یک افطار تا سحر در خوابگاه: همه از کمبودها میگویند
پرویز پیکری، گروه دانشگاه خبرگزاری آنا: خوابگاه جمالزاده یکی از خوابگاههای سطح شهر دانشگاه تهران است که حدود 300 نفر را در خود جای داده است. با وجود این که روزهای امتحانی دانشگاهها است خوابگاه را صدای فریاد و دست و سوت و «ایول ایول» برداشته است. بازی تیمهای پرتغال و ایسلند است و انگار دانشجویان هم جمع هواداری تشکل دادهاند و در استادیوم هستند.
وارد اتاقی میشویم که برای جابهجا شدن در آن نیاز به پریدن از یک طرف اتاق به طرف دیگرش هست. اتاقی 7 نفره با 5 تختخواب و کمدهای فلزی و تا چشم کار می کند خرت و پرت در کف اتاق!
حال و هوای این روزهای امتحانی را از دانشجویان پرسیدم. تکان دادن سرهای آنها و لبخندهای تلخشان نشان از وضعیتی نامناسب دارد. حسن میگوید: «امکانات خوابگاه ما نسبت به ساختمانهای کوی دانشگاه، از زمین تا آسمان فرق دارد.»
علی هم دنباله حرف او را میگیرد: «حتی برای یک مایع دستشویی امروز، 3 روز است که به مسئولان اطلاع دادیم ولی کسی توجه نمیکند. 16 نفر در این طبقه هر روز صابونهایشان را همراهشان به دستشویی میبرند تا دستهایشان را بشورند.»
به سیگارش مدام پک میزند و می گوید: «من فکر میکنم که این بچههای سطح شهر دانشجوهای دانشگاه تهران نیستند. مسئولان دانشگاه سراغی از ما نمیگیرند در حالی که به دانشجویان ارشد و دکترا اهمیت ویژهای میدهند و بیشترین امکانات را برایشان مهیا میکنند.»
انگار سیگار کشیدن در خوابگاه به همین راحتی که علی میکشد هم نیست. حسن میگوید: «تنها اعتراض من این است که نگهبانها تو این شبهای سخت نمیگذارند ما با خیال راحت سیگار بکشیم. ما خانوادگی سیگار میکشیم ولی آقایان دوست دارند به زور سیگار را ترک کنیم، ولی خودشان جلوی چشم دانشجویان سیگار میکشند.»
مسئولان این شبها همراه دانشجویان باشند
دغدغههای رفاهی هم در میان دانشجویان هست. یکی از آنها مسئولان دانشگاه را خطاب قرار میدهد و میگوید: «توی این ماه رمضان با این امتحانات سخت ما دوست داریم مسئولان با ما باشند. حداقل یک بار، یکروز وقت افطار یا سحر در این خوابگاه حضور داشته باشند. متاسفانه تعدادی غذا را میفرستند و به همین اکتفا میکنند. امشب برای افطار به ما عدسی داده بودند. در ظرفهایی که توی سبد له شده بودند و من که روزه بودم، مجبور هستم این عدسی را از کف سبد با قاشق جمع کنم و بخورم.»
دوری از فضای دانشجویی باعث میشود ساکنان خوابگاه را به خنده بیندازم. آنجا که میپرسم مشاوری برای شیوه مطالعه یا تغذیه به خوابگاه میآید، به خنده میافتند. ابوالفضل میگوید: «ما اسم مرکز مشاوره دانشگاه تهران را فقط بر روی پوسترهای که بر روی در و دیوار خوابگاه نصب کردهاند، دیدهایم. فکر میکنند همه ما باید به مرکز مشاوره مراجعه کنیم. به نظر من مشاور باید به خوابگاهها سر بزند.»
مشغول گفتن بودند که صدای داد و فریاد بلند شد و صحبتها را قطع کرد. صدای تلویزیون و فوتبال محل نزاع شده بود و چند نفری شاکی بودند که در این وضعیت نمیتوانند برای امتحانشان درس بخوانند. بحث بین دانشجویان چند دقیقهای ادامه پیدا کرد و بعد با وساطت فضا آرام شد.
