ترامپ و نئومرکانتیلیسم در خاورمیانه/ آمریکا هیچ راهبردی برای دیپلماسی جهانی ندارد
تحرکات عجولانه و جهتدار دونالد ترامپ در عرصه بینالملل، بار دیگر ماهیت متزلزل و فرصتطلب سیاست خارجی آمریکا را عیان ساخت. رفتارهای چند روز اخیر ترامپ نه نویدبخش صلح و ثبات، بلکه نمایانگر بحران مشروعیت، زوال اعتبار و سرگردانی راهبردی واشنگتن در برابر چالشهای جهانی بود.
کد خبر : 973518
به گزارش خبرگزاری آنا، همه در روزهای اخیر، شاهد رفتوآمدهای بیسابقه و حرکات دیپلماتیک شتابزده و متناقضی از سوی دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده بودند که بیش از پیش ماهیت متزلزل و فرصتطلب سیاست خارجی آمریکا را آشکار کرد. برخلاف آنچه رسانههای غربی تلاش دارند به عنوان «موفقیت» در عرصه سیاست خارجی ایالات متحده به تصویر بکشند، واقعیت آن است که عملکرد ترامپ نه تنها به ثبات منطقهای یا جهانی یاری نرسانده، بلکه بیشتر مهر تأییدی است بر بحران مشروعیت و اعتبار بینالمللی واشنگتن؛ بحرانی که در پس رفتارهای پرطنین، اما بیثمر این هفته بیشتر به چشم میآید.
نئومرکانتیلیسم جایگزین راهبرد دیپلماتیک
در اولین تصویر از این هفته پرتلاطم، ترامپ با هیات همراه خود راهی منطقه خلیج فارس شد تا مجموعهای از توافقات اقتصادی و نمایشی را با چند کشور عربی امضا کند. در عرف دیپلماسی، شاید این دیدارها صرفاً تلاشی برای جلب سرمایه، همراه با رجزخوانیهای پیدرپی و معاملات برد-برد توصیف شود، اما واقعیت آن است که این توافقات بیش از هرچیز تلاشی برای فروش تسلیحات، کسب درآمد آنی، و کاستن از هزینههای بلندمدت حضور نظامی آمریکا در منطقه بود. ترامپ، که با شادمانی و اعتماد به نفس تصنعی در کنار سران سعودی نشسته و با قلم قطور خود بر کاغذ خط تأیید میزد، این دستاوردهای ساختگی را به سرعت دستمایه تبلیغات داخلی کرد، بیآنکه اشاره کند این «سرمایهگذاریها» مشخصاً چه سود ملموسی برای مردم عادی آمریکا یا کشورهای میزبان دربر خواهد داشت.
این معاملات و بیانیهها که در زرورق زبان پرطنین «تجارت به جای جنگ» پیچیده شده بود، بیش از هرچیز اتکایی بود بر یک نئومرکانتیلیسم مدرن. نگاهی که نه با معیارهای حقوق بشر، توسعه پایدار، یا حق تعیین سرنوشت ملتها سروکار دارد و نه ارزشی قائل است برای همکاریهای چندجانبه یا اصلاح ساختارهای بینالمللی. در سخنرانی ترامپ در ریاض، نه اثری از تعهدات جمعی برای مقابله با بحرانهای جهانی مانند تغییر اقلیم دیده شد، نه اشارهای به احترام به دموکراسی، عدالت یا توجه به حقوق اقلیتها یا مهاجران؛ فقط و فقط تأکید بر تجارت و «دفاع از منافع آمریکا» …
این موضعگیری، که از زبان یک رئیسجمهور مدعی «رهبری جهانی» بیان میشود، به وضوح بیانگر ناتوانی واشنگتن در تدوین راهبردی اصولی و پایدار برای تعامل با مسائل پیچیده جهانی است. در واقع، بسیاری از دیپلماتها این حرکات را بیش از آنکه نشانه خردورزی یا شجاعت باشد، گواهی میدانند بر تصمیمگیریهای شتابزده، کوتهنگرانه و بیتوجه به پیامدهای بلندمدت؛ تصمیماتی که زیر فشار لابیهای منطقهای یا به طمع دستاوردهای زودگذر سیاسی اتخاذ میشود و اغلب پس از مدتی با چرخشهایی حیرتانگیز و بیدلیل همراه میگردد.
