صفحه نخست

آناتک

آنامدیا

دانشگاه

فرهنگ‌

علم

سیاست و جهان

اقتصاد

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

همدان

هرمزگان

یزد

پخش زنده

۱۲:۰۹ | ۳۱ / ۰۶ /۱۴۰۴
| |

مذاکره‌بازی برای بقای سیاسی انسدادطلبان

این روز‌ها برخی چهره‌های سیاسی اصلاح‌طلب با پیچیدن نسخه‌ای قدیمی که قبلا هم افاقه نکرده است، به رئیس‌جمهور توصیه می‌کنند وارد مذاکره مستقیم با آمریکا شود. اما در شرایطی که طرف مقابل هیچ میلی به گفت‌و‌گو نشان نمی‌دهد و سابقه بدعهدی‌های مکرر دارد، این اصرار بر دیدار، بدون شفاف‌سازی اهداف، تنها تکرار یک بازی سیاسی نخ‌نما است.
کد خبر : 998887

به گزارش خبرگزاری آنا، در سپهر سیاسی ایران، جریانی خاص وجود دارد که بدون ارائه هیچ راهکار عینی و واقعی برای مشکلات ساختاری کشور، صرفاً «مذاکره» را به کلیدواژه اصلی و شرط بقای سیاسی خود تبدیل کرده است. این رویکرد، که سابقه‌ای سه‌دهه‌ای دارد، کشور را در یک چرخه معیوب از تعلیق و انتظار نگه داشته و سرنوشت تمامی حوزه‌ها، از اقتصاد و فرهنگ گرفته تا امنیت، روابط بین‌الملل و حتی بحران‌های زیست‌محیطی مانند آلودگی هوا، کمبود آب و فرونشست زمین را به نتیجه یک گفت‌وگوی خارجی گره زده است.

مذاکره، اما با چه کسی و بر سر چه؟

آنچه این جریان از آن به‌عنوان «مذاکره» یاد می‌کند، معنایی محدود و مشخص دارد: گفت‌و‌گو با چند کشور اروپایی، آمریکا و رسیدن به یک تفاهم مشترک. این تمرکز انحصاری، عملاً چشم بستن بر ریشه‌های داخلی بسیاری از مشکلات و نادیده گرفتن ظرفیت‌های درونی و دیگر شرکای بین‌المللی است؛ موضوعی که موجب شده در نظر عده‌ای دشمن‌ترین دولت‌های تاریخ در دو قرن اخیر علیه ایران بزرگ را به‌عنوان منجی معرفی کند و سعی کند کشور را به سمت سرابی بکشد که نتیجه آن از پیش روشن است و بار‌ها و بار‌ها از سمت این جریان امتحان شده و بهانه‌گیری طرف مقابل که هیچ نیت و تمهیدی برای بهبود روابط را نداشته‌اند، آزموده است.

طرف مقابل با علم به این عطش از سوی برخی جریانات داخلی با تحمیل شروطی، هر بار پیش‌تر آمده و همان‌طور که در دوره پهلوی، مصدق را که به آمریکا نزدیک شد تا نفت به نفع مردم ایران ملی شود، سرنگون کرد، دورنمای بهتری برای این نوع رفتار نمی‌توان متصور بود.

تکرار یک نسخه شکست‌خورده برای دولت جدید

این روز‌ها با نزدیک شدن سفر مهرماه «مسعود پزشکیان» رئیس‌جمهور، به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل، همان نسخه قدیمی دوباره پیچیده می‌شود. فعالان سیاسی و چهره‌های نزدیک به جریان‌های کارگزاران سازندگی، اصلاح‌طلبان و اعتدالیون، به‌طور هماهنگ و سازمان‌یافته به او توصیه می‌کنند که با «گرفتن اختیارات تام از حاکمیت»، وارد مذاکره مستقیم با آمریکا شود. افرادی، چون محسن هاشمی، عباس عبدی، حسین مرعشی، محمد فاضلی و محمد عطریانفر، مذاکره احتمالی با ترامپ یا دولت او را «راهگشا» و «فرصتی مغتنم» توصیف می‌کنند، اما نمی‌گویند این ترامپ بود که از برجام یک‌طرفه در سال ۹۷ خارج شد و سخت‌ترین رژیم تحریم‌ها بر مردم ایران را وضع کرد و در سال ۹۸ دستور ترور شهید سردار سلیمانی در بغداد را صادر کرد و سه ماه قبل با همدستی رژیم صهیونیستی در میانه مذاکره با دولت پزشکیان به ایران حمله کرد و صد‌ها ایرانی را به قتل رساند.

اینکه طرف مقابل از میز مذاکره با شلیک موشک و بمب خارج شده و انواع و اقسام دشمنی‌ها را کرده و این افراد بدون ذکر آن از پله دوم شروع می‌کنند که ما در مذاکره جدی نبوده یا امروز از میز مذاکره برخواسته‌ایم، امری عجیب و در شرایط فعلی مضحک و شبیه برنامه‌های طنز شبانگاهی است.

اما در این میان، یک پرسش اساسی بی‌پاسخ می‌ماند: هدف مشخص از این مذاکره چیست؟ در شرایطی که طرف مقابل هیچ میلی به گفت‌و‌گو نشان نمی‌دهد و سابقه بدعهدی‌های مکرر دارد، این اصرار بر دیدار، بدون شفاف‌سازی اهداف، تنها تکرار یک بازی سیاسی نخ‌نما است.

