صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۲:۰۴ - ۱۹ خرداد ۱۴۰۳
رازهای دانش- ۲۳:

مفهوم آگاهی پسا زندگی| علم در جست‌وجوی معمای مرگ

آگاهی پس‌از مرگ موضوعی رایج در همه فرهنگ‌ها و جوامع است و اعتقاد به نوعی زندگی پس از مرگ از ویژگی‌های مهم بیشتر ادیان به‌شمار می‌رود. علم برای پاسخ به این معمای بزرگ بشر تلاش‌‌های بسیاری کرده اما تاکنون فقط موفق شده است زندگی را حالتی از آگاهی بشناسد.
کد خبر : 915722

خبرگزاری علم‌وفناوری آنا- هدا عربشاهی: حقیقت این است که علم چیز زیادی درباره مرگ نمی‌داند و فقط با توصیف تفاوت بین «چیزی زنده» و «چیزی غیرزنده» سروکار دارد، اما حتی این تمایزها هم به این سادگی نیست. ویروس مثال بسیار معروف و بسیار شناخته‌شده روزگار ما در این مورد است. ویروس به‌طور منفرد، صرفا مجموعه‌ای از مواد زیستی است و قادر به تولیدمثل یا تغذیه خودش نیست و ازاین‌رو، انگل محسوب می‌شود و فقط به‌محض‌ اینکه موفق شود به میزبان حمله کند زنده می‌شود و تازه در این مرحله است که تمام عملکردهای تولیدمثل و تغذیه که از ویژگی‌های جانداران است در ویروس فعال می‌شوند. با توجه به اینکه برای طبقه‌بندی موجودات زنده وجود توانایی‌های تولیدمثل و تغذیه (حتی تا حدی) ضروری است، محققان هنوز مطمئن نیستند که ویروس را از اساس به‌عنوان موجودی زنده تعریف کنند یا خیر. بنابراین ما نه‌فقط اطلاعات علمی چندانی درباره زندگی پس از این زندگی نداریم که هنوز نمی‌دانیم چگونه با قطعیت تعریف کنیم که خود زندگی به چه معناست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بیشتر بخوانید {$sepehr_key_93}

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بنابراین می‌توان گفت که دانش بشر از آگاهی پسا زندگی را می‌توان در جمله معروف «دانم که ندانمِ» سقراط، فیلسوف یونان باستان یافت. زیرا ما فقط می‌دانیم که اطلاع چندانی درباره مرگ نداریم.

زندگی به‌مثابه حالت آگاهی

علم برای درک بهتر زندگی پس‌از مرگ، مفهوم زندگی را نوعی حالت آگاهی در نظر می‌گیرد. وقتی انسان می‌خوابد یا وقتی بی‌هوش می‌شود معنای تغییر شدید حالت آگاهی را تجربه‌ می‌کند و به‌همین‌دلیل، افرادی که به مصرف داروهای روانگردان اعتیاد دارند از ابعادی دیگری از زندگی حرف می‌زنند که بقیه مردم نمی‌توانند آن ابعاد را درک کنند. زیرا وقتی حالت آگاهی در اثر مصرف این مواد به‌طرز ناگهانی و شدید تغییر می‌کند کل نحوه دیدن، احساس‌کردن و تفکر فرد دگرگون می‌شود.

اما اگر وضعیت آگاهی را به اساس زنده‌بودن منوط دانست پس وقتی نورون‌ها خاموش شوند و بمیرند، هیچ حالت هوشیاری و آگاهی وجود نخواهد داشت.

باوجوداین، فیلسوفان ذهن، سری کاملی از فرضیه‌ها را با مقوله ماده‌باوری ظهورگرایی ارائه می‌کنند و آگاهی را پدیده‌ای در نظر می‌گیرند که از پیچیدگی‌های عملکرد مغز نشأت می‌گیرد.

اما فیلسوفانی که بینش مادی‌گرایی ظهورگرا را نمی‌پذیرند، خودشان را سوی فرضیه‌های جسورانه‌ای سوق می‌دهند که بر اساس آنها آگاهی از پیچیدگی بیرون نمی‌آید، بلکه ذاتیِ ماده است! این فرضیه از چیزی ناشی نمی‌شود جز از این سؤال که «اگر آگاهی پدید نمی‌آمد چه می‌شد؟و باید به چه فکر می‌کردیم؟»

از نظر بعضی افراد، مغز کاری نمی‌کند جز رهگیری بسامدی که از بیرون ساطع می‌شود و درواقع، نوعی آنتن است که آگاهی را منتقل می‌کند. فرضیه‌ای که بسیار یادآور اندیشه‌های دینی درباره روح است و روح را چیزی اثیری، از بُعدی دیگر می‌داند که در دنیای مادی به ما هویت می‌بخشد.

اما بار دیگر باید خاطر نشان کرد که باوجود تمام فرضیاتی که فلسفه درباره آگاهی و زندگی ارائه می‌کند اگر بخواهیم با نگرش علمی زندگی را توصیف کنیم همچنان باید بگوییم که نمی‌دانیم زندگی دقیقا به چه معنا است و ارائه تعریفی برای مفهوم زنده‌بودن دشوار است. آیا احساس زنده‌بودن همان حالتی از آگاهی است؟

مرگ جسم، مرگ آگاهی

دکتر رابرت لانزا، متخصص طب بازساختی و مدیر کنونی شرکت فناوری سلولی پیشرفته ادعا می‌کند که علم می‌تواند ازطریق فیزیک کوانتومی توجه تازه‌ای به آگاهی انسان نشان دهد. به‌طوری که او روح را به‌عنوان یکی از ساختارهای بنیادی گیتی تعریف می‌کند و معتقد است که دقیقاً به لطف روح است که زندگی ما رو به جلو پیش می‌رود.