بیثباتی و فقدان راهبرد واقعی در ساختار دولت ترامپ
الگوی متغیر و آکنده از تناقض، هفته گذشته در مسائل متعدد دیگری نیز تکرار شد. نمونه بارز آن، تصمیم ناگهانی و بحثبرانگیز ترامپ برای دیدار و مذاکره مستقیم با رئیس خودخوانده سوریه و رفع تحریمها علیه دمشق بود که حتی درمیان بسیاری از مقامات و دیپلماتهای آمریکایی و اروپایی نیز با شگفتی و ناباوری روبه رو شد. براساس روایتهایی که از درون وزارت امور خارجه ایالات متحده شنیده شد، بسیاری از کارشناسان آمریکایی در پیامی غیررسمی، مخالفت خود را با این تصمیم ابراز کردند؛ زیرا رفع تحریمها نه تنها دستاوردی در زمینه تضمین حقوق اقلیتها در پی نداشت، بلکه تنها به یک بدهبستان سیاسی کوتاهمدت با دولتهای منطقهای مانند عربستان و ترکیه تعبیر شد.
در همین حال، تصمیمات ترامپ در مورد جنگ اوکراین و مقابله با روسیه نیز بیشتر ناشی از واکنشهای لحظهای و سردرگم بود تا استراتژی متکی بر اصول یا اهداف روشن. جالب آنکه چندی پیش با تهدید به اعمال تحریمهای شدیدتر علیه روسیه، موضع سرسختانهای اتخاذ کرد، اما بلافاصله پس از تماس سران اروپا و پیشنهاد پوتین برای مذاکره مستقیم میان کیف و مسکو در ترکیه، ترامپ به یکباره از هشدارهای پیشین کوتاه آمد و ضمن تشویق دولت اوکراین به مذاکره، عملاً از سیاست پیشین غرب فاصله گرفت. این چرخش، که تنها ظرف کمتر از چهل و هشت ساعت رخ داد، نه تنها دوستان و متحدان سنتی آمریکا را گیج و سردرگم ساخت، بلکه پیام روشنی به دولتهای دیگر داد: سیاست خارجی ایالات متحده امروز بیش از هر زمان به سلیقه لحظهای، منافع شخصی و نیازهای تبلیغاتی رئیسجمهور وابسته است تا منافع استراتژیک یا تعهدات بینالمللی.
این وضعیت را میتوان در ماجرای مذاکرات با چین و کاهش ناگهانی تعرفههای تجاری نیز مشاهده کرد. تنها چند هفته پس از آنکه ترامپ با لحنی تهدیدآمیز تعرفههایی بالغ بر ۱۴۵ درصد بر کالاهای چینی اعمال کرد و چین نیز به تلافی دست به مقابله مشابه زد، وی به سرعت در مذاکراتی در ژنو حاضر شد تا این جنگ تعرفهای را به یک عقبنشینی آشکار تقلیل دهد. دست آخر مجموعهای از توافقات مبهم و غیرالزامآور برای کاهش تعرفهها و افزایش جزئی سهم آمریکا در بازار چین جایگزین بحرانسازیهای رسانهای شد. این عقبنشینی بدون تردید برای اقتصاد جهانی بهرهای نداشت و نشانهای دیگر از بیثباتی و فقدان راهبرد واقعی در ساختار دیپلماسی دولت فعلی آمریکا بود.
در این میان، ترامپ و تیمش حتی در مهار منازعاتی، چون نبرد اخیر میان هند و پاکستان نیز کردیتی برای خود طلب کردند؛ در حالی که دخالت مستقیم آمریکا علاوه بر انفعال اولیه، به تمامی نادیده گرفتن واقعیتهای تاریخی و سیاسی این منطقه بود. تکیه بر اصل «نه دخالت، نه مسئولیت» از طرفی و تلاش برای جا زدن خود به عنوان میانجی کلیدی و عامل آتشبس از سویی دیگر، نشان از دوگانگی عمیق و خدشهناپذیر در نگاه آمریکاست: دخالتگری گزینشی صرفاً زمانی که به وجهه یا منافع خود ضربه میزند و عقبنشینی به محض آشکار شدن هزینهها یا اعتراض بازیگران محلی.
فرار رو به جلو برای پوشاندن چالشهای عمیق داخلی و خارجی
یکی از نکات قابل تامل این هفته، حذف تقریباً کامل نقش و نفوذ اسرائیل در معادلات جدید سیاست خارجی آمریکا به سرکردگی ترامپ بود؛ اقدامی که حتی در محافل تلآویو نیز احساس اضطراب و نگرانی پدید آورده است. رفع تحریمهای سوریه بدون اطلاع و هماهنگی اسرائیل، توافق ناگهانی آتشبس با انصارالله درست پس از حمله به فرودگاه تلآویو و تصمیمات دیگری از این قبیل، همگی نشانه فاصلهگیری تدریجی کاخسفید از اولویتهای دیرینه در قبال رژیم صهیونیستی در منطقه بود. این فاصلهگیری، اگرچه میتواند واکنشهای غیرقابل پیشبینی از سوی مقامات رژیم صهیونیستی را در پی داشته باشد، اما بهخوبی بیانگر این واقعیت است که حتی مهمترین متحدان آمریکا نیز امروز نمیتوانند به تصمیمات و تعهدات واشنگتن اعتماد کنند.