غذاهایی با کیفیت نه چندان مرغوب
اضطراب انگار همراه آنها هست. حتی دم سحر و موقع غذا خوردن. انگار نه انگار که مشغول صبحت بودهاند، به سمت انتظامات میدوند تا غذایشان را بگیرند.
در صف غذا ایستادهاند و منتظر غذا هستند. یکی از آنها میگوید: «آخر این هم شد غذا. چرا به فکر ما نیستند؟ واقعا مسئولان در خانههایشان برای سحر میتوانند این غذا را بخورند. مشکل تغذیه ما مشکل این روزها و این ایام نیست. من دانشجوی تربیتبدنی هستم و به ورزش علاقه دارم. اگر من تغذیه و روش صحیحاش را مخصوصا در ماه رمضان میدانم، به خدا روش درستی در نوع تغذیه و شکل توزیعاش وجود ندارد. ما 17 ساعت روزه هستیم و همزمان باید برای امتحانات در بخوانیم که استرس دارد. به خاطر پولی که میدهم مجبورم همه غذاها را بگیرم ولی واقعا بعضی موقعها آنها را در کنار سطل زباله روبهروی خوابگاه میگذارم که افراد دیگری استفاده کنند. اصلا حاضر نیستم به خاطر برنامه تغذیهای رشتهام خیلی از این غذاها را بخورم.»
اتفاق عجیب در سحرگاه
موقع پخش سحری بود که اتفاق عجیبی افتاد. یکی از دانشجوها سرش را از پنجره اتاقش بیرون آورد و شروع به داد زدن کرد. کمتر از یک دقیقه همه پنجرهها باز شدند و حدود 50 نفر همزمان با هم شروع به فریاد زدن کردند. این رفتار غیرمنتظره و عجیب، به قدری سر و صدا به پا کرده که باعث اعتراض اهالی محله شد و حتی تعدادی در اعتراض به این رفتار دانشجویان که اکثرا ترم اولی بودند، جلوی در ساختمان خوابگاه جمع شدند.
غائله که خوابید، به اتاق دیگری رفتم. اجازه گرفتم و وارد شدم. اتاق دو تختهای که دیوارهای آن پر از نقاشی بود. گل خشکشده، کتابهای رمان و موسیقی بیکلام اولین چیزهایی بود که به محض ورود متوجه آنها شدیم. دانشجویان رشته عکاسی بودند. وقتی از مشکلات زندگی خوابگاهی آنها در این ایام پرسیدم، گلایه آنها از ساعت ورود و خروج از خوابگاه بود. یکی از آنها گفت: «من بسیاری از درسهایم عملی هستند و نیاز به این دارم که با همکلاسیهایم که در خوابگاههای دیگر هستند تمرین کنم، به همین خاطر مشکلاتی در ورود و خروج از خوابگاه برای ما درست میکنند.»
دیوارهای پر از یادگاری
آخرین اتاقی را که اجازه حضور در آن را پیدا کردم، فضایی متفاوت از اتاق قبلی داشت و دیوارهای این اتاق پر از نوشتهها و یادگاری بود. به قول یکی از آنها، یادگاری زنگی است برای مواقعی که همدیگر را نمیبینیم. از آنها نیز پرسیدیم و همه با هم از نبود امکانات ورزشی در خوابگاه، کیفیت پایین غذاهای سحری و افطاری، بیدقتی به نوع تغذیه در ماه مبارک رمضان، نبود فضایی برای مطالعه گله داشتند، در این خوابگاه برای 300 نفر فقط یک اتاق مطالعه با ظرفیت 10 نفر وجود دارد، آنها همچنین از نبود فضایی برای پهن کردن لباسها در جلوی نور آفتاب گلایه میکردند. به نظر میرسد قصه خوابگاههای دانشجویی همچنان پر غصه است.
انتهای پیام/