از تماس روحانی و اوباما تا برجام بی‌فرجام

برای درک عمق این سناریو، کافی است به مهرماه ۱۳۹۲ بازگردیم. ماجرای تماس تلفنی حسن روحانی و باراک اوباما و دیداری که محمدجواد ظریف آن را «اتفاقی» در راهرو‌های سازمان ملل توصیف کرد، دقیقاً اجرای همین نسخه‌ای بود که امروز برای پزشکیان تجویز می‌شود. در آن زمان، جریان‌های غرب‌گرای داخلی این رویداد‌ها را «تاریخی»، «نقطه عطف» و کلید حل تمام مشکلات کشور خواندند.

در طول مذاکرات هسته‌ای دولت یازدهم، تعداد دیدار‌های دوجانبه میان محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت ایران، و جان کری، همتای آمریکایی او، به سطحی بی‌سابقه رسید و توجه رسانه‌های بین‌المللی را به خود جلب کرد. این روند گفت‌و‌گو‌های مستقیم با واشنگتن به خلق صحنه‌های نمادینی منجر شد، ازجمله پیاده‌روی ۱۵ دقیقه‌ای ظریف و کری در ژنو، مکالمه تلفنی ۱۵ دقیقه‌ای حسن روحانی با باراک اوباما، و دست دادن ظریف و اوباما در سازمان ملل. این رویداد‌ها این تصور را ایجاد می‌کرد که دیپلمات‌های ارشد ایران در حال برداشتن گام‌های شتابانی برای عادی‌سازی روابط با واشنگتن هستند.

اما نتیجه چه بود؟ پس از امضای برجام و تعلیق بخش بزرگی از برنامه‌های هسته‌ای و فضایی ایران طبق خواست طرف غربی، نه اوباما به تعهدات خود به‌درستی عمل کرد و نه دولت پس از او. اوضاع اقتصادی روزبه‌روز بدتر شد و درنهایت، دونالد ترامپ با یک امضا از توافقی که قرار بود حلال مشکلات باشد، خارج شد. آن تجربه تلخ نشان داد که اعتماد به وعده‌های غرب و گره زدن سرنوشت کشور به یک تماس تلفنی یا یک دیدار تصادفی، مسیری جز خسارت محض ندارد.

پنهان حقیقت، شروط ذلت‌بار و رویای تبدیل ایران به لیبی

امروز، همان جریان‌ها با ایجاد انسداد گفتمانی و بن‌بست بودن هر راهی غیر از تمکین به خواسته‌های آمریکا، یکصدا خواستار مذاکره‌ای هستند که از آن به‌عنوان «حلال مشکلات» یاد می‌کنند، اما عامدانه بخش مهمی از حقیقت را پنهان می‌کنند. آنها از موارد زیر سخنی به میان نمی‌آورند:

بی‌میلی طرف مقابل: آمریکا و اروپا بار‌ها نشان داده‌اند که اراده‌ای جدی برای یک توافق عادلانه و حتی یک مذاکره که در آن بده و بستانی شود؛ ندارند. آنها فقط دست بگیر دارند و هیچ امتیازی به ایران نمی‌خواهند بدهند و به‌صراحت آن را بیان کرده‌اند.

سابقه بد تاریخی: تجربه برجام و دیگر تفاهم‌ها، گواه روشنی بر بدعهدی طرف غربی است.

اقدامات خصمانه اخیر: حمله وحشیانه با همدستی رژیم صهیونیستی در میانه مذاکرات اخیر و افتخار رژیم به فریب ترامپ، نشان‌دهنده اوج خصومت و دشمنی آنهاست.

شروط ذلت‌بار: شروطی که برای مذاکره مطرح می‌کنند، عملاً خلع سلاح کامل ایران و تبدیل آن به کشوری بی‌دفاع مانند لیبیِ پس از قذافی است. شروطی که پس از جنگ ۱۲ روزه و با ارعاب و جنایت به دست نیاوردند و حالا می‌خواهند از طرق دیگر آن را کس کنند.

بن‌بست سیاسی انسدادطلبان و فروش «تسلیم بزک‌شده»

فشار سازمان‌یافته این جریانات به دولت پزشکیان، بدون ارائه هیچ راهکاری جز تسلیم در برابر آمریکا، نشان از وخامت حال و بن‌بست سیاسی کامل آنها دارد. آنها اداره کشور را بدون اراده و اجازه غرب متصور نیستند و با دادن آدرس غلط، «نسخه بزک‌شده تسلیم» را به‌جای مذاکره عزتمندانه به کشور می‌فروشند. این جریانات پس از یک دهه معطل کردن کشور و تحمیل خسارت محض برجام، بار دیگر ایران را به لبه پرتگاه می‌کشانند.

تراژدی بزرگ‌تر اینجاست که همین افراد به قول خودشان «راهگشا»، خود بخشی از بحران و مصیبت امروز ایران هستند. در طول ۴۶ سال پس از انقلاب اسلامی، این جریان‌ها همواره در عالی‌ترین سطوح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور حضور داشته‌اند و اگر نگوییم تمام قدرت اجرایی، تقنینی و نظارتی، حداقل بخش عمده‌ای از آن در اختیار خودشان یا همفکران و نزدیکانشان بوده است و ده‌ها سال برای انجام نسخه‌های خود فرصت، اختیارات و قدرت داشته‌اند. آنها به‌عنوان بانیان وضع موجود، امروز دیگران را مقصر جلوه می‌دهند؛ دیگرانی که از قدرت، جایگاه، ثروت و امکانات بی‌شمار آنها در داخل و خارج از کشور بی‌بهره بوده‌اند. این بازی خطرناک، نه برای حل مشکلات مردم، بلکه برای ادامه فعالیت در رأس قدرت و تکرار یک مسیر خسارت‌بار توسط جریانی است که برای تحمیل خواست خود، اثبات کرده‌اند بدون در نظر گرفتن منافع ملی می‌توانند امورات کشور را به انسداد بکشند و منوط به برآورده شدن خواست خود کنند.

انتهای پیام/

ارسال نظر