صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۲:۲۰ - ۲۱ تير ۱۳۹۵
گفت‌وگوی تفصیلی آنا با دکتر محمدامین قانعی‌راد

دانش در وهله اول به جامعه تعلق دارد نه به بازار/ مسئولیت اجتماعی دانشگاه اقتضا می‌کند که با بخش فرهنگی و دینی وارد گفت‌وگو شود

محمدامین قانعی‌راد منتقد برنامه‌دار نهاد دانشگاه در ایران، با انتقاد از رویکردهای ساخته‌شده به دانش و دانشگاه، اجتماعی‌کردن علم و دانشگاه را تنها راه حرکت در مسیر صحیح می‌داند.
کد خبر : 97651

پرویز پیکری، گروه دانشگاه خبرگزاری آنا؛ دکتر محمدامین قانعی‌راد استاد پژوهش جامعه‌شناسی در مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و رئیس دوره‌های هفتم و هشتم انجمن جامعه شناسی ایران است. حوزه تخصصی او جامعه‌شناسی علم و معرفت است و در این زمینه صاحب تالیفات متعددی است. او در دوره‌های دکتری، دروس نظریه‌های جامعه‌شناسی، روش تحقیق و مطالعات علم و فناوری را تدریس می‌کند. آخرین کتاب او "هابرماس و روشنفکران ایرانی" نام دارد که با همکاری علی پایا تالیف و در ماه گذشته در بازار کتاب عرضه شده است. اغلب، جامعه شناسی معرفت نقطه ورود او به مباحث گوناگون مرتبط با جامعه ایران را تشکیل می‌دهد. قانعی‌راد نهاد دانش و سازمان‌های وابسته به آن، از جمله دانشگاه را یکی از کانون‌های امید برای شکل‌دادن به جامعه سالم و پویا می‌داند؛ همین امید بستن به نهاد دانش و سازمان‌های علم است که او را به یکی از منتقدان برنامه‌دار نهاد دانشگاه در ایران تبدیل کرده است. او در این مصاحبه سه رویکرد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نسبت به دانشگاه را مطرح می‌کند و در برابر دو رویکرد سیاسی‌شدن دانشگاه و تجاری شدن دانشگاه، از ایده اجتماعی‌شدن دانشگاه دفاع می‌کند.


آقای دکتر رویکردهای متفاوتی درباره دانشگاه وجود دارد، از قبیل رویکردهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ... که اخیرا شما رویکرد اجتماعی‌شدن دانشگاه را مطرح کرده‌اید، هر کدام از این رویکردها، چه نگاهی به دانش و دانشگاه دارند و چگونه شکل گرفته‌اند؟


در مورد تلقی نسبت به دانشگاه سه رویکرد وجود دارد: دانشگاه به مثابه یک نهاد سیاسی؛ دانشگاه به مثابه یک نهاد اقتصادی و دانشگاه به مثابه یک نهاد اجتماعی. بر مبنای "رویکرد سیاسی"، برای مثال در دوره آقای احمدی‌نژاد، می‌خواستند دانشگاه را در خدمت ایدئولوژی قرار بدهند و یک دانشگاه سیاسی و یا سیاست‌زده‌ای شکل بگیرد که در خدمت اهداف سیاسی باشد. متناسب با همان هدف‌های سیاسی شما می‌توانستید هر طور که خواستید دانشگاه را دستکاری کنید. این دستگاری شامل تعیین دلخواهانه شیوه انتخاب استاد، شیوه انتخاب دانشجو و ... بود، به طوری که حدود 3 هزار دانشجوی دکتری را بدون آزمون وارد دانشگاه کردند. چرا؟ چون بر اساس مفروضات آن‌ها، این افراد متعهد هستند و به درد اهداف سیاسی‌شان می‌خورند لذا واردکردن اینها به دانشگاه یک خدمت است.


