علم اعلی و مساعدتهای معنوی
علوم با هم مرتبطند و هرکدام که بالاتر بروند دست بقیه را هم دست میگیرند و ارتقا میدهند. فیالمثل، اگر فیزیک، پیشرفت قابل ملاحظهای کرده است، قبل از آن این ریاضی بوده است که ترقی کرده و به افقهای دستنیافتنی دست یافته است. علوم به خودی خود اهل امساک نیستند و چیزی را از دیگران مخفی نمیکنند و حتی اگر عالمان -بنا به دلایلی- خست به خرج دهند و اهل پنهانکاری باشند، خود علوم اهل آشکار کردن و برملا کردند.
علوم با یکدیگر بدهبستان دارند و وامهای خرد و کلان از یکدیگر میگیرند. پزشکی از شیمی و فیزیک قرض میگیرد و شیمی و فیزیک از ریاضیات و ریاضیات از فلسفه و... در اینجا نباید علوم انسانی را از علوم تجربی تفکیک کنیم و چنین گمان کنیم که آنها اینجا از قواعد ظروف مرتبطه پیروی نمیکنند و برای خودسازی مستقل میزنند. نه؛ هیچ علمی برای خودش ساز مستقل نمیزند و راه مستقل نمیپوید. همچنان که فلسفه روی تلقیها و باورهای علمی تاثیر میگذارند، تلقیها و باورهای علمی هم فلسفه را متاثر میکنند. منظور اینکه علوم، پیشرفتشان با هم است و خمود و رخوتشان هم با هم... در این میان علمی که نتواند به بقیه علوم برسد جا میماند و رفته رفته کاراییاش را از دست میدهد و به فراموشی سپرده میشود. اما بعضی علمها هستند که با بقیه علوم در یک سطح و مرتبه نیستند.
علوم را در ذهن و خیال نباید به کارمندان یک اداره تشبیه کنیم که رئیس و معاون و زیردست و خدماتی دارند و از یک سلسله مراتب سفت و سخت پیروی میکنند. اگر از سطح و مرتبه حرف میزنیم نباید به اشتباه، ذهنمان را به بیراهه بفرستیم و فکر کنیم مثلا زیستشناسی و زمینشناسی زیردست یک علم دیگرند. زیردستی و بالادستی در این حوزه موضوعیت ندارند و باید از تعابیر دیگر استفاده کنیم: "علم اعلی". یعنی سوالات بنیادی یک علم در خود آن علم جواب داده نمیشود. از زیستشناس نمیتوانیم بخواهیم تا چیستی زیستشناسی را برایمان بازبگوید. چیستی شعر را هم نمیتوانیم از شاعر بپرسیم... "فیزیک چیست" سوالی است که علم اعلای فیزیک باید به آن جواب بدهد. علم اعلای فیزیک، متافیزیک است و در آن با دقت و حوصله درباره ماهیت امور بحث میکند. از اینجاست که میگوییم فلسفه بر دیگر علوم اشراف دارد و علم اعلای آنها به حساب میآید. اما اینطور نیست که این علم اعلی از دیگر علوم بینیاز باشد.
گاهی یک کشف علمی میتواند موضع علم اعلی را تغییر دهد و پاسخگویی به چیستیها را نیز عمق ببخشد. مثلا دستآوردهای نجوم کاملا روی فلسفه تاثیر گذاشته، حتی موقعیت و منزلت آنان را بازتعریف کرده است. فرق بین نجوم بطلمیوسی و کپرنیکی، یا هندسه اقلیدسی و لباچوفسکی صرفا یک فرق عالمانه نیست بلکه یک فرق فلسفیست و نسبت انسان و عالم را بازتعریف میکند. اینها را برای این گفتیم تا بگوییم علم دین هم که اعلای علوم است چارهای ندارد که متناسب با درک و دریافتهای امروزی به سوالات بشر امروزی جواب دهد. درک و دریافتهای جدید، باعث ایجاد پرسشهای جدید میشوند و پرسشهای جدید جوابهای جدید را اقتضا میکنند. قطعا انسان قرن بیستویکمی مسائلی دارد که انسان هزار سال پیش، حتی انسان صد سال پیش به ذهنش هم خطور نمیکرد. یک دلیل اینکه عالمان دینی در دوران قدیم به علوم دیگر نیز خود را مجهز میکردند همین بود که میدانستند بیاعتنا به ریاضی و منطق و فلسفه و طب و نجوم و طبیعت و... نمیتوانند از پس حل مسائل بربیایند.
