صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
در شب خاطره حوزه هنری مطرح شد؛

شرط‌‌بندی سربازان بعثی روی هدف قرار دادن اسرای ایرانی

۳۶۰‌امین شب خاطره با روایتگری سعید اوحدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران و جمعی از آزاده‌های عزیز کشورمان برگزار شد.
کد خبر : 929133

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، ۳۶۰‌امین شب خاطره با ورود ۶ جوانی که عکس‌های ۱۲ شهید غریب شهرستان‌های استان تهران را در دست داشتند و ادای احترام حاضران در تالار سوره داشتند، آغاز شد.

داوود صالحی مجری شب‌های خاطره به دو قاب تصویر اشاره کرد که یکی مربوط به مرداد ۱۴۰۳ و راهی شدن  زائران به کربلا و دیگری مرداد ۱۳۶۹ و بازگشت اسرا به میهن بود. 

نخستین راوی مجتبی جعفری نویسنده کتاب «جهنم تکریت» بود با خاطره‌ای از سرهنگ محمدرضا شوشتری صحبت‌هایش را آغاز کرد و گفت: سرهنگ وقتی از اسارت بازگشت، گفت که حدود ۵۰ افسر و درجه‌دار ایرانی بودیم که عراقی‌ها دست‌هایمان را از پشت بستند و در بیابان نشاندند تا کامیونی بیاید و ما را به عقب جبهه دشمن ببرد. هلی‌کوپتر عراقی در ۲۰۰ متری ما نشست و دو نیروی عراقی پایین آمدند و بدون هیچ جستجویی دو سرباز ایرانی را انتخاب کردند و با خود بردند. همان لحظه در دلم گفتم «اسیر هم می‌شیم خوبه اینطوری ما رو ببرند». هلی‌کوپتر ۱۵۰ متر از زمین فاصله گرفته بود که یکباره دیدم در هلی‌کوپتر را باز کردند و دو سرباز ایرانی را به پایین پرت کردند و بدن‌ها جلوی چشم ما تکه تکه شد.

وی در بخش دیگری از خاطراتش یادآور شد: سرهنگ جعفر رجبی در عملیات کربلای ۶ شرکت داشت و تعریف می‌کرد ما را اسیر کردند و دست‌هایمان را به ستون بستند و گفتند این جاده را بگیرید تا به کامیون برسید، به محض اینکه حرکت می‌کردیم صدای تیراندازی می‌آمد. هر بار که صدای شلیک می‌شنیدیم می‌دیدم یک نفر روی زمین افتاد. کمی این طرف و آن طرف را نگاه کردم و دیدم دو سرباز عراقی روی تپه‌ها نشسته‌اند و با شرط‌بندی به سمت اسرای دست بسته تیراندازی می‌کنند.

مجتبی جعفری در خاطره دیگرش به اردوگاه ۱۹ تکریت اشاره کرد و گفت: ۴۰۰ اسیر مفقودالاثر بودیم که هیچ ارتباطی با خانواده‌هایمان نداشتیم. در آنجا خلبان پرویز طلوعی حضور داشت که دندانهایش را در اردوگاه از دست داده بود. ما به نیرو‌های عراق گفتیم نانی که شما به اسرا می‌دهید را دندان سالم نمیتواند بجود چه رسد به طلوعی که دندانی ندارد، خواستیم دندان مصنوعی برایش بگذارند و نیرو‌های اردوگاه قبول کردند که فردای آن روز او را به بیمارستان ببرند. همان شب لایه زیری کتانی طلوعی را باز کردیم و روی سفیدی روزنامه‌ها اسم ۴۰۰ اسیر را نوشتیم و جاساز کردیم. فردای آن روز طلوعی به بیمارستان رفت و دکتر بیمارستان گفت بخاطر اینکه باید قالب‌گیری انجام شود او را به اردوگاه برنگردانند. در آنجا نیروی عراقی از طلوعی می‌پرسد که «تو صلیب سرخ دیده‌ای؟» و طلوعی که اصلا متوجه صحبت او نشده بود سرش را به نشانه تایید تکان داده بود. همین باعث شد که نیروی عراقی طلوعی را به بخش اسرایی که نامشان در صلیب سرخ ثبت شده بود، ببرد. طلوعی در همانجا کتانی را باز کرد و اسامی ۴۰۰ اسیر مفقودالاثر لو رفت. در بین بیماران بستری کسی از اردوگاه ۵ تکریت بود که به اسرا اعلام می‌کند تا هرکس که این ۴۰۰ اسری مفقودالاثر را می‌شناسد در نامه‌ای اطلاع دهد که این افراد هم به اسارت برده شده‌اند و اینگونه زنده بودن و اسارت من و برادرم به خانواده‎ رسید.