رابرت لانزا می‌گوید که آگاهی مرگ ندارد، این فقط فکر بسیاری از مردم است که معتقدند با مرگ جسمشان، آگاهی ناپدید می‌شود. درصورتی‌که اگر وظیفه جسم صرفا دریافت آگاهی باشد وقتی جسم می‌میرد آگاهی با مرگ فیزیکی پایان نمی‌یابد.

در نتیجه، می‌توان فرض کرد که آگاهی که در تلاش است ازطریق فضا و زمان به آن تجربه‌ای که ما آن را واقعیت می‌نامیم نظم دهد، شی یا جسم نیست، بلکه چون غلافی همواره سوار بر ما است، همانند لاکی که لاک‌پشت با خودش حمل می‌کند. وقتی این غلاف جدا می‌شود ما هنوز وجود داریم. اما آگاهی حتی برای فیزیک هم به مشکل تبدیل می‌شود. زیرا در فیزیک امروزی هیچ توضیح معتبری وجود ندارد که توجیه کند چگونه گروهی از مولکول‌ها در مغز می‌توانند آگاهی ایجاد کنند.

آگاهی در بوته آزمایش

گروهی از پژوهشگران بین‌المللی به‌سرپرستی سم پَرنیا، مدیر بخش مراقبت‌های ویژه و تحقیقات احیا در دانشکده پزشکی دانشگاه نیویورک که از سال ۲۰۱۴ تاکنون در مطالعات مختلفی درباره آگاهی پس‌از زندگی تحقیق می‌کنند در پژوهش اخیری که جولای ۲۰۲۳ در نشریه تخصصی Resuscitation منتشر شد نتایج بررسی بیمارانی که دچار ایست قلبی یا به‌عبارتی «کد» شده بودند را در ۲۵ بیمارستان در ایالات‌متحده، انگلستان و بلغارستان اعلام کردند. زمانی‌که پزشکان این بیمارستان‌ها مشغول انجام عمل سی‌پی‌آر یا احیای قلبی‌ریوی بودند این پژوهشگران دستگاه‌هایی را که سطح اکسیژن و فعالیت الکتریکی مغز را اندازه‌گیری می‌کردند به سر فرد در حال مرگ متصل کردند و نشانه‌هایی از امواج گاما، دلتا، تتا، آلفا و بتا را در این افراد پیدا کردند که نشان‌دهنده برخی عملکردهای ذهنی در طول عملیات احیا است.

میانگین تلاش برای احیا بین ۲۳ تا ۲۶ دقیقه طول کشید. باوجوداین، براساس این مطالعه، بعضی پزشکان تا یک ساعت به انجام عملیات احیا ادامه دادند.

این مطالعه نشان داد که فعالیت مغز در فواصل دو تا سه دقیقه‌ای اندازه‌گیری می‌شد یعنی زمانی‌که پزشکان مجبور بودند فشار قفسه سینه یا شوک الکتریکی را متوقف کنند تا ببینند آیا قلب بیمار دوباره شروع به کار می‌کند یا خیر.

متأسفانه، فقط ۵۳ نفر از ۵۶۷ نفر درگیر در این مطالعه، یا کمتر از ۱۰ درصد از این افراد به زندگی بازگردانده شدند. سپس از این تعداد، با ۲۸ نفر درباره آنچه از این تجربه به یاد می‌آوردند مصاحبه شد. فقط ۱۱ بیمار برابر با ۴۰درصد از آنها گزارش کردند که طی علمیات احیا هوشیار بودند و فقط ۶ بیمار تجربه نزدیک به مرگ را اعلام کردند. این مطالعه از این نظر منحصر‌به‌فرد بود که محققان همچنین این موضوع را آزمایش کردند که آیا شرکت‌کنندگان می‌توانند مناظر یا صداهای خاصی را که به‌عنوان یادگیری ضمنی شناخته می‌شود، به خاطر بیاورند یا خیر. آنها هنگام احیا هدفون‌هایی روی گوش بیماران گذاشتند و سه کلمه سیب، گلابی، موز را پخش کردند و همچنین از یک تبلت برای نمایش ۱۰ تصویر استفاده کردند.

وقتی از افرادی که احیای آنها موفق بود پرسیده شد که آیا این موارد را به یاد می‌آورند فقط یکی از ۲۸ بیمار مصاحبه‌شونده به درستی آن سه کلمه را به یاد داشت درحالی‌که هیچ‌کدام از آنها تصاویر را به خاطر نداشتند.

برای تکمیل بخشی از مطالعه، که شامل تعداد نسبتاً کمی از بیمارانی بود که طی احیا تجربه نزدیک به مرگ داشتند محققان از یک پایگاه داده‌ها و از پاسخ‌های دریافتی از راه ایمیل توانستند ۱۲۶ تجربه خوداظهاری از آگاهی را در طول ایست قلبی جمع‌آوری کنند. این افراد هم گفتند که بی‌وزنی، ارزیابی مجدد دوران زندگی یا تصویر افرادی بدون چهره یا احساس حرکت سمت مقصدی را که گویی از‌طریق تونل بوده است تجربه کرده‌اند و برخی از آنها خاطراتی از دریافت سی‌پی‌آر را گزارش کردند.

به‌گفته این دانشمندان، هنگام ایست قلبی افراد می‌توانند شکلی از آگاهی را تجربه کنند حتی اگر امواج الکتریکی مغز آنها فعالیت چندانی نشان ندهد. اما این آگاهی به‌معنی اثبات زندگی پس‌از مرگ نیست و هنوز حالت آگاهی در مرگ به‌صورت معما باقی می‌ماند.

انتهای پیام/

برچسب ها: رازهای دانش مرگ
ارسال نظر