صهیونیسم در واتیکان| تجسم «شام آخر» در قلب دنیای مسیحیت کاتولیک
خبرگزاری آنا- علی رحمانی: اگر نگاهی کوتاه به عمده آثار هنری خلقشده توسط هنرمندان اروپا در دوره قرونوسطی با مضمون «شام آخر عیسی مسیح (ع)» به همراه حواریون خود بیندازیم، خواهیم دید در بیشتر این آثار، جایگاه «یهودا» سیزدهمین حواری در کنار حضرت عیسی (ع) خالی است یا وی بهعنوان یک شخصیت شریر دارای چهرهای کریه و شیطانی نمایش داده شده است. این اشاره مختصر برای نشان دادن رویکرد غالب فرهنگی-سیاسی بخش عمدهای از جهان مسیحیت که امروز با عنوان «مسیحیت کاتولیک» شناخته میشود نسبت به یهودیت و زائده آن یعنی صهیونیسم کافی است.
باوجود روابط نسبتاً خوب رژیمصهیونیستی با بیشتر دولتهای اروپایی، انکار این حقیقت که جنبش صهیونیسم بیش و پیش از هر چیز موجودیت تاریخی و سیاسی خود را مدیون بنیادگرایی مسیحی در اشکال مختلف آن (اعم از جریانهای ضدیهودی سدههای میانه و یا گرایشات ضدیهودی برآمده از دیدگاههای نژادپرستانه نوین نظیر نازیسم) است؛ مستلزم حماقتی تاریخی است چراکه این رویه نه تنها به انکار بسیاری از اسناد و مدارک بهجای مانده از سدههای میانی تاریخ اروپا میانجامد؛ بلکه با نادیده گرفتن سویههای بنیادگرایانه ایدئولوژیهای مدرنی همچون فاشیسم و نازیسم، به دور باطل میانجامد.
به همین دلیل با توجه به بغرنج بودن مسئله نسبت موجود بین مسیحیت و صهیونیسم بهعنوان یک ایدئولوژی بنیادگرا (به معنای مدرن کلمه) و در سایه سفری که «اسحاق هرتزوگ» رئیس رژیم صهیونیستی همین اواخر به واتیکان داشت و طی آن با پاپ لئوی چهاردهم دیدار کرد، خبرنگار آنا گفتوگویی با «احمدرضا مفتاح» عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی داشته است.
آنا: لطفاً نگاه کلی مسیحیت کاتولیک به یهودیت را تشریح کنید؟
ابتدا باید اشاره کنم که دین مسیحیت از دل دین یهودیت بیرون آمده است. یعنی درواقع در متون یهودی به ظهور مسیحا وعده داده شده بود و بعدازاین که حضرت عیسی (علیهالسلام) ظهور کرد و معجزاتی را نشان داد، برخی از یهودیان بهعنوان اینکه حضرت عیسی (ع) همان مسیحایی است که راجع به او وعده داده شده است، به ایشان ایمان آوردند. اما درعینحال متولیان دین یهود این مسئله را نپذیرفتند و نه تنها نپذیرفتند که ایشان همان مسیحای موعود در متون یهودی است؛ بلکه یا توجه یه سخنانی که حضرت عیسی (ع) بیان کرده بود و متولیان دین یهود هم با آن مخالف نبودند؛ علیه ایشان شروع به دسیسهچینی کردند و نزد حاکم رومی رفته و گفتند که شخصی پیدا شده که ادعای پادشاهی دارد و بهاینترتیب در خصوص دستگیری و به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح (ع) زمینهچینی کردند؛ بنابراین این مسئله به یهودیان نسبت داده شده و طبق روایات تاریخی، مواجهه رسمی متولیان دین یهود با حضرت عیسی (ع) یک مواجهه خصمانه بوده است. اما آن تعداد از یهودیانی که به حضرت عیسی (ع) ایمان آوردند، چون ایشان را بهعنوان مسیحای خود پذیرفته بودند. یهویان یا بهتر است بگویم مسیحیان یهودی بودند که هم به باورها و مناسک یهودی عمل میکردند و هم حضرت عیسی (ع) را مسیحا میدانستند.