جعفری در ادامه از شهید حسن هداوند میرزایی که قبل از بازگشت به میهن زیر شکنجه‌های نیروی بعث عراق به شهادت رسید، یاد کرد.

در ادامه عباسعلی رضایی مدیرکل بنیاد شهید شهرستان‌های تهران با بیان اینکه شهیدان فراموش‌شدنی نیستند، گفت: ۵ برادر بودیم که به جنگ رفتیم یکی از برادرانم را منافقان در خواب ترور کردند. دو برادرم به فاصله ۲۰ دقیقه در یک روز شب شهید شدند و پیکر یکی بعد ۴۵ روز و پیکر دیگری بعد ۱۱ سال بازگشت. بخاطر دارم که زمانیکه پیکر برادر ۱۵ ساله‌ام بازگشت مادرم می‌گفت «ترازو بیار» او مدام این جمله را تکرار می‌کرد. ترازو را که بردم دیدم مادرم یک به یک استخوان‌های برادرم را روی ترازو گذاشت، دو کیلو و ۸۰ گرم بود. برادرم در زمان اعزام به جبهه نوجوان دانش‌آموز کلاس دوم دبیرستان با ۷۶ کیلو وزن بود. وقتی مادر وزن را دید گفت «خدایا ۷۶ کیلو فرستادم و دو کیلو برگشت. از تو می‌خوام راه این شهدا کمرنگ نشه».

در ادامه این شب خاطره، نمایشی با موضوع مادران چشم‌انتظاری اجرا شد که فرزندان اسیرشان با شهادت درعراق مانده و هر ساله به نیت زیارت سیدالشهدا (ع) و استشمام بوی فرزندان غریب ایران، به راهپیمایی اربعین می‌روند.

محمدجواد زمردیان دبیر کنگره شهدای غریب در اسارت که دیگر سخنران این شب خاطره بود گفت: روزی که کار را آغاز کردیم فکر نمی‌کردیم به هزار و ۹۰۲ شهید برسیم. آن زمان تنها یک تکه کاغذ از روزنامه کیهان روزها و شب‌هایمان را مشغول کرده بود، نوشته بود ۴۷۵ پرستوی عاشق به میهن بازگشتند. خیلی از ما دنبال اسامی دوستانمان افتادیم، ۴۷۵ فقط نام  و نام خانوادگی وجود داشت. با کمک موسسه پیام آزادگان و کمیته جستجوی مفقودین تکه کاغذ روزنامه و اسامی را تبدیل به چهره‌هایی کردیم که خیلی از ما شمایلی از چهره‌شان در ذهن داریم.

وی ادامه داد: از هزار و ۹۰۲ شهید ۹ تن عکس ندارند چون ۴ نفرشان از بچه‌های بهزیستی هستند که در جنگ دفاع مقدس به جبهه رفته‌اند و بعد از اسارت همانجا به شهادت رسیده‌اند.

دبیر کنگره شهدای غریب در اسارت اظهار کرد: در ۹۸ سفری که رفتیم، تعداد ۴۷۵ شهید به ۷۷۷ شهید رسید. وقتی شهید رئیسی از این موضوع مطلع شد در محفلی که با حضور آزادگان در نهاد ریاست جمهوری برپا شده بود پرسید که این برنامه چیست؟ بعد از شنیدن توضیحات گفت «مراسمی بگیرید و یاد و خاطر شهدای غریب در اسارت را گرامی بدارید من هم سخنران آن مراسم می‌شم» ما با شنیدن این سخن تشویق به پیگیری شدیم و طی ۴ سال ۱۷۲ سفر رفتیم که ۹۵ سفر دیگر هم مانده و بر اساس منشوری که سیدآزادگان حاج آقا ابوترابی برایمان مشخص کرد کماکان به کار خود ادامه می‌دهیم.

