی از شرایط را در نظر میگیرد. اما وقتی کسی میگوید حاضر است به هر قیمتی برود، یعنی فشار و آسیب آنقدر زیاد شده که ماندن غیرممکن به نظر میرسد.
او تأکید کرد: این وضعیت شخصی یا فردی نیست؛ این یک درد مشترک است. وقتی آدمها با حداقلها کنار میآیند و از خواستههایشان صرفنظر میکنند، یعنی جایی از ساختار زندگی ما مشکل دارد؛ مشکلی که همه حس میکنند.
شهبازی در پایان اعلام کرد: از این به بعد اگر فیلم در جایی خارج از ایران نمایش داده شود، نخستین نکتهای که دربارهاش توضیح میدهم همین برداشت است. واقعاً نوعی نقص در وضعیت وطن وجود دارد که باعث میشود بسیاری از ما به رفتن فکر کنیم.
مهاجرت همیشه فاجعه نیست
حسینی در ابتدای سخنانش تأکید کرد: مهاجرت در جهان واقعی انواع مختلفی دارد و بسیاری از مهاجرتها با بحران و فلاکت همراه نیست. بسیاری از مهاجران با تخصص، سرمایه یا شرایط مناسب وارد کشور مقصد میشوند؛ درس میخوانند، شغل پیدا میکنند و نسبتاً سریع به ثبات میرسند. همه ما در شبکههای اجتماعی نمونههای مهاجرت موفق را زیاد دیدهایم.
او از مهاجرتهای «انتخابی» نیز یاد کرد و گفت: مهاجرتهایی که فشار و اجبار پشت آن نیست. بعضیها با تمکن مالی خانواده مهاجرت میکنند؛ شش ماه اینجا هستند، شش ماه آنجا. یا کسانی که همزمان در ایران و کشور مقصد فعالیت دارند. اینها مهاجرت سخت و بحرانی نیست.
به گفته حسینی، رمان «آذرباد» عمداً فقط به گروهی از مهاجران میپردازد که هیچ انتخابی پیش رویشان نیست. در رمان، ما با آدمهایی روبهرو میشویم که کاملاً مجبورند؛ آدمهایی که اصلاً آپشن فکرکردن به اینکه اگر شد میرویم یا اگر نشد میمانیم ندارند. همهشان زیر تیغاند.
کمپ؛ صحنهای برای عریانترین شکل رنج
حسینی با اشاره به فضای کمپ مهاجرت در رمان افزود: با وجود سختیهای عجیب و غیرقابلتحملی که شخصیتها در کمپ تجربه میکنند، مرعشی باز هم تصویری نمیسازد که مخاطب فکر کند این سختیها در نهایت میارزد. انگار حتی وعده رسیدن به یک بهشت خیالی پس از این رنج هم وجود ندارد
او گفت: نویسنده تمامقد بر «درد دوری از وطن» ایستاده است. در تمام رمان صدای وطن میآید؛ نه امید به آیندهای درخشان. انگار نویسنده عامدانه میخواهد بگوید که حتی در دل این فاجعه هم جدایی از وطن یکی از سختترین رنجهاست.
حسینی تأکید کرد: مرعشی قصد نداشته تصویری جامع از مهاجرت ارائه دهد. رمان نه سراغ مهاجرتهای موفق رفته، نه دلایل متنوع مهاجرت را بررسی کرده، نه تجربه کسانی را نشان داده که توانستهاند با جامعه مقصد پیوند مؤثر برقرار کنند.
او در پایان گفت: این رمان عمداً به سمت سیاهترین مهاجرتها رفته؛ مهاجرتی که نه انتخاب دارد، نه امید، نه تکیهگاهی در مقصد. این نگاه آگاهانه است و باید آن را بخشی از جهانبینی نویسنده دانست. او درباره بازنمایی مهاجرت در این اثر گفت: رمان بر سختیهای مهاجرت تمرکز کرده و بیشتر روی تلخترین و ملموسترین جنبههاست، مثل توالت و آشپزخانه مشترک در کمپها. این سختیها برای مخاطب بسیار ملموس است، اما نویسنده به سختیهای نامحسوستر مهاجرت نمیپردازد، همانهایی که مهاجرانی که سالها در خارج زندگی میکنند، تجربه میکنند.