براساس رویکرد سیاسی، دانشگاه باید به نحوی در اختیار نظام قدرت قرار بگیرد و به نحوی حامی ایدئولوژی موجود باشد و این ایدئولوژی را در خود درونی کرده باشد. لذا وقتی که چنین نگاهی نسبت به دانشگاه وجود دارد، سیاسی‌شدن دانشگاه شکل می‌گیرد. وقتی که چنین جریانی راه بیفتد، گروه‌های مختلفی، هم از عرصه حاکمیت و هم از عرصه جامعه، احزاب و ... تلاش دارند که دانشگاه را سیاسی کنند و در خدمت اهداف سیاسی قرار دهند. البته


"در کشورهای جهان سوم مثل ایران یک درجه‌ای از سیاسی‌بودن دانشگاه امری اجتناب‌ناپذیر است؛ یعنی در تاریخ دانشگاه ما 16 آذر و 18 تیر وجود دارد."

و در طول تاریخ دانشگاه مدرن ما از سال 1313 تا الان یعنی بیش از 80 سال این اتفاق افتاده است. یعنی در تاریخ دانشگاه ما 16 آذر و 18 تیر وجود دارد. به نظر من تلقی دانشگاه به مثابه یک نهاد سیاسی، آن را از اینکه اهداف اصلی خود را تحقق بخشد، باز می‌دارد؛ چرا که دانشگاه یک نهاد سیاسی نیست هر چند که کارکرد سیاسی هم داشته باشد. دانشگاه بر روی سیاست تاثیر می‌گذارد و از سیاست تاثیر می‌پذیرد ولی منطق دانشگاه منطقی نیست که از منطق سیاسی پیروی کند. لذا تا زمانی که منطق سیاسی بر دانشگاه‌ها حاکم باشد ما باید منتظر باشیم با تحولات دولت‌ها نظام دانشگاه‌ها و روسای دانشگاه‌ها دگرگون شوند. متاسفانه این گونه به نظر می‌رسد که دانشگاه در ایران گویا بخشی از بوروکراسی است در کنار سایر بخش‌های بوروکراسی. بنابراین وقتی دولت تغییر پیدا کند، وزیر علوم و تقریبا همه روسای دانشگاه‌ها در سراسر کشور تغییر پیدا می‌کنند. کار به جایی رسیده که تغییرات به مدیران گروه‌ها در دانشگاه‌ها نیز راه یافته است. در حال حاضر مدیران گروه‌هایی که در دانشگاه‌ها وجود دارند با مدیران گروه‌های زمان احمدی‌نژاد متفاوت هستند. این همه تاثیرپذیری از نظام سیاسی پدیده مطلوب و مناسبی نیست و به همین خاطر حرف ما این است که نباید دانشگاه سیاسی شود.




رویکرد اقتصادی با هدف تجاری‌سازی دانش در ایران شکل گرفته است و مورد حمایت زیادی نیز هست، نظر شما درباره این رویکرد چیست؟


در این مدتی که دولت آقای روحانی بر سر کار آمده است "رویکرد اقتصادی" گسترش‌یافته و در مقابل فرایند "سیاسی‌شدن دانشگاه‌ها" که در دولت قبل وجود داشت، بحث دیگری به نام "تجاری‌سازی دانشگاه" مطرح شده است. دانشگاه متناسب با این جهت‌گیری تازه باید در خدمت نظام اقتصادی و تولید ثروت قرار بگیرد و باید به نحوی خود را سازماندهی کند که از نظر مالی به دولت وابسته نباشد و از نظر اقتصادی مستقل باشد. در واقع "مدیریت کلاسیک" دانشگاه باید به نحوی به "مدیریت تجاری" تغییر پیدا کند. یعنی هدف دانشگاه باید این باشد که تراز مالی بگیرد و به فکر سود و زیان باشد. من فکر می‌کنم که الگوی تجاری‌سازی به دانشگاه صدمه می‌زند. شما در هر برنامه‌ریزی که انجام می‌دهید باید ببینید که چقدر سود و چقدر زیان دارید! این رویکرد اقتصادی، اساسا دانشگاه‌ها و به تبعیت از آن دانشکده‌ها را به یک بنگاه اقتصادی تبدیل می‌کند. یعنی بنگاهی که رئیس آن دائم به فکر سود و زیان است و به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌کند که دانشگاه‌ درآمد کسب کند و این کسب درآمد برای دانشگاه تولید مشکل می‌کند.


