شاعران در سوگ سردار موسوی سرودند/شهیدی از دیاری معنوی بود؛ که سید مهدی ما موسوی بود
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، شامگاه دوشنبه ۷ خردادماه سوگواره ادبی «آسید مهدی» به یاد سردار شهید سید مهدی موسوی سر تیم حفاظت رئیس جمهور شهید کشورمان، با حضور جمعی از هنرمندان و اهالی فرهنگ کشورمختلف ایران، افغانستان، و هندوستان با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار در گروه بین المللی هندیران برگزار شد.
در ابتدای این مراسم سید مسعود علوی تبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن اسلامی در بخشی از سخنان خود بیان داشت: شهادت سردار سید مهدی موسوی یاد و خاطره شهیدان کربلا علی الخصوص شهید «سعید بن عبدالله حنفی»، از شهدای کربلا رادوباره زنده کرد. عید بن عبدالله حنفی همان کسی بود که در شب عاشورا در حمایت از امام حسین علیه السلام سخنرانی کرد و سوگند یاد کرد که اگر هفتاد بار سوزانده و سپس زنده شود باز هم از حمایت امام دست بر نخواهد برداشت.
وی در ادامه گفت: ظهر عاشورا هنگامی که امام حسین علیه السلام نماز خوف به جا آورد، سعید بن عبدالله حنفی میان آماج تیرها و امام حسین علیه السلام خود را سپر کرد و با جلوگیری از اصابت تیرها به بدن شریف امام علیه السلام خود با اصالت تیرهای پی در پی به شهادت رسید. او دمی قبل از شهادت رو به امام علیه السلام کرد و گفت:ای فرزند رسول خدا، آیا به پیمانم عمل کردم؟ امام علیه السلام فرمود: آری؛ تو در بهشت پیشاپیش من قرار داری.
علوی تبار در انتها افزود: این اوج وفاداری به اعتقادات و پایبندی محض به عهد و پیمان را مثل تمام فضایل دیگر تنها در مکتب شهادت باید جستجو کرد. هر وقت که داغ شهیدی تازه دلمان را میسوزاند باز به عیان مشاهده میکنیم که نهایت هر فضیلتی به شهادت ختم خواهد شد.
در این برنامه شاعران و هنرمندانی همچون علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، ایرج قنبری، سید مسعود علوی تبار، احمد رفیعی وردنجانی، محمد مهدی عبداللهی، سید مهدی بنی هاشمی، محمد علی یوسفی، سید تصور مهدی، مهدی باقرخان، نغمه مستشار نظامی، سارا عبداللهی فر، فاطمه نانی زاد، فاطمه ناظری، خدیجه دیلمی، و صبا فیروزی حضور داشتند.
برخی از اشعار ارائه شده در این محفل را با هم میخوانیم:
علیرضا قزوه
۱) شهیدی از دیاری معنوی بود
محافظ بود دین را و قوی بود
پناهش سیدی بود و کریمی
که سید مهدی ما موسوی بود
۲)ای مرغ آمین مهدی ما
غمت صعب است و سنگین مهدی ما
تو را آخر به دست خاک دادیم
شهید حافظ دین مهدی ما
...
نغمه مستشار نظامی
و خدا خواست قدر تو، چون گنج، پشت لبخند تو نهان باشد
کوه باشی و سایهی مهرت، بر هیاهوی مردمان باشد
نه مدالی، نه لوح تقدیری؛ هیچ یک را نخواستی آری
تا که تقدیر توست گم نامی، راه تو سمت بی کران باشد
جز خودش با کسی نمیگفتی، از غم و درد و بغض پنهانی
گره بسته باز شد با اشک، تا نگاهت به آسمان باشد
صف به صف در مسیر آرامش، دشمن تند باد غم بودی
تا به رگهای غنچههای وطن؛ خون بجوشد همیشه، جان باشد
و خدا خواست هیچ کس جز او، درد این مرد را دوا نکند
و خدا خواست نام روشن تو مثل خورشید جاودان باشد
...
سید مسعود علوی تبار
سفرای موسوی جان بی بلا باد
به همراهت شهید کربلا باد
چه زود از بام دنیا پر کشیدی
خداحافظ نهگدارت خدا باد
...