زنان و نقش آنها در مهاجرت
حسینی تأکید کرد: یکی از جنبههای مهم رمان، حضور و فعالیت زنان است. در این رمان هیچ مهاجرت موفقی دیده نمیشود؛ تمام شخصیتها با شرایط دشوار و ناموفق مواجهاند. اما یک وجه مشترک وجود دارد: همه زنان تلاش میکنند بخشی از وطن را به محیط زندگی خود بیاورند.
او توضیح داد: شخصیتهای زن، حتی در شرایط دشوار کمپ، با تغییر چیدمان وسایل، خرید رومیزی، گلدان و آوردن خاطرهها و وسایل کوچک از وطن، فضاهای کوچک خود را به «وطنهای کوچک» تبدیل میکنند.
او ادامه داد: این کار نه تنها حس تعلق و وطنپذیری را حفظ میکند، بلکه نمونهای است از نقش زنان در موفقیت مهاجرت. حتی اگر مهاجرت به ظاهر ناموفق باشد، زنها با این فعالیتهای ظریف و مداوم، بخشی از وطن را همراه خود میآورند.
مهاجرت چه آوردهای برای کشور دارد؟
در ادامه پنل دانشجویان با حضور دو دانشجو از ساعت ۱۳ تا ۱۴:۳۰ برگزار شد.
در ابتدا سلیمانی دکترای علوم ارتباطات دانشگاه تهران، در پاسخ به این سوال که موضع شما نسبت به مهاجرت چیست و چه شرایطی برای دانشجویی که بخواهد از ایران مهاجرت کند پیش میآید گفت: نزدیکترین تجربه من به مهاجرت در بدو ورود من به مقطع دکتری بود. من حتی قصد اپلای به آمستردام هلند داشتم و در این حوزه هم خیلی پیش رفتیم. پایان نامه ارشدم را که در شهریور ۱۴۰۳ نوشتم درباره بحثهای ارتباط رسانه و زاینده رود بود و تلاش کردیم. بعد از این تعریفها هیچ چیز جلو نرفت و همواره به من پیشنهاد شد که دکتری را بخوانم.
او ادامه داد: در نسبت مهاجرت این سوال برای من ایجاد شد که من بروم چه چیزی بخوانم که اول از همه به درد من بخورد و دوم اینکه من بروم، دکترا بخوانم بعد بازگردم باز هم باید به جایی برگردم که به من کار نمیدهند و در نهایت ناچار میشوم که مهاجرت کنم. در واقع ماندم، چون احساس کردم ارتباطاتی که در این ۵ سال میتوانم بسازم به مدرکی که بعد از ۵ سال میگیرم و باز میگردم اولویت دارد.
گاهی مهاجرت دغدغه جمعی است
کفایت واحدی، دانشجوی دکتری حوزه ارتباطات و مهاجر، درباره تجربه مهاجرت خود گفت: مهاجرت فقط دغدغه یک انسان نیست. اگر نگاهی به زندگی کلی آدمها داشته باشیم، میبینیم که هرکسی چند بار در زندگیاش به مهاجرت فکر میکند.
او ادامه داد: ما در زندگیمان به یک مقطع سیاسی بسیار دشوار برخوردیم؛ جمهوری سقوط کرده بود و طالبان به قدرت رسیده بودند و ما در یک دوراهی قرار گرفتیم. در کشور ما تقریباً همه با پدیده مهاجرت آشنا هستند و کمتر کسی است که آن را تجربه نکرده باشد.