حال که مسائل پیچیدهتر شده اقتضا میکند که عالمان مجهزتر و مسلطتر شوند. این تسلط و تجهیز فقط به کلام و معارف مرتبط نیست. یعنی فقط عالمان علم کلام و معارف مکلف نیستند که از علوم روز بهرهمند شوند بلکه عالمان علم شریعت و فقه هم نیاز است که از آنچه دنیای امروز را ساخته آگاهی داشته باشند بلکه بر آنها مشرف باشند. مثلا مراودات پولی و بانکی امروز هیچ ربطی به مراودات پولی و بانکی قرون قبل ندارد. اقتصاد امروز بر مناسبات و مراوداتی استوار است که جز یک عالم اقتصاد و تجارت نوین از آنها سردرنمیآورد. فناوریهای جدید و همگرا نیازهای جدید را طلب میکند. عین این دگردیسی در کسب و کارهایهای بشر امروز هم رخ داده بلکه اصلا مفهوم کسب و کار عوض شده و شکل پیچیدهای به خود گرفته است.
از آنجایی که علوم به هم مرتبطند میشود گفت که همه چیز نه فقط در مصداق که در مفهوم نیز عوض شده است. مثلا شیمی، دیگر همان کیمیا نیست و هیچ کیمیاگری در سرش سودای تبدیل مس به زر را ندارد. هرچند ارزش افزوده تولید علمی کمتر از زرگری نیست. این تغییرات گسترده و همهجانبهاند و همه علوم را اعم از انسانی و تجربی و فنی دربرمیگیرند. امروز روانشناسی همان علمالنفس سابق نیست پزشکی بازساختی هم اگر چه شباهت بسیار به "طب" دارد اما چیزی غیر از طب است و پزشکان نیز دنبال چیزی بیش از معالجه بیماران و درمان مرضا هستند. روی همین اصل سوالات فقهی و شرعی و دینی بشر امروز هم فرق کرده و با پیشرفتهای شگرف علمی چیزهای جدیدی به آن راه یافته است.
اگر بخواهیم مثال بزنیم باید بسیار بنویسم و خارج از این متن میگنجد، اما برای تقریب به ذهن عرض میکنیم خدمتتان که سوال درباره حرمت یا حلیت کلونی مسئلهای فوقالعاده جدید است یا سوال درباره کپیرایت چیزی است که در سدههای قبل بالکل موضوعیت نداشته است. بخصوص در امور کارآفرینی و مشاغل جدید ما با موضوعات جدیدی طرفیم که جوابهای سنتی از پسشان برنمیآیند.
این تعبیر را با احتیاط باید بهکار برد و جوانبش را در نظر گرفت: ما نیاز به مکاسب جدید داریم که به مسائل امروزی ما جواب بدهد و راهگشای مسیرهای نوین باشد. در زمینه استارتآپها، در زمینه اقتصاد دانشبنیان، در زمینه سلولهای بنیادی، علوم شناختی و غیره، گاه شبهاتی بهوجود میآید که با رجوع به منابع سنتی نمیتوان رفع شبهه کرد. نه فقط با رجوع به منابع سنتی نمیتوان رفع شبهه کرد بلکه در نحوه و نفس رجوع هم باید ملاحظاتی را در نظر گرفت. مثلا همین کامپیوتر که امکان سرچ را کمی و کیفی تغییر داده حتما روی روش تحقیق اثر میگذارد و روش تحقیق اگر تغییر کند بیشک حاصل تحقیق نیز تغییر میکند.
چیزی که امروز در اقتصاد و علم و پیشرفت علمی نیاز داریم این است که عالمان دینی و حوزههای علمیه با اشرافی فوقالعاده وارد موضوعات جدید شوند و گره از کار فروبسته ما بگشایند و راه را برای توسعه و پیشرفت و دینداری هموار کنند. نسل جدید نیاز به مساعدتی معنوی دارد که بتواند با حفظ شادابی و نشاط راههای پر پیچ و خم را در امنیت کامل بپیماید.
* دبیر ستاد توسعه فرهنگ علم، فناوری و اقتصاد دانشبنیان معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری
انتهای پیام/