در کنار این جریان، یک جریان دیگری با عنوان مسیحیان غیریهودی به وجود آمد که تحت تأثیر پولس شکل گرفت و اتفاقاً این جریان (مسیحیان غیریهودی) توانست بر مسیحیان یهودی غلبه بکند؛ بنابراین باورهایی که امروزه در مسیحیت وجود دارد، همه تحت تأثیر آن جریان مسیحیان غیریهودی است. نکتهای که باید در اینجا به آن توجه داشته باشیم این است که تا قرن چهارم میلادی، چه یهودیان و چه مسیحیان تحت آزار حاکمان رومی بودند، اما از قرن چهارم به بعد که مسیحیت بهعنوان یک دین رسمی در امپراطوری روم پذیرفته شد و مسیحیان قدرت را به دست گرفتند؛ چون یهودیان را در داستان به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح (ع) مقصر میدانستند؛ نگاهشان نسبت به یهودیان سراسر منفی بود؛ بنابراین یهودیان در سرزمینهای مسیحی جای چندانی نداشتند و حتی در منابعی که در مورد وضعیت یهودیان در اروپا به نگارش درآمده (بهخصوص در دوره قرون وسطی که مسیحیان قدرت بیشتری داشتند)؛ شاهد این هستیم که یهودیان از وضعیت بسیار نابسامانی برخوردار بودند. خلاصه اینکه در طول تاریخ تا نیمه دوم قرن بیستم، رابطه مسیحیان و یهودیان یک رابطه خصمانه بوده تا اینکه در نیمه قرن بیستم، بعد از مباحثی که در فرایند موسوم به «مدرنیته» مطرح میشود- مباحثی مثل دموکراسی، حقوق بشر و دیدگاههایی مثل کثرتگرایی و مانند آن- کلیسای کاتولیک هم نهایتاً در شورای دوم واتیکان راجع به این مسئله انعطاف نشان میدهد.
یعنی تا قبل از شورای دوم واتیکان که از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۵ م تشکیل شد، نگاه مسیحیان به یهودیان یک نگاه منفی و خصمانه بود. حتی در جریان جنگ جهانی دوم که هیتلر مرتکب کشتار یهودیان شد، «پاپ پیوس دوازدهم» متهم شد که با حکومت نازی همراهی کرده و حداقلش این بود که کلیسای کاتولیک متهم بود که در برابر یهودیسوزی که اتفاق افتاده سکوت کرده است؛ بنابراین وقتی نگاه مسیحیان کاتولیک به یهودیان منفی بود، به طریق اولی در زمان تأسیس رژیم صهیونیستی هم پاپ پیوس دوازدهم نمیتوانست با صهیونیستها همراهی کند. به همین دلیل تا زمان مرگش حاضر نشد بعد از تشکیل رژیمصهیونیستی این رژیم را به رسمیت بشناسد. پس بهطور خلاصه میتوان گفت تا سال ۱۹۶۳ م، نگاه و دیدگاه مسیحیان کاتولیک نسبت به یهودیان کاملاً خصمانه بود و این نگرش در زمان «پاپ ژان بیست و سوم» و تشکیل شورای دوم واتیکان تغییر کرد.