یکی از مشکلات نظام دانش در ایران این است که در عرصه علم آدم‌ها زیاد با هم ارتباط ندارند، گفت‌وگو ندارند، آثار همدیگر را نقد و بررسی نمی‌کنند، کار مشترک ندارند، درباره مسائل معرفتی با هم بحث و گفت‌وگو نمی‌کنند. استادان عمدتا به دنبال این هستند که از این کلاس به آن کلاس بروند، پایان‌نامه‌های متعددی را راهنمایی کنند، پژوهش‌های بیشتری را انجام دهند چون همه این‌ها درآمد مالی دارند! اما انجمن‌های علمی جهت‌گیری‌های تازه‌ای را برای این افراد مطرح می‌کنند و به آنها می‌گوید پروژه‌ها و کلاس‌هایتان را کاهش دهید، بیایید بنشینید با همدیگر صحبت کنیم. به ویژه در حوزه علوم انسانی که ما پارادایم‌های مفهومی و نظری جا افتاده نداریم و باید تلاش کنیم تا از طرق همین ارتباطات و تعاملات پارادایم‌های معرفتی را شکل دهیم. یک انجمن علمی در این زمان باید نقش اجتماع‌سازی ) (Community Building و جمع‌کردن آدم‌ها در کنار همدیگر را بازی کند و بتواند فرصت‌هایی را فراهم آورد که این افراد درباره علایق، دغدغه‌های مشترک معرفتی و مسائل اجتماعی فکر کنند. اما همین انجمن اگر می‌خواست راه‌ تجاری را برود باید با سازمان‌ها و نهادهای مختلف ارتباط برقرار کند، از آنها پروژه بگیرد و این پروژه‌ها را به اعضای خود بدهد و به این ترتیب انجمن علمی که یک نهاد غیر دولتی، غیرانتفاعی و غیرسیاسی است تبدیل شود به یک نهاد تجاری و انتفاعی!


این فرآیند چقدر می‌تواند برای دانش تهدیدزا باشد؟


"دانشگاه به نهادی تبدیل شده است که هدفش پول و کسب درآمد است و با پول دولت هم نمی‌تواند نیازهایش را رفع کند"

این فرآیند تجاری‌سازی نه تنها برای نهادهای غیردولتی علم بلکه برای دانشگاه‌ها هم خطرناک است و باید از چنین جریانی اجتناب کنند. در حال حاضر انواع و اقسام دانشجو به شکل دانشجوی روزانه، شبانه، غیرانتفاعی، مجازی، پردیس‌بین المللی و ... وجود دارد و دانشگاه به نهادی تبدیل شده است که هدفش کسب پول و درآمد شده است و دولت هم پولی به دانشگاه‌ها نمی‌دهد و یا کم می‌دهد و دانشگاه هم با آن نمی‌تواند همه نیازهای خود را رفع کند. انجمن‌های حوزه علوم اجتماعی می‌توانند برای بررسی مسائل اجتماعی نشست‌هایی را برگزار کنند ولی وقتی باید برای برگزاری هر نشست و واگذاری یک سالن برای مثال 4 میلیون تومان پول بدهند نمی‌توانند چنین اقدامی را انجام دهند. انجمن‌های علمی که نمی‌خواهند کاسبی کنند، قرار است برخی از مشکلات اجتماعی را به بحث و گفت‌وگوی علمی بگذارند؛ در این فرایند اتفاقا اطلاعات و دانشی تولید می‌شود که به صورت رایگان در اختیار بخش عمومی قرار می گیرد؛ این دانش مفید و آموزنده است و می‌تواند بر روی سیاست‌های آنها تاثیرگذار باشد.



دانشگاه به منزله یک نهاد اجتماعی رویکرد دیگری است که از دانش و دانشگاه وجود دارد، به اعتقاد شما این رویکرد چه نگاهی به دانش دارد؟ چه تفاوتی با رویکردهای دیگر دارد؟ نگاه شما به اجتماعی‌کردن علم احتمالا در زیرمجموعه این رویکرد قرار می‌گیرد، آقای دکتر درباره اجتماعی‌کردن علم و مزیت‌های آن توضیح دهید؟


