صفحه نخست

آناتک

آنامدیا

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۸:۱۷ - ۲۶ اسفند ۱۴۰۳

عطر خوش حسین خوشنویسان در کاروان‌های راهیان‌نور پیچید!

کتاب «به رسم امانت» زندگینامه داستانی دانشجوی شهید حماسه هویزه حسین خوشنویسان به روایت مادر منتشر و همزمان با سفر‌های پایان سال اردو‌های راهیان نور وارد بازار نشر شد.
کد خبر : 963565

به گزارش خبرگزاری آنا، کتاب «به رسم امانت» زندگینامه داستانی دانشجوی شهید حماسه هویزه حسین خوشنویسان به روایت مادر منتشر و همزمان با سفر‌های پایان سال اردو‌های راهیان نور وارد بازار نشر شد.

این کتاب قصۀ دلتنگی‌ها و صبوری‌هاست. قصۀ تسلیم و رضا؛ قصۀ شهامت؛ قصۀ یک مهلکۀ سخت؛ قصۀ گمنامی. قصۀ یک جوان خوش بر و رویِ خوش‌قامت و حکایت یک پیوند. پیوند با یک خاک مقدس؛ با یک خاک نظرشده.   قصۀ امانتی که به صاحبش بازگشت.

بلا آمد. آن عربده‌کشان مست زدند به سیم آخر. شنی‌ها چین و شکن انداختند روی خاک و جلو آمدند. حلقۀ محاصره تنگ و تنگ‌تر شد. شد حکایت صید و تور و صیاد. اما چون حسین‌وار وارد معرکه شده بودند، حسین‌وار ایستادند و مقاومت کردند. درس ایستادن، ماندن و مقاومت را اول بار همین دانشجو‌های مهندسی پیرو راه امام مخابره کردند به همۀ جهان. ثابت کردند که با دست خالی هم می‌شود مقابل زورگو ایستاد و به تسلیم شدن فکر هم نکرد. عقب ننشستند. تو بگو یک قدم. حماسه‌ای خلق کردند ماندنی و شنیدنی. از همان حماسه‌ها که سال‌ها بعد آوازه اش پیچید...

برشی از کتاب:

روی کابینت پر بود از انواع سالاد و مخلّفات سفرۀ شام. سر تکان داد. از همان‌ها که نشان تأسف دارند.

روی سالادی را که زهره به حُسن سلیقه آراسته بود به هم زد و گفت: زهره خانم، خدا توی آشپزخونه هم هست ها...! چرا این همه ریخت و پاش آخه؟!»

چند ماهی شده بود که بو و برنگ غذا‌های خانه مشامش را پر نکرده بود. به قول سیدمحمد قیافه‌اش شده بود شبیه نان و پنیر و هندوانه از بس شام و ناهار توی خوابگاه خورده بودشان. اما موقع شام، نه حرص آمد سراغش، نه ولع. از بین آن همه عطر و رنگ و لعاب، فقط یک جور غذا خورد.

کتاب به رسم امانت به قلم سرکار خانم لیلی زهدی در ۲۰۰ صفحه زمستان ۱۴۰۳ توسط انتشارات روایت فتح منتشر و روانه بازار نشر شد.

 

انتهای پیام/

ارسال نظر