برای تولید ملی مرثیهسرایی نکنیم، اقدام کنیم
آیا واقعا ما نسبت به تولیدات داخلی مسئولت داریم؟ وقتی بین خرید کالای داخلی و خارجی میخواهیم یکی را انتخاب کنیم آیا باید به چیزهایی غیر از "تقاضا و مرغوبیت کالا و اقتصاد خانواده" و از این قبیل هم فکر کنیم؟ آیا چیزی مثل تعهد اجتماعی باید وارد میدان شود و کفه خرید داخلی را سنگینتر کند؟
خیلی از کارخانههای داخلی بسته شدهاند و کارگرانشان بیکار شدهاند. بعضی از این دستفروشانی که کنار خیابان میبینید، یا خیلی از مردمی که با ماشین شخصیشان مسافرکشی میکنند، اینها را اگر پای درد دلشان بنشینید، میبینید که هر کدام تکنسینی، کارگری یا دستبه آچاری بودهاند و در یک کارخانه روزی هشت نه ساعت کار میکردهاند. منتها چون تولیداتشان به هر دلیلی بازار نداشته، یا بازار داشته و ذره ذره بازار را از دست داده، ناگزیر کرکره تولید پایین کشیده شده است و اینها هم هرکدام به گوشهای رفتهاند و برای امرار معاش به کاری مشغول شدهاند. در اطراف تهران بعضی کارخانهها تغییر کاربری دادهاند و فضای سبز و فضای کارگری-اداری و خط تولید خود را با ریسههای نورانی و نوارهای رنگی و زرقوبرقهای ظاهری به باشگاه عروسی تبدیل کردهاند. کارگران را هم که تا دیروز با ابزار و ادوات کارخانه سر و کار داشتند، لباس پلوخوری پوشاندهاند و به گارسونی و میزبانی گماردهاند. کارگری که تا دیروز با پتک و سندان و پرس و تراش و ریختهگری و از این قبیل سر و کار داشت، تکنسینی که تا دیروز با ابزار و ادوات فنی سر و کار داشت، حالا سینی به دست جلوی مهمانان خم و راست میشود تا چای و شیرینی و آب میوه تعارفشان کند. این قصه از این هم سوزناکتراست وقتی میفهمیم که بسیاری از تولیدکنندههای ما از سر ناچاری به کسوت دلالی و واسطهگری درآمدهاند و سفره خود را که تا قبل از اینها جماعتی دورش مینشستند و روزی میبردند، کوچک کردهاند و به اندازه یک شرکت وارداتی تقلیلش دادهاند. قصه محدود به این نیست.
سرمایههایی که میتوانستند وارد تولید شوند و ایجاد اشتغال کنند و چرخهای صنعت را به حرکت درآورند و نرخ بیکاری را کاهش دهند و بسیاری از معضلات اجتماعی را از سر راه بردارند، به جاهای دیگر کشیده شدهاند. سرمایههایی که میتوانستند تولید را رونق ببخشند امروز یا کشورهای دیگر را رونق میبخشند یا گرفتار سود خواب شدهاند. تعطیلی تولید مصائبی دارد که نباید به همین بیکاری کارگران و کساد شدن اقتصاد محدودش کرد. ما اینجا معضلات اجتماعی فراوانی داریم که با پایین کشیده شدن چراغ تولید، بزرگ میشوند و قدرت میگیرند و مردم را گرفتار میکنند. چیز پیچیده و پنهانی نیست که اگر تولید و سرمایهگذاری در تولید رونق بگیرند، به تبعشان بیکاری هم به حداقل میرسد و خیلی از مشکلات خانوادگی که به جامعه سرایت میکند، خودبهخود به کناری میرود. بیکاری امالمعضلات است. ریشه اعتیاد، ریشه طلاق، ریشه پرخاشگری، ریشه خیلی از مفاسد را اگر تعقیب کنیم یک سرشان به بیکاری و مشکلات معیشتی میرسد. اینها به کنار، نیروی جوان و تحصیلکرده و تازه نفس در راهند و حاضر به یراقاند تا کار کنند و چرخهای صنعت و اقتصاد را به حرکت دربیاورند. این نیروهای جوان اگر به درهای بسته کارخانهها بخورند چه بلایی سرشان میآید؟ و اگر نتوانند کاری حلال و آبرومند و مفید برای خود دست و پا کنند چه باید کنند؟ این سوالات جدیاند و نباید به سادگی از کنارشان گذشت. هر وقت ما به بازار میرویم و بین خرید جنس ایرانی و جنس خارجی مردد میمانیم باید به همه این سوالات فکر کنیم. این سوالات بنیادین میتوانند عادتها و طرز تلقی ما را عوض کنند. حتی میتوانند سبک زندگی ما را تغییر دهند.