براساس "رویکرد اجتماعی" هدف انجمن‌های علمی و دانشگاه‌ها باید اجتماعی‌کردن علم و ترویج علم در جامعه باشد. باید افزایش دسترسی به دانش و ارتباط انتقادی با مسئولان باشد. زمانی که ما می‌خواهیم علم را در جامعه گسترش دهیم و افزایش دسترسی به دانش را برای همه فراهم کنیم، به این معنی است که ما دانش را اجتماعی می‌کنیم. ارتباط انتقادی با مسئولان از یک ارتباط تجاری با آنها متفاوت است. مسئولان دوست دارند که از کارهای آنها تعریف و تمجید شود و رویکرد انتقادی به آنها وجود نداشته باشد. مسئولان در یک رابطه تجاری، به دانشگاه‌ها و به نهادهای علمی پول می‌دهند و چه بسا انتظار دارند که از کار آنها تعریف و تمجید شود و ضعف سیاست‌ها و برنامه‌های آنها آشکار نشود و پیامدهای منفی‌ای که کارهای دولتی برای جامعه گذاشته است مورد بحث و بررسی قرار نگیرد.


دانش در وهله اول یک کالای عمومی است و نه یک کالای خصوصی. آن چیزی که در بازار وجود دارد معمولا یک کالای خصوصی است. در جامعه کالاهای عمومی که در دسترس عموم قرار دارند و از مصرف آنها کمبودی به وجود نمی‌آید، وجود دارند. ما با مصرف دانش با کمبود آن مواجه نمی‌شویم. دانش چیزی است که باید به عنوان یک کالای اجتماعی تلقی شود و بین گروه‌های مختلف اجتماعی این دانش رد و بدل و مصرف شود. البته این هیچ منافاتی هم با بحث اقتصاد مبتنی بر دانش ندارد

هر کدام از سازمان‌های دولتی را که مورد بررسی قرار بدهیم- هرچند پیامدهای مثبتی هم داشته باشند- اما فعالیت‌هایشان پیامدهای منفی زیادی هم برای جامعه داشته ‌است. مثلا وزارت بهداشت در درمان خیلی از بیماری‌ها موفق بوده است اما نظام بهداشت کشور پیامدهای منفی‌ای هم حتی در زمینه سلامتی داشته است، یعنی در جاهایی به جای اینکه باعث گسترش سلامتی شود باعث گسترش بیماری شده است. بخشی از مشکل کم‌آبی در سال‌های اخیر نه تنها زاییده فعالیت‌ها و عملکردهای وزارت نیرو است، بلکه محیط‌زیست را هم با یک بحران مواجه کرده است. ارتباط انتقادی با مسئولان با تجاری‌سازی دانش آن هم در شرایط حاضر ایران هم‌خوانی ندارد.


بنابراین، منظور من از بحث اجتماعی‌کردن دانش این است که بگوییم دانش در وهله اول به جامعه تعلق دارد نه به بازار. دانش در وهله اول یک کالای عمومی است و نه یک کالای خصوصی. آن چیزی که در بازار وجود دارد معمولا یک کالای خصوصی است. در جامعه کالاهای عمومی که در دسترس عموم قرار دارند و از مصرف آنها کمبودی به وجود نمی‌آید، وجود دارند. ما با مصرف دانش با کمبود آن مواجه نمی‌شویم. دانش چیزی است که باید به عنوان یک کالای اجتماعی تلقی شود و بین گروه‌های مختلف اجتماعی این دانش رد و بدل و مصرف شود. البته این هیچ منافاتی هم با بحث اقتصاد مبتنی بر دانش ندارد. ما می‌توانیم جامعه‌ای داشته باشیم که یافته‌های دانش به نحوی در یک نهادهای خاص تجاری‌سازی شده و به ثروت هم تبدیل شود ولی در شرایط کنونی تجاری‌سازی علم در دانشگاه‌ها مورد تاکید قرار می‌گیرد. هجوم تجاری‌سازی به طور خاص در عرصه علوم انسانی بیماری‌زاست. برای مثال از جامعه‌شناس انتظار دارند طرح‌هایی تعریف کند که از آن فقط پول حاصل شود و باعث ایجاد ثروت شود ولی ممکن است ما طرح‌هایی داشته باشیم که نه تنها باعث تولید ثروت نشود بلکه برای دولت هزینه‌زا هم باشد و یک جاهایی جلوی تولید ثروت و تجاری‌سازی را هم بگیرد!


