صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۵۲ - ۲۰ مرداد ۱۴۰۳
گریه راه تماشا را گرفته است؛

قصه آب و خاک و پرچم در المپیک 

از مهم‌ترین روایت‌ها که قدمتی به اندازه تمدن بشری دارد، روایت آدمی از موطن و آب خاک است؛ روایتی که با نماد‌های کهنی مانند پرچم حمایت می‌شوند.
کد خبر : 926731

خبرگزاری علم و فناوری آنا - *بشیر اسماعیلی؛ «جاناتان گاتشال» در کتاب «حیوان قصه‌گو»، وجه ممیزه انسان را از دیگر موجودات، توانایی قصه گفتن و نمادپردازی او می‌داند؛ البته حیوان در اینجا بار معنایی منفی یا موهن ندارد و در واقع به تعریف ارسطو از انسان یعنی «انسان به مثابه حیوان ناطق» اشاره می‌کند. مفهوم قصه‌گویی هم از منظر «گاتشال» به معنای عام آن یعنی توانایی انسان برای ساختن یک روایت ذهنی از جهان پیرامون خود است. 

در حقیقت انسان پدیده‌هایی که پیرامون خودش با آنها مواجه است را نمادسازی می‌کند تا فهم و درک بهتری نسبت به آنها پیدا کند؛ این کارکرد نماد در روایت، به خاطر تاثیر مهمی است که در زندگی روزمره پیدا می‌کند و از اضطراب و سرگشتگی انسان در این کره خاکی می‌کاهد؛ بنابراین انسان‌ها در گذر زمان، نسبت به حفظ و بازتولید نماد‌های خود تعصب و حساسیت زیادی پیدا می‌کنند.

از مهمترین روایت‌ها که قدمتی به اندازه تمدن بشری دارد، روایت آدمی از موطن و آب خاک است؛ روایتی که با نماد‌های کهنی مثل پرچم حمایت می‌شوند. به این دلیل است که پرچم گرچه ماهیتاً چیزی جز یک تکه پارچه با طرح و رنگ ساده نیست؛ اما به واسطه پشتوانه قدرتمندی که از روایت موطن می‌گیرد، بدل به نمادی مقدس برای یک ملت می‌شود و نقش مهمی در روایت معاصر از ملی‌گرایی دارد.

رقابت‌های المپیک گرچه عامل نزدیکی بین ملت‌ها و تقویت همبستگی انسانی معرفی می‌شود؛ اما عملاً به طور کامل بر محور ناسیونالیسم شکل گرفته است. ورزشکاران همه تلاش خود را در رقابت با نمایندگان کشور‌های دیگر صرف می‌کنند تا تعداد مدال‌های کشورشان را افزایش دهند. آنها نقش پرچم کشور خود را بر لباسشان دارند و موقع دریافت مدال سرود ملی کشور خود را با افتخار گوش می‌کنند.

تغییرات رنکینگ مدال‌های کشورها، مهم‌ترین خبری است که در طول المپیک دنبال می‌شود و همه کشور‌ها می‌کوشند تا جایگاه بهتری را در این رده‌بندی به دست آورند. اساساً اگر ملیت‌های متفاوت نباشد، المپیک به این شکل رقابتی خود دنبال نمی‌شود و بازی‌ها حالت دوستانه و تشریفاتی به خود می‌گیرند. تماشاگران هم به انگیزه رقابت تیم‌های کشور خود با دیگر کشورهاست که این مسابقات را دنبال می‌کنند تا به واسطه تماشای بالارفتن پرچم کشورشان احساس غرور و شادی کنند.

در المپیک پاریس -که اکنون در حال برگزاری است- تماشای دو صحنه تاریخی در ورزش بانوان، زمینه‌ساز تأمل تازه‌ای بر مفهوم پرچم، میهن و دیگر نماد‌های ملی شد.

در مسابقه «مبینا نعمت‌زاده» با حریفی از عربستان سعودی که برای مدال برنز رقابت می‌شد و با پیروزی تکواندوکار ایران به پایان رسید؛ لحظه‌های نمادین زیبایی رقم خوردند؛ مبینا نعمت‌زاده متولد ۱۳۸۴، نمونه‌ای از دختران نسل جدید ایرانی است که به «دهه هشتادی» معروفند. دهه هشتادی‌ها در ایران را می‌توان مترادف با «نسل زد» جهانی قلمداد کرد؛ با وجود انتقاداتی که برخی جامعه شناسان به این نسل وارد می‌دانند، اما هوش و اعتماد به نفس بالا در کنار توانایی‌های فراوان اجتماعی آنها، نقاط مثبتی هستند که زمینه کسب موفقیت این نسل در عرصه‌های مختلف ورزشی، هنری و شغلی را فراهم کرده است. 