در آستانه مجموعهای از بحرانهای فروخفته و منازعات حلنشده در خاورمیانه، شبهقاره هند، اوکراین و شرق آسیا، عملکرد این هفته کاخ سفید بیش از آنکه امیدی برای صلح یا تثبیت روابط بینالملل ایجاد کند، بر لایههای جدیدی از بیاعتمادی، بینظمی و رقابت کور افزود. پرونده فلسطین و بحران غزه، که پس از بمبارانها و حملات جنون آمیز اسرائیل به مرز یک فاجعه انسانی رسیده، همچنان بیپاسخ مانده و جز وعدههای کلی و بیثمر هیچ نشانهای از تلاش واقعی یا فشار موثر بر رژیم صهیونیستی مشاهده نمیشود.
همچنین، اگرچه در فضای تبلیغاتی غرب، چنین وانمود میشود که سیاست خارجی ترامپ صِرفاً در جهت منافع آمریکا و به نفع مردم این کشور سامان یافته است، واقعیت آمارهای اقتصادی و اجتماعی آمریکا خلاف این ادعا را نشان میدهد؛ از افزایش بیکاری و بیاعتمادی به دولت تا ادامه بحرانهای زیرساختی و رقابتهای اقتصادی نابرابر در سطح جهانی. پیمانهایی که ترامپ با هیاهو و سر و صدای رسانهای منعقد میسازد، در واقع بیشتر از آنکه پیامآور خلق فرصتهای اقتصادی باشد، نمادی است از فرار رو به جلو برای لاپوشانی چالشهای عمیق داخلی و شکستهای سیاسی پیاپی در عرصه بینالملل.
متحدان واشنگتن در ابهام و هراس از آینده
باید گفت به معنای واقعی کلمه هفته پرتلاطم اخیر نه تنها دستاوردی برای ثبات میانمدت یا بلندمدت به همراه نداشت، بلکه بهخوبی ضعف بنیادی ساختار دیپلماسی و سیاست خارجی ایالات متحده در دوران معاصر را برای همگان برملا ساخت. تکیه بر فردمحوری، بیتوجهی به مشورتهای کارشناسی و تصمیمگیریهای آنی و بدون پشتوانه کارشناسی، باعث شده است که واشنگتن به بازیگری غیرقابل اعتماد بدل شود؛ بازیگری که حتی متحدان نزدیک را نیز در ابهام و هراس از آینده قرار داده است.
برخلاف روایات غالب در رسانههای غربی، آنچه این روزها شاهد آن هستیم، نه تقویت موقعیت آمریکا در عرصه جهانی، بلکه زوال تدریجی اعتبار، نفوذ و اقتدار سنتی این کشور است. دونالد ترامپ گرچه تلاش دارد در هیاهوی خبری و شوی دیپلماتیک، خود را به عنوان میانجی اساسی معرفی کند، اما همگان آگاهاند که تغییرات بنیادی و سازنده تنها زمانی ممکن است که سیاستمداران آمریکایی بالاخره راهی برای شنیدن صدای ملتها، احترام به حقوق بشر و عدالت بینالمللی پیدا کنند؛ نه با زد و بندهای موقت و توافقات پرطمطراق، اما بیریشه.
حتی اگر برخی از این تحرکات منجر به امضای معاهدات پر سر و صدا یا تعهدات نمایشی شود، آنچه بیش از هرچیز جلوه مییابد همان بحران عمیق اعتماد و مشروعیت است که در عمق سیستم سیاسی و دیپلماسی آمریکایی ریشه دوانده و هر روز با تکرار تجربههای مشابه آشکارتر میشود. اگر «هفتههایی هست که در آنها دههها رقم میخورد»، آنچه امروز در سپهر سیاست خارجی آمریکا میگذرد، بیشتر شبیه به هفتههایی است که فقط بر دامنه مشکلات و بحرانهای پیش رو میافزاید و هیچ افق روشن و امیدوارکنندهای برای مردم منطقه یا جهان رقم نمیزند.
در نهایت، این تحولات بدترین پیام را به ملتهایی میدهد که سالهاست قربانی سیاستهای مداخلهگرایانه و سودجویانه ایالات متحده شدهاند. تجربه این هفته بار دیگر حقیقتی تلخ و تکراری را یادآور شد: در عرصه دیپلماسی آمریکایی، اصل اول همواره نفعطلبی شخصی و زودگذر و اصل دوم فراموشی تعهدات و مسئولیتهای تاریخی در قبال صلح و امنیت جهانی است. آمریکای ترامپ نه تنها حامی اعتماد، ثبات یا پیشرفت نیست، بلکه خود بخشی از سلسله بحرانهای کنونی است که جهان امروز با آن دست به گریبان است. تاریخ نشان داده است که چنین رویکردی، سرانجام دیر یا زود، گریبان عاملان آن را خواهد گرفت.
انتهای پیام/