اساسا اولویت‌دادن به مقوله تجاری‌سازی و برجسته‌کردن آن مناسب حال ‌‌و هوای علم نیست. برای مثال اعتیاد! ما نه تنها نتوانستیم این مشکل را حل کنیم بلکه تبدیل به یک صنعتی شده است که فقط شامل خرید و فروش و یا مصرف مواد مخدر هم نیست بلکه یک حوزه گسترده علمی تخصصی را دور خود جمع کرده است از روانشناسان، پزشکان، مددکاران اجتماعی و.... که درآمدهایی دارند و پول‌هایی را رد و بدل می‌کنند. این "صنعت اعتیاد" مشکل اعتیاد را حل نمی‌کند. الان ما این همه کانون‌های ترک اعتیاد داریم، در همه این‌ها پروژه‌های بزرگ علمی انجام می‌شود، پول‌های کلانی رد و بدل می‌شود و نیروهای متخصص زیادی هم دست‌اندرکارند، ولی گویا این افراد خود به بخشی از صنعت اعتیاد تبدیل شده‌اند. یعنی صنعت اعتیاد یک بخش دانش هم در کنار خود دارد که جزء لوازم تفکیک‌ناپذیر و اجتناب‌ناپذیر آن شده است، بدون این‌که این بخش بتواند مسئله اعتیاد را حل کند؛ صنعت اعتیاد یک اقتصاد اصلی دارد که به خرید و فروش مواد مخدر بر می‌گردد و یک اقتصاد جانبی دانش. این بخش دانش در پیرامون پدیدۀ اعتیاد مشغول تجاری‌سازی است؛ تولید دانش و تولید دارو و تولید راه‌حل برای مبادله با پول و نه برای حل مسئله اعتیاد در کشور!


"بسیاری از اهالی دانش در کنار سفره اعتیاد و مرافعه وارد نشده‌اند و مشغول تجاری‌سازی و تولید ثروت‌اند!

همچنین در عرصه جرائم اجتماعی؛ دعواهای اجتماعی، مرافعه‌های اجتماعی و اختلافات اجتماعی که وجود دارند که بعد از آن به قوه قضاییه و داوری می‌رسد. الان در کنار این اختلافات و مرافعه‌های اجتماعی، ما می‌بینیم که یک دانش حقوقی قضایی خیلی وسیعی شکل پیدا کرده که متشکل از تعداد زیادی وکیل؛ نهادهای قضایی و دفاتر وکالت و ... است که در همه این‌ها پول‌های کلان رد و بدل می‌شود اما روز به روز دعواها و اختلافات اجتماعی بیشتر می‌شود؛ یعنی در اینجا هم صنعتی به اسم "صنعت اختلافات اجتماعی" شکل گرفته است. بنابراین، اینجا هم اصل تجاری‌سازی بر این صنعت حاکم است؛ یعنی دانشی که باید به شکلی ساماندهی شود که روز به روز سطح دعواهای اجتماعی را کاهش دهد و سطح مراجعه به قوه قضاییه را پایین بیاورد به صورت عکس عمل می‌کند. ما باید کاری کنیم که دانش قضایی ما دانش اجتماعی شود نه دانش تجاری. اگر دانش اجتماعی شود کارش این است که کمک کند تا ظرفیت و توانایی جامعه برای رفع اختلافات در بین شهروندان افزایش یابد، یعنی خود جامعه این ظرفیت را پیدا کند که اختلافات را به صلح تبدیل کند و هیئت‌های منصفه اجتماعی به صورت طبیعی در بستر جامعه رشد پیدا کنند و میزان مراجعه به قوه قضاییه را کاهش دهند. این است که من می‌گویم نگرش تجاری‌ای که در حوزه حقوقی ما حاکم شده و قشر وکیل و قاضی ما را در بر گرفته است ناشی از همین نگرش تجاری است که روز به روز دامنه اختلافات اجتماعی ما را بیشتر می‌کند، زندان‌های ما را افزایش می‌دهد، میزان احکام صادره را وسیع‌تر می‌کند و حتی در جا‌هایی قوه قضاییه حق و حدودی تعیین می‌کند که برای مثال برای شکایت اینقدر پول بدهید، هر وکیل باید برای هر پرونده این درصد را به سیستم مالیاتی و قضایی بدهد. بنابراین همه در بخش قضا دارند براساس یک اصول اقتصادی کارها را سامان می‌دهند و به این امر توجه نمی‌کنند که این خود به یک کسب‌وکاری تبدیل شده است و ارتباطش را با نیازهای جامعه از دست داده است و از کارکردش در راستای حل مشکلات جامعه، کاسته است.