واحدی درباره انتخاب ایران برای ادامه زندگی خود توضیح داد: من ایران را انتخاب کردم، چون ریشههای فرهنگی مشترک داریم؛ ریشه، فاکتور دینی، تاریخ و زبان ما مشابه است. البته این سوال هم برایم پیش آمد که اگر به کشورم بازگردم چه میکنم و اگر مهاجرت نکنم در کشور مقصد چه میکنم؟ گاهی گزینه سومی هم وجود دارد که پس از دریافت مدرک دوباره به کشور دیگری مهاجرت کنیم. هرقدر شباهتهای فرهنگی بیشتر باشد، امکان ماندگاری در کشور افزایش پیدا میکند.
هویت ایرانیها پس از مهاجرت چه میشود؟
در ادامه این رویداد سیدجواد میری، جامعهشناس و مهرداد عربستانی انسانشناس از ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۶ به بررسی ریشهها فرهنگی مهاجرت پرداختند که در ادامه میخوانید.
در ابتدای سومین پنل عربستانی در پاسخ به این پرسش که آیا مسئله هویتی در مهاجرت قابل بحث گفت: «اصولاً موضوع مهاجرت را از منظر ذهنی بررسی میکنم و هویت در آنجا معنی پیدا میکند. مهاجرت و تمنای مهاجرت از زمانی آغاز میشود که آرزوها و خواستههایت در جغرافیای سیاسی کشورت تحقق پیدا نمیکند. اگر شما از نظام توزیع امید بیبهره شوید، طبیعی است که علقهها نسبت به آن کاهش پیدا کند. کسانی که ایران را ترک میکنند، همواره با نوستالژیهایشان زندگی میکنند؛ اما تا زمانی که نتوانند آن را به دست آورند، ارتباطشان با کشور خودشان ترمیم نمیشود.»
میری ادامه داد: «آنچه در ادبیات به آن میگویند فرار مغزها، پدیدهای پیچیده و چندوجهی است و جامعهشناسان آن را به دو دسته عوامل دافعه در کشور مبدأ و عوامل جاذبه در کشور مقصد تقسیم میکنند. در عوامل دافعه در کشور مبدأ چند عامل را بررسی میکنند. درآمد ناکافی، موضوعات و نگرانیهای مالی، نبود فرصتهای شغلی مناسب، فساد مالی، نادیدهگرفتن شایستهسالاری که در جهان وجود دارد و البته یکی از عوامل کلیدی، اتفاقهای سیاسی، عدم وجود آزادیهای آکادمیک و بروکراسیهای پیچیده، همچنین محدودیتهای اجتماعی، نبود ارتباطات و شبکههای علمی بینالمللی.»
او ادامه داد: «عوامل جاذبه در کشور مقصد، نخبگان را به کشورهای خاصی میفرستد. این عوامل جاذبه دقیقاً همان عواملی است که در کشور مبدأ باعث دافعه میشود. نکته اساسی این است که در مهاجرت نباید صرفاً به یک عامل بسنده کرد؛ معمولاً این اتفاق بهصورت چندوجهی رخ میدهد».
عربستانی در پاسخ به این پرسش که ابعاد درونی مهاجرت ذهنی چیست گفت: «اصولاً آدمیزاد همواره تمایل به ارتقای اجتماعی دارد. اگر احساس کند در حال رشد است، حرکت میکند؛ اما اگر حس کند گیر افتاده، در انتظار است و کنترلی بر وضعیت خود ندارد، دچار یأس میشود.»
او دامه داد: «امروز این تمایل به ترک وطن فقط برای نخبگان نیست و به یک امر جهانشمول تبدیل شده است. از طرفی، آنچه با آن مواجه هستیم، نبودِ امید به بهبود شرایط در کشور است. مثلاً همین حالا با وجود تورم ۳۰ درصدی، قدرت خرید مردم کمتر و سفرهها کوچکتر شده است. در اینجا بحث «جا ماندگی فرهنگی» مطرح میشود و امید به آینده از بین میرود.»