آنا: چه عواملی در تاریخ الهیات مسیحیت کاتولیک موجبات نزدیکی کاتولیسیسم و یهودیت یا به عبارتی تطهیر یهودیان را فراهم آورد؟
ببینید بخشی از این تغییر نگاه حاصل تغییر اندیشههای مسیحی بعد از مدرنیته است و آن چیزی که در کلیسای کاتولیک تأثیرگذار بوده بستگی به دیدگاه پاپ آن زمان دارد. خب، پاپ پیوس دوازدهم به این مسئله نگاه منفی داشت. اما در همان زمان یکی از نمایندگان پاپ یعنی ژان بیست و سوم (یعنی کسی که بعداً به مقام پاپی رسید)، زمانی که در طول جنگ جهانی دوم نماینده پاپ در ترکیه بود، نگاهش یک نگاه همدلانه با یهودیان بود. به همین دلیل به یهودیان زیادی کمک کرده که از مرگ رهایی پیدا کنند؛ بنابراین وقتی ژان بیست و سوم به مقام پاپی میرسد به هر دلیلی (ازجمله تحت تأثیر فضای حاکم بر مدرنیته) به این نتیجه رسیده که کلیسای کاتولیک باید خودش را با فضای مدرنیته همراه کند و مهمترین نکتهای که کلیسای کاتولیک از نظر وی باید در آن تجدیدنظر کند تغییر در دیدگاه انحصارگرایانه آن است. چون در آن مقطع مباحثی مثل پلورالیسم مطرح شده بود، اما کلیسای کاتولیک در برابر آن مقاومت میکرد و همچنان تنها راه نجات را پیروی از کلیسای کاتولیک میدانست. ژان بیست و سوم کسی است که نسبت به سایر ادیان بهخصوص راجع یهودیان نگاه مثبتی داشته به همین دلیل شروع میکند به متروک کردن رسومی که موجب ایجاد کینه و کدورت بین یهودیان و مسیحیان شده بود. مثلاً در دعای جمعه مقدس عبارتی وجود داشته که از یهویان با عنوان «یهودیان خائین» یاد میکند، چون متهم بودند که در داستان به صلیب کشید شدن عیسی مسیح (ع) نقش داشتهاند؛ بنابراین این عبارت حذف میشود.
مهمترین کاری که پاپ ژان بیست و سوم انجام داد تشکیل شورای دوم واتیکان بود که نقطه عطف مهمی در تاریخ کلیسای کاتولیک محسوب میشود. یکی از مهمترین مصوبات این شورای تغییر دیدگاه کلیسای کاتولیک نسبت به سایر ادیان بهخصوص یهودیت بود. البته در مورد اسلام هم انعطاف نشان میدهند، اما در مورد یهودیت بهصورت جدی ورود میکنند و آن نگرشی که قبلاً در اسناد مسیحی وجود داشته که قوم یهود را در به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی (ع) شریک میدانستند و یک جرم جمعی برای آنها قائل بودند منسوخ میکنند و هر آن چیزی که مظهر کینه نسبت به یهودیان بوده در آیین کاتولیک مورد مذمت قرار میگیرد بهنحویکه حتی ژان پل دوم در سال ۲۰۰۰ م اعتراف میکند که کلیسای کاتولیک نسبت به آنچه در گذشته رخ داده (قتلعام یهودیان در جنگ جهانی دوم) کوتاهی کرده است! و به نحوی این گزاره را که ارتباطی بین حکومت نازی و کلیسای کاتولیک وجود داشته را میپذیرد! پس مهمترین عللی که موجبات این تغییر نگرش را فراهم کرد قسمتی به مدرنیته بازمیگردد و بخشی از آن به شخصیت ژان بیست و سوم مربوط میشود که نگاهش این بود که کلیسای کاتولیک باید اندیشه خود را با مدرنیته هماهنگ کند.
آنا: بهعنوان یک متخصص حوزه مسیحیت، روابط واتیکان با رژیم صهیونیستی را از بدو تأسیس آن در سال ۱۹۴۸ م چگونه ارزیابی میکنید؟
وقتی رژیم صهیونیستی در سازمان ملل به رسمیت شناخته شد، کلیسای کاتولیک تا مدتها رژیم اشغالگر قدس را به رسمیت نشناخت و برخلاف تصوری که مسیحیان صهیونیست دارند، کاتولیکها بههیچوجه این گزاره که «مسیحیان برای برگرداندن یهودیان به منطقه فلسطین اشغالی وظیفه دارند» را قبول نداشتند. همینطور که در پاسخ به سؤال پیش اشاره کردم افرادی مثل پاپ پیوس دوازدهم از اینکه اسرائیل را به رسمیت بشناسند امتناع کردند و نهایتاً در سال ۱۹۹۳ م و با چند دهه تأخیر کلیسای کاتولیک اسرائیل را به رسمیت شناخت. البته به رسمیت شناختن اسرائیل به معنای پذیرش ادعاهای صهیونیستی از طرف کلیسای کاتولیک نیست. بلکه شاید بتوان گفت نوعی پذیرش روابط دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی است.