خوب است که برای رونق تولید کمپین ملی راه بیندازیم. خوب است که احساسات ملی را برانگیزانیم اما باید از مرثیهسرایی بپرهیزیم. تعطیلی تولید قطعا سوزناک است اما به جای گریه و ذکر مصیبت لازم است که دست به زانوهایمان بزنیم، یاعلی بگوییم و یک کار انقلابی و خداپسندانه کنیم. در این حوزه با مرثیه کاری از پیش نمیبریم هرچند با برانگیختن درست و منطقی احساسات ملی تا حد زیادی میتوانیم وضع تولید را بهبود ببخشیم. با استفاده از ابزارهای هنری و فرهنگی و با بهرهگیری از همه توان فرهنگی که در جامعه داریم میتوانیم غرور ملی را تحریک کنیم و عرق ملی را بجنبانیم و چنین جا بیندازیم -بلکه به یک امر بدیهی بدل کنیم- که هرکسی از مردم به جنس داخلی بیاعتنایی میکند و صرفا تحت تاثیر تبلیغات عامدانه و مصرانه، جنس خارجی میخرد ضربهای به پیکره تولید میزند و در بیکار شدن همسایهها و برادران و خواهران خود سهیم است.
ما در خوب و بد شدن جامعه سهم داریم و همه رفتار و گفتارمان بر جامعه تاثیر مستقیم و غیرمستقیم میگذارد. ما وقتی به بهانههای واهی و غیرعلمی و غیرواقع از جنس ایرانی قهر میکنیم و جنس خارجی میخریم، باید عواقبش را هم در نظر بگیریم و منتظر پیامدهای خطرناک این خریدمان باشیم. این گفتمان حمایت از جنس مرغوب داخلی چنان باید فراگیرشود که مردم موقع خرید کالای خارجی عذاب وجدان بگیرند و باور کنند که یک خرید ساده میتواند تبعات زیادی برای هموطنانشان بلکه خودشان و فرزندانشان داشته باشند. منظور این نیست که از امروز یک دغدغه جدی به دغدغههای مردم اضافه کنیم و برای آنها یک دردسر جدی درست کنیم. نه؛ بلکه دغدغه رونق تولید و گفتمان "ایرانی، ایرانی بخر" را باید بدون بخشنامههای دولتی و بدون امر و نهی حکومتی، کاملا مردمی و خودجوش و فراگیر به دغدغهای اصلی بدل کنیم. هر چند این دغدغه در خلا شکل نمیگیرد و نباید حالتی فرمایشی و نمایشی پیدا کند.
ما نباید چنان فریفته شعارهای خود شویم که از واقعیات دنیای جدید غافل شویم. اقتضائات دنیای جدید به جای خود، رونق تولید و حمایت از جنس مرغوب ایرانی هم به جای خود. البته قبل از همه اینها باید تولید را سامان داد و مرغوبیت کالا را تضمین کرد. جنس نامرغوب را به زور احساسات و عرق ملی نباید بفروشیم که این خود نقض غرض است. اول باید کالای خوب تولید کنیم تا مصرفکننده هم راغب شود و به بازار بیاید و جنس ما را بخرد. مثال میزنم: یک ماشین لباسشویی در بازار است که خارجیها آن را ساختهاند و اعتباری چند ده ساله پشت آن است. یعنی درست یا غلط به باور عمومی بدل شده که برندهای فلان و بهمان و بیسار بینظیرند، به تعبیر عوام مرگ ندارند، خوب کار میکنند و در خدمت اقتصاد خانوادهاند. در رقابت با این برند، کالایی است داخلی که به هر دلیلی توان رقابت را ندارد. چه در قیمت و چه در کیفیت و چه در برندسازی از رقیب خارجی خود عقب است و نمیتواند آنقدری که لازم دارد برای خود مشتری دستوپا کند. حالا در این میان نباید حرف بیمبنا زد و توصیه غیرعقلانی کرد. نمیشود به مردم دروغ گفت اما باید خوب و روشن و واضح به آنها نشان داد که چه اتفاقی در شرف وقوع است و چطور میشود مرغوبیت جنس ایرانی را به همان اندازه خارجی بالا برد و مسائل روانی و تبلیغاتیاش را هم اصلاح کرد و اذهان را از این همه پیشفرض تبلیغاتی و غیرواقعبینانه خالی کرد. اینجا نباید به دام تسلسل مرغ و تخممرغ بیفتیم و بگوییم اول بازار را بهبود ببخشیم تا خودبهخود کالا هم بهبود بیابد یا اول کالا را مرغوب سازیم تا به تبعش بازار هم اصلاح شود. این دو باهم باید اتفاق بیفتد نه اینکه یکی مقدم بر دیگری باشد. در واقع از راه درست و مستدل باید به مصرفکننده بقبولانیم که خرید خارجیاش چه تبعاتی دارد و خرید داخلیاش چه تبعاتی؟ به عبارت دیگر آیا کالای ایرانی در یک رقابت آزاد باید خودش را عرضه کند یا با سفارش و خواهش و تحریک عرق ملی؟