«مبینا» نماد یک دختر نسل نوین ایرانی است، او نشان داد که زن بودن منافاتی با موفقیت در میادین ورزشی ندارد و در عین حال هویت ملی و دینی و حفظ ارزش‌های کهن ایرانیان هم در تضاد با مشارکت در بزرگ‌ترین رویداد‌های جهانی نخواهد بود؛ اما لحظه‌ای که مبینا بعد از پیروزی، مصرانه به دنبال گرفتن پرچم ایران از مربی خودش است تا ادای احترام کند و با آن دور افتخار بزند، لحظه‌ای کاملاً نمادین به حساب می‌آید؛ او در برابر پرچم سجده می‌کند و اشک می‌ریزد و بغض مایی هم که از صفحه تلویزیون‌ها این صحنه را تماشا می‌کنیم، می‌شکند، گویی: «گریه راه تماشا گرفته».
اما روز بعد و در همین تکواندوی بانوان، مسابقه‌ای نمادین‌تر برگزار می‌شود؛ ناهید کیانی از ایران با کیمیا علیزاده، ملی پوش پیشین ایران مسابقه می‌دهد که اکنون در خدمت تیم ملی بلغارستان است. 

تقابل «ناهید» دختر ایرانی که برای پرچم کشورش می‌جنگد با کیمیا که برای کشور دیگری به خدمت گرفته شده است، به خودی خود ویژگی‌های یک قصه نمادین را دارد؛ اما وقتی در طول مبارزه، ناهید کیانی عقب می‌افتد و در آستانه شکست قرار می‌گیرد و دوباره در لحظات آخر به اصطلاح «کامبک» می‌زند و برنده می‌شود، درست مثل قصه طولانی ایران در تاریخ است؛ «ایران» هم مثل دخترش «ناهید»، بار‌ها در آستانه شکست و فروپاشی قرار گرفته است، اما هر بار کار به مو رسیده و پاره نشده تا این تمدن کهن، چند هزار سال باشد که با وجود همه سختی‌ها و ضربات سهمگین و با وجود همه پشت کردن‌ها و وادادگی‌ها هنوز به یمن فرزندان خودش سرپا باشد.

در جنگ‌ها، سربازانی که برای آب و خاک و حیثیت خود می‌جنگیدند، به پرچم اهمیت زیادی می‌دادند و در بسیاری از میادین نبرد، گروهی مسئول حمل پرچم بودند. اگر پرچم می‌افتاد همه‌چیز از دست رفته بود و بنابراین، پرچم آخرین چیزی بود که سقوط می‌کرد. در نقطه مقابل سربازانی که عرق و تعصبی به پرچم نداشتند، همان نیرو‌های مزدور بودند که برای جنگیدن اجیر می‌شدند. آنها نه تا لحظه آخر می‌جنگیدند نه هیچ فضیلتی در ایثار و شهادت برای پرچم دیگران می‌دیدند و فقط به اندازه پولی که می‌گرفتند نبرد می‌کردند.

نقل است از ماکیاولی که می‌گوید: «همه ترس من از ارتش مزدوران است؛ چراکه مقابل دروازه‌های دشمن، اگر پول بیشتری بگیرند سر توپ‌ها را به سمت ما بر می‌گردانند.»

مسابقه ناهید و کیمیا، یادآور نبرد‌های اساطیری شاهنامه بود؛ برای کیمیا علیزاده، اما این مسابقه، حالتی تراژیک داشت؛ چراکه برد و باخت او، هر دو وضعیتی غم‌انگیز برای خودش و مردم ایران رقم می‌زدند. به راستی اگر پرچم، میهن، آب و خاک و ایمان نباشد، انسان به چه عشقی بجنگد؟ چه در میدان جنگ چه در میدان مسابقه المپیک.

همگان بر مشکلات و مصائب و سختی‌ها واقفیم، اما نسل‌های گذشته و پدران و مادران ما، در برابر این سختی‌ها مقاومت کردند. آنها رها نکردند و نرفتند، بهانه نیاوردند، صبورانه ماندند و ساختند تا امروز روایتی به نام میهن و نمادی به شکل پرچم همچنان باقی بماند.

*استادیار روابط بین‌الملل و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان

انتهای پیام/

ارسال نظر