اما ما در جامعه باید چکار کنیم؟ چگونه باید علم حقوق را اجتماعی کنیم؟


ما چگونه یک دانش تجاری پزشکی را تبدیل به یک دانش پزشکی کنیم؟


ما چگونه باید صنعت پزشکی را به دانش پزشکی تبدیل کنیم؟


ما چگونه می‌توانیم روانشناسی را اجتماعی کنیم؟


الان در حال حاضر میزان افسردگی و اختلالات روانی دارد در جامعه گسترش پیدا می‌کند و روز به روز هم تعداد روانشناسان و روانپزشکانی که در کلینیک‌های سلامت روان مشغول کارند افزایش پیدا می‌کند. اما مشکلات روانی کاهش پیدا نمی‌کند و فقط نرخ ویزیت‌ها با توجه به افزایش تقاضا و شلوغی مطب‌ها دارد افزایش پیدا می‌کند.


مسیر دانش در این کشور تجاری شده است. دانش در این کشور در حال از دست‌دادن مسئولیت‌ اجتماعی خودش است. ما باید مسئولیت اجتماعی علم را در این کشور به نحوی تقویت کنیم و زمانی می‌توانیم این کار را بکنیم که تعهد و التزام علم را نسبت به جامعه افزایش دهیم نه التزام آن به بازار، گردش پولی و تعرفه‌های مالی!


"زبان امروز دانشجو زبانی نیست که بخواهد با استادش حرف بزند. بحث، ضرر و منفعت است نه یادگیری! امروزه دانشجو با استادش می‌گوید اگر من نتوانم نمره لازم را به دست بیاورم 5 میلیون ضرر می‌کنم!

در شرایطی که در حال حاضر خود مسئولان کشور به دانشگاه‌ها یک نگاه مادی، بازاری و تجاری دارند، این اجازه داده نمی‌شود فارغ‌التحصیل‌هایی داشته باشیم که در آموزش علمی خود متعهد بار بیایند. کار علمی ما در دانشگاه‌ها به این منتهی شده است که به دانشجویان یاد دهیم که چگونه پروپوزال بنویسند، چگونه بتوانند یک بیزینس‌پلان تهیه کنند، چگونه برای جلب منابع مالی بیشتر بتوانند وارد گفت‌وگو با کارفرما شوند؛ از طرف دیگر روز به روز تعداد دانشجوی پولی هم بیشتر می‌شود یعنی از دانشجویان، پول می‌گیریم و بعد اجازه می‌دهیم وارد دانشگاه شوند. خود این زبانی پیدا کرده است که با زبان دانشجویان پیشین متفاوت است. الان دانشجو به استاد می‌گوید اگر من نتوانم نمره لازم را به دست بیاورم، 5 میلیون ضرر می‌کنم! این زبانی نیست که یک دانشجو بخواهد با استادش حرف بزند! بحث ضرر و منفعت است و نه بحث یادگیری.