عربستانی بیان کرد: «مسئله بسیاری از آدمها این است که باید نوعی ریاکاری سیستمی داشته باشند. بسیاری معتقدند رسانهها عامل علاقه به مهاجرت هستند؛ نمیگویم بیتأثیرند، اما این رسانهها در تمام جهان وجود دارند. پس چرا فقط ایرانیها به این دعوت لبیک میگویند؟ چرا بعد از کشورهایی که دچار جنگ و بحران هستند، ایران آمار بالای مهاجرتفرستی را دارد؟ بعد از انقلاب، مدتها و سالها همدل بودند و دائماً وعده داده شد، اما هیچگاه به آن عمل نشد. مردم مدام در وضعیت ریاضت اقتصادی قرار داشتهاند، اما از یک جایی به بعد به دنبال نتیجه هستند.
میری ادامه داد: «دستکم در یک دهه اخیر، مهاجرت چه مواردی را اضافه کرده است؟ اخیراً گفتند که صرفاً با بررسی عوامل جاذبه و دافعه، موضوع مهاجرت را بررسی کردهاند. یکی از این عوامل، نابرابری ساختاری و سلسلهمراتب آکادمیک جهانی است. نکته دوم، شبکههای اجتماعی است که تبدیل به سرمایه اجتماعی برای مهاجران میشود و روند پذیرش آنها در کشور مقصد را تسهیل میکند.»
او افزود: «مهاجران ارتباطشان را با کشور مبدأ قطع نمیکنند، بلکه ارتباطات دوسویه ایجاد میکنند. در مورد ایران باید بر این موضوع تأکید کنیم که چرا در ایران مسئله بازگشت یا ایجاد ارتباط دوسویه شکل نمیگیرد؟ به نظر من، یکسری نکات به امر ساماندهی سیاسی داخلی ارتباط دارد که نمیتوان آن را بهدرستی ساماندهی کرد. نکته بعد این است که نخبگان علمی و دانشگاهی بهدنبال بهرسمیتشناختهشدن رشته تحصیلی و تخصصیشان هستند و اگر این اتفاق رخ ندهد، احساس میکنند ناکارآمد هستند.
این جامعهشناس بیان کرد: «نکته دیگر، کیفیت زندگی افراد است. گزارشهای اخیر نیز که مطرح شدهاند، تمرکزشان بر مهاجرت مغزها، بازگشت نخبگان و چگونگی افزایش توسعه همکاری آنها با کشور مبدأ است؛ که در مورد ایران، این موضوع حلقۀ مفقوده است. به همین دلیل برای درک مسئلۀ مهاجرت، نیازمند یک بررسی جامعهمحور، جامعهشناختی و کلی هستیم.»
عربستانی در پاسخ به این سوال که چرا مهاجران ایرانی در حوزۀ فرهنگیِ خودشان ادغام اجتماعی بالایی با کشور مقصد دارند گفت: «پژوهشگران زیادی روی مهاجران ایرانی و رفتارهای آنها تحقیق کردهاند. برخی این موضوع را ذاتگرایانه بررسی کرده و گفتهاند ایرانیها بهصورت تاریخی اینگونهاند؛ اما من باور دارم دیدگاههای سیاسی یکی از عواملی است که سبب میشود ایرانیها در کشور مقصد خیلی با هم ارتباط برقرار نکنند.»
عربستانی توضیح داد: «ما با اینکه از لحاظ فرهنگی خیلی با هندیها، چینیها و ترکها نزدیکی داریم، اما باز هم احساس میکنم که فردگرایی ایرانیها نسبت به آنها کمتر است. نکته اول این است که من فکر میکنم شکافها و تفاوتهایی که در ایران وجود دارد بسیار عمیق است و به همین دلیل یکدیگر را قبول نداریم. احساس میکنم گفتمان هیستریک در جامعۀ ما افزایش یافته است. جامعۀ ایران همواره در حال چشمپوشی از جان، فرزند و پول بوده، اما وقتی این چشمپوشیها زیاد میشود و فرد در برابر این چشمپوشی چیزی به دست نمیآورد، سبب سرخوردگی و هیستریک شدن افراد میشود. ما یک اجماع و جایگاه اتوریته نداریم و دائماً در حال دفع یکدیگر هستیم و همین سبب میشود که مدام فکر کنیم دیگری میخواهد چیزی را به ما تحمیل کند.»