البته خب شخصیت پاپهایی که در واتیکان بودند هم بر بخشی از این تغییرات یا نوع روابط تأثیر داشته است و بیتأثیر نبوده است. امروزه هم بیشتر میتوان گفت که روابط بین تلآویو و واتیکان از نوع دیپلماتیک است. چون واتیکان بهعنوان یک کشور در حال فعالیت در عرصه بینالمللی است و بااینکه سرزمینی در اختیار ندارد و یک منطقه محدودی را تحت تسلط دارد، اما به دلیل اینکه کاتولیکهای زیادی در سراسر جهان وجود دارند بهتر است بگوییم واتیکان مانند یک دولت عمل میکند و همانطور که با جمهوری اسلامی ایران نیز روابط دیپلماتیک دارد با بسیاری دیگر از کشورهای دنیا هم روابط دیپلماتیک دارد.
یعنی درواقع ارتباط واتیکان با رژیم اشغالگر قدس مثل ارتباط آن با خیلی از کشورهای دنیا است؛ بنابراین بههیچوجه نمیتوان گفت که کلیسای کاتولیک با عملکرد رژیم اشغالگر قدس موافق است ولو اینکه نتواند کاری در این خصوص بکند. چون همانطور که میدانید ممکن است برخی از پاپها جرئت بیشتر و برخی جرئت کمتری داشته باشند و بالاخره ممکن است در فضای بینالملل اظهارنظر بکنند و یکسری توصیههای اخلاقی داشته باشند. اما اینکه نقش تعیینکنندهای داشته باشند، شاید بتوان گفت یا همچین نقشی نداشتهاند و یا نتوانستند آن را ایفا بکنند؛ بنابراین برخورد پاپها مثل پاپ قبلی پاپ فرانسیس یا پاپ فعلی لئوی چهاردهم با مسائل بینالمللی محدود به این است که بیشتر به یکسری توصیههای کلی و اخلاقی اکتفا کرده و مسائلی مانند جنگ و خشونت را محکوم میکنند. اما بهعنوانمثال بهصراحت نمیتوانند طرف مردم فلسطین را بگیرند اگرچه بیشتر سخنان و توصیههای آنها ممکن است نشانگر حمایت از مردم فلسطین و انتقاد از کشتاری که در غزه اتفاق میافتد؛ باشد.
ولی بیشتر سخنانشان کلی است و به مواردی همچون لزوم آزادی اسرا، توقف خشونت و مانند آن اشاره دارند؛ بنابراین اگر احیاناً یکسری دیدارهای رسمی بین پاپ و رئیس رژیم صهیونیستی اتفاق بیافتد بیشتر بر اساس یک روابط دیپلماتیک هست و این به معنای اینکه واتیکان بخواهد بر عمل آنها صحه بگذارد یا آن را تأیید کند نیست. بله، ممکن است ما که در یک فضای اسلامی هستیم انتظارمان بیشتر از این باشد. لکن آنها هم ممکن است محذورات خاص خودشان را داشته باشند و بههرحال دارند در فضای بینالملل محتاطانه عمل میکنند شاید بیشتر از این از دستشان برنیاید.
آنا: علل شکلگیری جریان صهیونیسم مسیحی در قرائتهای جدید انجیلی را چه میدانید؟
فرقههای اصلی مسیحیت شامل کاتولیسیسم، جریان ارتدکس و پروتستانتیم است. از دل فرقه پروتستانیسم جریانها و فرقههای زیادی به وجود آمده است.
ازجمله جریانهای اصلی پروتستانتیسم، جریان اوانجلیسم آمریکایی است که اصطلاحات دیگری هم برای آن به کار برده میشود مانند جریان مسیحیت محافظهکار یا مسیحیت راستگرا.