به همین دلیل ما باید دانش را به عنوان یک کالای عمومی در نظر بگیریم. این دانش عمومی بر مبنای قانون اساسی باید به همان رایگان‌بودن آموزش برگردد. اینکه ما چگونه آموزش رایگان را در همه سطوح تعمیم دهیم چیزی است که نیاز به بحث و بررسی دارد ولی باید پذیرفت که آموزش رایگان یک اصل قانونی است و در عین حال یک سرمایه‌گذاری اجتماعی نیز هست. یعنی وقتی دولت هزینه تحصیل شهروندان خود را بر عهده می‌گیرد به یک نحوی در حال سرمایه‌گذاری است که در مراحل بعد نه تنها بازده اقتصادی، بلکه می‌تواند بازده اجتماعی بالایی را برای جامعه داشته باشد. دولت باید از کسب درآمد در حوزه آموزش خودداری کند. حالا این دانشی که اجتماعی است در عین حال می‌تواند با فکر و برنامه‌ریزی درست، بازده اقتصادی نیز داشته باشد. این‌گونه هم نیست که علم ربطی به ثروت نداشته باشد. امروز نقش دانایی در تولید ثروت خیلی بالاست ولی اینکه چگونه باید فعالیت‌های علمی را در دانشگاه‌ها سامان داد که هم به غلبه رویکرد اقتصادی نینجامد و در عین حال بتواند در فرآیندهای تولید ثروت هم شرکت کند نیاز به یافتن راه‌های مناسب دارد.



آینده اجتماعی‌کردن یا تجاری‌سازی علم را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟ به نظر شما در کدام یک ار این مسیرها حرکت می‌کنیم؟


در حال حاضر در مسیر تجاری هستیم، ولی چون این تجاری‌سازی هم مسیر درستی را نرفته است به شکل‌گیری یک صنعت دانش سالم هم در کشور منجر نمی‌شود. چون مسیر اشتباه است یک بازار فاسد دانش به وجود می‌آید، یعنی همان ویژگی که بعضا در بخش اقتصادی ما وجود دارد که آمیخته به فساد و عدم سلامت است و مبتنی بر رانت و غیرتولیدی بودن و اینکه بیشتر نقش دلالی و واسطه‌گری دارند، در عرصه علم هم این چنین بیماری‌هایی رسوخ پیدا می‌کند. در حالی که قرار است عرصه علم از طریق تولید دانش نارسایی‌های سایر نظام‌های اقتصادی و اجتماعی را شناسایی و رفع کند، خودش در حال دچار شدن به همان آلودگی‌ها است. به دلیل اینکه رویه‌های بازار را در مورد علم تسری می‌دهند در حالی بازار هنوز قواعد خود را پیدا نکرده است. بازار ما براساس قواعد درست و منطق بازار پیش نمی‌رود به همین دلیل است که بازار نتوانسته مولد باشد و صنعت خود را پیدا کند. یک صنعت وابسته با تولیدات کالایی نامطلوب ایجاد شده است و بعد ریخت‌وپاش و بعد هم همین فیش‌های حقوقی مدیران. یعنی یک نوع بازار دولتی، بازاری که به دولت بند است و اسم خودش را گذاشته است بازار و تا حدودی هم آمیخته و آلوده به فساد است. از طرف دیگر هیمن وضعیت در مورد دانشگاه‌ها ایجاد می‌شود. ما نمی‌توانیم صنعت دانش سالمی داشته باشیم که واقعا در آن فرآیندهای واقعی تولید دانش شکل پیدا کند و به همین علت، نهاد دانش با فسادهای ناشی از تحمیل قواعد بازار مواجه خواهد شد.


آیا اگر مسیر اصلاح شود، علوم اجتماعی و انسانی پتانسیل تبدیل‌شدن به یک دانش اجتماعی را دارد؟


این بستگی به نظر سیاست‌گذارها دارد که نظرشان به این حوزه جلب شود که دانش می‌تواند اجتماعی شود و در خدمت اجتماع قرار گیرد. وقتی دانش اجتماعی شد و در خدمت اجتماع قرار گرفت و در واقع با اجتماع وارد تعامل و گفت‌وگو شد، طبیعتا با بخش اقتصادی هم وارد تعامل و گفت‌وگو می‌شود، منتهی بخش اقتصادی به عنوان یکی از زیربخش‌های بخش اجتماعی نه به عنوان بخش اصلی‌ای که تنها معیار تعیین‌کننده باشد. یعنی علوم اجتماعی و علوم انسانی ما در کشور نیاز به گفت‌وگو با بخش‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد. وقتی که بحث را در تجاری‌سازی منحصر می‌کنیم به اینجا می‌انجامد که اولا توجه دانشگاه باید فقط به بخش اقتصادی باشد و دوم اینکه -با توجه به شرایط حال حاضر ما- دانشگاه ذیل حاکمیت رسمی اقتصاد قرار می‌گیرد و هویت خود را در پیوند با بخش اقتصادی از دست می‌‌دهد. در حالی که دانشگاه باید برای خود هویت مستقل داشته باشد و از طریق همین هویت مستقل است که می‌تواند گفت‌وگوی مستقل و در عین حال تعاملی را با نهادهای مختلف اجتماعی برقرار کند و سامان دهد.