میری نیز توضیح داد: «در ایران موضوع انزوای جهانی هم وجود دارد و ما گمان میکنیم از باقی جهان منقطع شدهایم. تمام جهان در حال پیشروی است، اما ما در ایران عقب ماندهایم. با این حال، واقعیت این است که ما زیرساختها را همچنان داریم و امیدواریم.»
او ادامه داد: «تصور انزوای جهانی که بر جامعه تحمیل شده است نیز یک پدیدۀ قابل تأمل است؛ به این خاطر که هیچ رسانهای توسط یک کشور دیگر تأسیس نشده تا مثلاً بگوید اوضاع مصر بد است، اما درباره ایران چنین موضوعی بهصورت جدی وجود دارد.»
عربستانی توضیح داد: «انسان تا زمانی که چشمانداز اجتماعی ـ یعنی امید به ارتقا و این موارد ـ داشته باشد، میتواند رشد کند. ذهنیت بخشی از حقیقت اجتماعی است و قابل تقلیل نیست. اما میتوانیم بپرسیم: آیا مهاجرت میتواند الزاماً فیزیکی نباشد و ذهنی باشد؟ نسل Z بومیان فضای مجازی هستند. برخی از آنها حتی از تاریخ معاصر ایران خبر ندارند و علاقهای هم ندارند، چون اصلاً در این فضا زندگی نمیکنند.»
میری توضیح داد: «وقتی درباره امر سیاسی صحبت میکنیم، برای اینکه بتوانیم حس همبستگی افراد را بالا ببریم، نباید امر خاص را جای امر عام غالب کنیم. یکی از کارهایی که در درازمدت باید دربارۀ جامعه ایران انجام شود این است که نوعی همبستگی و انسجام اجتماعی را افزایش دهیم؛ به این معنا که از امور خاص عبور کنیم و به سمت امور عام برویم. یعنی بتوانیم حق انتخاب بیشتری به عامۀ مردم بدهیم، نه یک طبقۀ خاص. هرقدر ما بیشتر به این سمت برویم، حس همبستگی افزایش پیدا میکند.»
عربستانی نیز بیان کرد: «مهاجرت نه امر منفی است و نه امر مثبت. اگر دولت وظیفۀ ذاتی خود را یعنی ایجاد رفاه و توسعه انجام ندهد و چیزهای دیگری را وظیفۀ خود بداند، کشور مانند یک بادکنکِ پر از هوا سوراخ میشود.»
عربستانی در پاسخ به این پرسش که آیا مسئله هویتی در مهاجرت قابل بحث است گفت: «اصولاً موضوع مهاجرت را از منظر ذهنی بررسی میکنم و هویت در آن معنا پیدا میکند. مهاجرت و تمنای مهاجرت از زمانی آغاز میشود که آرزوها و خواستههایت در جغرافیای سیاسی کشورت تحقق نمییابد.
اگر شما از نظام توزیع امید بیبهره شوید، طبیعی است که علقهها نسبت به آن کاهش پیدا کند. کسانی که ایران را ترک میکنند همواره با نوستالژیهایشان زندگی میکنند، اما تا زمانی که نتوانند آن را به دست آورند، ارتباطشان با کشور خودشان ترمیم نمیشود.»
میری ادامه داد: «آنچه در ادبیات به آن میگویند «فرار مغزها»، پدیدهای پیچیده و چندوجهی است و جامعهشناسان آن را به دو دسته تقسیم میکنند: عوامل دافعه در کشور مبدا و عوامل جاذبه در کشور مقصد. در عوامل دافعه در کشور مبدا، چند عامل مورد بررسی قرار میگیرد؛ از جمله درآمد ناکافی و موضوعات و نگرانیهای مالی.»
این نشست روز سهشنبه ۱۸ آذر به همت موسسه دوزیست با همکاری کانون اندیشه جوان و کانون مطالعات فیلم دانشگاه تهران برگزارشد.
انتهای پیام/