آن جریانهایی که دغدغههای سیاسی بیشتری دارند؛ طیف مسیحیان صهیونیست را تشکیل میدهند. مسیحیت اوانجلیکال آن مسیحیتی است که قصد تأکید روی کتاب مقدس را دارد یعنی یک جریان دینی محافظهکار که قصد بازگشت به آموزههای دینی و اخلاقی کتاب مقدس را دارد. اصلاً جریان اوانجلیکال بیشتر در برابر اندیشههای سکولار و الحادی قرن بیستم عرضاندام کرد و تکیه آن بر تفسیر ظاهری از محتوای کتاب مقدس است. ازجمله برداشتهایی که برخی از اعضای جریان مسیحیت انجیلی دارند این است که با استناد به کتاب مکاشفه یوحنا که آخرین کتاب از عهد جدید است؛ معتقدند که بازگشت عیسی مسیح (ع) منوط به این است که یهودیان به سرزمین فلسطین بازگردند و البته حضرت عیسی (ع) ایمان بیاورند.
به عبارت بهتر، مسیحیت صهیونیست شامل جریانی از مسیحیان است که اعضای آن فکر میکنند برای زمینهسازی بازگشت حضرت عیسی (ع) باید کاری کنند تا یهودیان به سرزمین فلسطین بازگردند. به همین خاطر مسیحیان صهیونیست حمایت از رژیم اشغالگر قدس را وظیفه خودشان میدانند؛ یعنی درواقع بر اساس یک برداشت ظاهری از کتاب مقدس فکر میکنند وظیفه حمایت از رژیم اشغالگر قدس را برعهده دارند.
حالا ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا این اندیشه را کلیسای کاتولیک یا سایر فرقههای مسیحی قبول دارند؟! پاسخ این است که خیر، چون برخلاف باوری که همه مسیحیان در طول تاریخ داشتند که یهودیان را کنار میزدند و میگفتند اینها دیگر قوم خدا نیستند، چون به حضرت عیسی (ع) ایمان نیاوردهاند.
نکته عجیب این است که مسیحیان صهیونیست میخواهند بگویند که یهودیان همچنان قوم خدا محسوب میشوند. اما کلیسای کاتولیک، چون در طول تاریخ این گزاره را قبول نداشته طبیعی است که در برابر این برداشت مسیحیان صهیونیست مقاومت کند و آن چیزی را که بهعنوان بازگشت یهودیان به سرزمین موعود مطرح میشود را قبول نکند؛ بنابراین کاتولیکها بههیچوجه باوری به تشکیل دولت یهودی و لزوم حمایت از آن ندارند. اما این مسئله با روابط دیپلماتیک واتیکان با رژیم صهیونیستی فرق میکند، زیرا ممکن است که واتیکان با خیلی از کشورها روابط دیپلماتیک داشته باشد. اما نکته اینجا است که تفکرات مسیحیت صهیونیستی موردقبول اکثر مسیحیان نیست؛ نه کاتولیکها، نه ارتدکسها و نه سایر فرقههای پروتستانی. غیر از اوانجلیکالهای آمریکا هیچکدام این تفکرات را قبول ندارند. در یکی از این شوراهای کلیسایی که شخصی به نام «ریاض جرجر» دبیرکل سابق شورای کلیسای خاورمیانه در آن سخنرانی میکرد، حتی جریان صهیونیستی را در سال ۱۹۸۵ محکوم میکند و میگوید که «مسیحیت صهیونیستی در حال سوءاستفاده از کتاب مقدس است» و همین شخص میگوید «مسیحیت صهیونیستی هیچ ربطی به مسیحیت ندارد و اعلام میکند که شکلگیری رژیم اشغالگر قدس زمینهساز جنگ و خشونت شده است.»
بنابراین میتوان گفت که اکثر فرقههای مسیحی (اعم از کاتولیک، ارتدکس و پروتستان) این برداشت مسیحیان صهیونیست را قبول ندارند. اما متأسفانه نکته بسیار عجیب این است که مسیحیت اوانجلیکال چشمش را بر متون مقدس خود و توصیههای اخلاقی حضرت عیسی (ع) در مورد محبت و پرهیز از خشونت بسته است و هم چنان مشغول حمایت از رژیم اشغالگر قدس است.
انتهای پیام/