مردم شاید تحت تاثیر اوامر و نواهی بزرگانشان یا سفارش هنرمندانشان کمپینی راه بیندازند و به خرید کالای ایرانی راضی شوند. شاید با تحریک احساسات بتوانیم رقبای خارجی را از میدان بهدر کنیم. اما به صرف این کار به جایی نمیرسیم. ما باید از گذشته خود درس بگیریم. به صرف تبلیغات و شعار و کمپین و احساسات راه به جایی نمیبریم، هرچند که این کارهای مقدماتی بسیار ضروری و مهماند. به خودرو و سوابق مربوط به خودرو نگاه کنید. تقریبا در چهار دهه گذشته خودرو داخلی بیرقیب بوده و بازار داخلی را قبضه کرده است. هنوز هم با اینکه امکان خرید خودروی خارجی فراهم است بازار به دست تولیدکنندههای داخلی است. اما آیا اوضاع خودروسازی ما بهبود یافته؟ آیا در مجالی که ما همهکاره بازار بودیم توانستیم اقتصاد خودرو را سامان دهیم؟ همین الآن اگر ورود نه فقط کالای چینی که ورود هرنوع کالایی از هر جایی ممنوع شود آیا رونق به تولید و صنعت و اقتصاد برخواهند گشت؟ یک سوال دیگر: شما کالای x را تولید میکنید به قیمت N تومان. مردم هم با اکراه یا با طیب خاطر میخرند و مصرف میکنند. اما همه میدانند که کرهایها یا ژاپنیها همین محصول را با کیفیت بهتر و زیر قیمت N تومان تولید میکنند و حاضرند با تخفیف ویژه به ما بفروشند. عقل حکم میکند ما از خرید جنس خارجی سرباز بزنیم یا تن به خرید بدهیم؟
دنیای امروز اقتضائات خودش را دارد. نمیشود به روی خیلی از چیزها در بست. چو در بندی سر از روزن برآرد. روابط صنعتی و اقتصادی هم طوری است که دیگر خیلی نمیشود بین تولید داخل و خارج مرزبندی کرد. اما در این میان مناسبات دیگری هم پدید آمدهاند که میتوانند بازار را به نفع داخل عوض کنند. در این مساله، یک بحث بینالمللی وجود دارد و یک بحث داخلی. بحث بینالمللی همان چیزی است که به آن اقتصاد دانشبنیان میگوییم. اقتصاد دانشبنیان میتواند جایگاه ما را در اقتصاد رقابتی عوض کند. اینجا دیگر نیازی نیست که با تولید کنندههای خارجی رقابت کنیم بلکه با اتکای به دانشبنیان میتوانیم محصولاتی تولید کنیم یا خدماتی عرضه کنیم که منحصرا متعلق به خودمان است. اقتصاد دانشبنیان جایگاه ما را از یک رقیب ضعیف و کوچک به یک موقعیت ممتاز اقتصادی تغییر میدهد به شرطی که اولا این اقتصاد را خوب درک کنیم ثانیا بقیه نهادهای علمی و اقتصادی را با مفهوم دانشبنیان هماهنگ کنیم.
نکته دوم که پشتوانه فرهنگی ایرانی و اسلامی و انقلابی دارد، بحث اقتصاد مقاومتی است. در سایه آموزههای مقاومت میتوانیم از تجملگرایی پرهیز کنیم و بنیههای علمی و اقتصادی کشور را چنان تقویت کنیم که بتواند پیامدهای منفی واردات را به کمترین حد برساند و تولیدات داخلی را قدرت و قوتی فوقالعاده ببخشد. در این باره قبلا به تفصیل سخن گفتهایم. کافیست همان تجربههای موفق این سیوشش، هفت سال را به طور جدی پی بگیریم تا رکود اقتصادی از میان برداشته شود، انشالله. بنابراین مفهوم ساخت ایران را نباید تبدیل به شعارهای غیرواقعی کنیم و با مرثیهسرایی گرهشان بزنیم بلکه ساخت ایران اگر با دو مفهوم دانشبنیان و مقاومتی درآمیزد آنگاه تاثیرش صدچندان میشود.
* دبیر ستاد توسعه فرهنگ علم، فناوری و اقتصاد دانشبنیان معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری
انتهای پیام/