آقای دکتر، علوم اجتماعی اسلامی نیز بحثی است که مطرح می‌باشد و رشته‌های دانشگاهی با این عنوان و در ارتباط با این موضوع شکل گرفته یا در حال شکل‌گیری است، نظر شما در این باره چیست؟ به نظر شما چقدر این عنوان می‌تواند با علوم اجتماعی‌ای که شما مطرح کردید و گفتید باید به یک دانش عمومی تبدیل شود، همخوانی دارد؟ به چه اندازه می‌تواند تاثیرگذار باشد؟


تعامل علوم اجتماعی با فرهنگ امری لازم است. اندیشه‌های دینی هم بخشی از فرهنگ ما است. تعامل و گفت‌وگوی بین علوم اجتماعی با دین و نگرش‌های دینی یکی از الزامات دانشگاه است. یعنی مسئولیت اجتماعی دانشگاه اقتضا می‌کند که با بخش فرهنگی و دینی وارد گفت‌وگو شود، اما داستان در اینجا هم اینگونه است که گویا برخی می‌خواهند بخش دین بر بخش دانشگاه حاکم شود و این تمایل وجود دارد که تمایزها و تفاوت‌های نظام معرفت علمی با نظام معرفت دینی نادیده گرفته شود و معرفت دینی بر معرفت علمی غلبه پیدا کند. اگر این دیدگاه وجود داشته باشد، مشکل به وجود می‌آید و یک نظام معرفتی شکل می‌گیرد که فاقد ویژگی‌های یک نظام مطلوب معرفت علمی و یک نظام مطلوب معرفت دینی است. بنابراین نه می‌تواند ایمانی را تولید کند که از ویژگی‌های معرفت دینی است و نه می‌تواند روشنگری‌های داشته باشد که از ویژگی‌های نظام معرفت علمی است.



آقای دکتر به عنوان آخرین سوال، از شما می‌خواهیم تهدیدهای مرتبط با موضوعاتی را که شما مطرح کردید، در قالب اگرهایی بیان کنید تا مورد توجه مسئولان و سازمان‌ها باشد.


اگر علم در سلطه نظام بازار قرار نگیرد، به صورت پارادوکسیکال می‌تواند کمک بهتری به ارتقای نهاد‌های اقتصادی کند. اگر علم در سلطه نهادهای سیاسی قرار نگیرد، از قضا می‌تواند بیشتر به فرایندهای اتخاذ سیاست‌های خردمندانه، واقع‌گرایانه و موثر یاری رساند. اگر علم تحت سلطه ایدئولوژی قرار نگیرد، می‌تواند روشنگری‌ها و دانش‌هایی را تولید کند که در تقویت حتی معنویت و اخلاق در جامعه موثر واقع شود. اگر دانش‌های موجود در عرصه‌های مختلف- و به طور خاص دانش پزشکی و دانش قضایی- تبدیل به صنعت نشوند و بتوانند کماکان ویژگی‌های دانشی و دانش‌بودگی خودشان را حفظ کنند، می‌تواند موقعیت بهتری در تامین سلامت جسمی، سلامت روانی، سلامت اجتماعی و ارتقای معنویت داشته باشند.


اهیمت‌دادن به قانون اساسی در بعد تامین آموزش و سلامت برای عموم شهروندان مهم است و مسئولان باید توجه کنند که این کشور منابع طبیعی خوبی دارد و ثروت‌های خدادادی زیادی دارد و این نعمت‌های خدادادی متعلق به مردم است و بهترین زمینه‌ای که می‌توانند این زمینه‌ها را به مردم برگردانند، زمینه دانش و سلامتی و به طور خاص گسترش اجتماعی‌کردن دانش است که غفلت از این موضوع هم موجب عقب‌ماندگی دانش و هم موجب عقب‌افتادگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در کشور می‌شود.


انتهای پیام/

ارسال نظر