دبیر کنگره شهدای غریب در اسارت اظهار کرد: ۱۵ ماه پیش تعداد شهدای غریب در اسارت شهرستان‌های استان تهران سه نفر بودند و اکنون به ۱۲ نفر رسیده‌ است.

وی در بخش دیگری از سخنانش به نوع شهادت شهدای غریب شهرستان‌های استان تهران اشاره کرد و گفت: علت فوت هر یک از شهدای اسارت از سوی صلیب سرخ تشنگی، شکستگی جمجمه سر، شکستگی استخوان‌های پهلو ثبت شده است که سند حجیت شهداست.

ترسیدم نمازم قضا شود

زمردیان در خاطره اسارت خود تشریح کرد: زبانمان مثل یک تکه چوب شده بود. ۲۴ ساعت مجروحیت، سرما، گرسنگی و تشنگی اذیتمان می‌کرد. فرمانده عراقی ژنرال ماهر عبدالرشید از سر ستون که به سمت اسرا می‌آمد به جوانان که نزدیک می‌شد برای نقش بازی کردن ترحمی می‌کرد و ظرف آب را باز می‌کرد و کمی به اسرای جوان آب می‌داد. به اکبر قاسمی رسید، جلوی پایش ایستاد و گفت «چیزی طلب کن» قاسمی هم در جواب گفت «کمی آب به من بده و دستانم را باز کن» من که نوجوانی ۱۶ ساله بودم کمی این درخواست به نظرم سنگین آمد و در دل گفتم «من با سن کمم آب نخواستم». اکبر قاسمی آب را گرفت و شروع به وضو گرفتن کرد و بعد از پیدا کردن قبله به نماز ایستاد. ژنرال عراقی که استاد بازی روانی بود در مقابل اکبر قاسمی کم آورد. اکبر قاسمی هم گفت «ترسیدم نمازم قضا شود». قاسمی زیر ضرب و شتم به شهادت رسید و امروز پیکرش در امامزاده چیذر دفن شده است.

وی در بخش پایانی سخنانش اعلام کرد: قرار است تا آبان ماه محفل‌های شهدای غریب تکمیل شود و در شهادت امام موسی کاظم بتوانیم یادبودی برای شهدا داشته باشیم. همچنین قرار است امروز تمثال ۱۲ شهید غریب شهرستان‌های استان تهران که روی تمبر چاپ شده رونمایی شود و به خانواده شهدا تقدیم شود و آلبومی از این تصاویر هم خدمت رهبر ارسال شود.      

سعید اوحدی معاون رئیس جمهور و مقام رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز در ۳۶۰‌امین شب خاطره با اشاره به اینکه تاکنون ۲۵ مراسم بزرگداشت برای شهدای غریب برگزار شده ، گفت: عالم خلقت حکمت‌های عجیبی دارد. حدود دو ماه پیش بود که مدیرکل ینیاد شهید استان قزوین که خود فرزند شهید است تماس گفت که اولین مراسم شهدای غریب در قرار که زادگاه شهید ابوترابی است برگزار شود. آنجا هم محفل نورانی در جوار مزار شهدا برگزارشد و ما فکر نمی‌کردیم ۲۵ مراسم را برگزار کنیم.

وی ادامه داد: از حکمت الهی است که این مراسم در شب جمعه‌ای برگزار می‌شود که اقیانوس مشتاقان زیارت سیدالشهدا (ع) به سمت کربلا در حرکت هستند اما در چنین لحظاتی کاروانی هم در تاریخ حرکت کرد، کاروانی که تفاوتی با این اقیانوس انسان‌ها نداشت و آن هم مشتاق زیارت سیدالشهدا (ع) بود، کاروانی که قافله‌سالارش حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) بود و سرهای شهدا را برای دفن به کربلا می‌برد. شاید از حکمت الهی است که بیست و پنجمین مراسم یادبود شهدای غریب همزمان با بزرگداشت شهدای اربعین برگزار می‌شود.

انتهای پیام/

ارسال نظر