نجمه پور ملکی
سیّد! تو را در حلقه رندان کسی نشناخت
شال تو را غیر از ارسباران کسی نشناخت
تابوت تو انگار دارد میدود، چون باد
رقص تو راای مردِ در میدان کسی نشناخت
تا آخرین لحظه محافظ بود چشمانت
دلشوره ات راای غم پنهان کسی نشناخت
آری تو راای سوخته ...ای عطر پیچیده
اسپند روی آتش سوزان کسی نشناخت
با زخمهای روی سینه سالهای سال
اینجا تو راای چهره خندان کسی نشناخت
همراه ابراهیم بودن کم سعادت نیست
شوق تو را در راه این پیمان کسی نشناخت
دلتنگی ات را داغ یاران شهیدت را
پروازهای بی سر و سامان کسی نشناخت
عباس رفتی تو ... ولی شش ماهه برگشتی
جسم تو را بین کفن پوشان کسی نشناخت
دیگر به دوری کردم عادت آخر هفته
کار تو را جز دختر گریان کسی نشناخت
گفتم که سردار است بابایم قسم خوردم.
اما تو را بابا به این قرآن کسی نشناخت
امروز دیدم آسمانِ شهر ری ابری است
عبدالعظیم اینجاست در باران .. کسی نشناخت
اینجا رسیدی تا ابد در کربلا باشی
راز تو را جز سیل مشتاقان کسی نشناخت
از دوستدارانت شنیدم نام تو عشق است.
اما تو راای عشق بی پایان کسی نشناخت
...
سید تصور مهدی (پتنا، هندوستان)
مسیر موسوی سمت خطر بود
دعای مادرش رخت سفر بود
اجل فرصت نمیبخشد کسی را
خوش آن را کز شهادت بال و پر بود
...
میترا ملک محمدی
چهار رباعی تقدیم به دختران شهید سید مهدی موسوی
۱) یک بغض کبود بیقرارم بیتو
بابا تو بگو کجا ببارم بی تو
باران و مه و دره و کوه و جنگل
بابا چقدر خاطره دارم بیتو
۲) از راه رسیده باز باران بابا
در خانه پراست بی تو مهمان بابا
تو نیستی و چقدر مهمان داریم
تلخاست صدای گریههاشان بابا
۳)ای موی گره خورده، پریشانی کنای بغض ته گلو، غزلخوانی کن
دلتنگ توام دوباره بابا... اما.ای اشک بیا و گریه درمانی کن
۴) از آینه چشم تو لبریز منمای واژهی معصوم غزلخیز، منم
باران که به شیشه میزند دخترکم
تردید نکن به شوق برخیز منم
...
احمد رفیعی
مردانه و جانانه در اوج ارادت
همراهِ سید میشدی در این عبادت
هر روز هفته جمعه، شنبه، وقت و بی وقت
در سنگر ایثار بودی با صلابت
ایام هفته روزِ تعطیلی ندارند
وقتی که باشد صحبت از ایثار و خدمت
با دیدن شوق جهادِ خدمتِ او
کوچیده بود از چشمهایت خوابِ راحت
دانسته بودی مرد میدان است سید
با او نخواهی داشت وقت استراحت
او گرم حل مشکلات مردم خویش
تو درپی اش با کوهی از رنج و مرارت
دنبال سید ده به ده استان به استان
همراه او با مردمش... نوبت به نوبت
همراه او با پیرمردی که ندیده ست
در طول عمر خویشتن اینگونه فرصت
همراه او با مردمی که حرف دارند
باخادم جمهوری خود چند ساعت
با اینهمه ایثار در راهِ وظیفه
حیف است پاداشت شود غیر از شهادت
سید سفر رفته ست و مانند همیشه
هستی کنارش باز... سرتیمِ حفاظت
...
ام البنین بهرامی
در دست کمان، به راه آرش رفتی
بی ترس و درنگ، چون سیاوش رفتی
در راه حفاظت از رئیس جمهور
پروانه شدی در دل آتش رفتی
...
فاطمه ناظری
گشودی ناگهان، بال و پرت را
خدا تطهیر کرده پیکرت را
به پرهای فرشته پاک کرده
زلال اشکهای دخترت را
...
لیلی حضرتی
عطرت به کوچهها و خیابان رسیده است
نامت در این میان به شهیدان رسیده استای سیدی که فصل قشنگت به نور عشق
از آینه گذشت و به باران رسیده است
امشب بگو به هر چه که یعقوب در ره است
اینجا عزیز مصر به کنعان رسیده است
ما گرچه سوختیم ولی خوش به حالتان
کار شما عجیب به سامان رسیده است
این دختر قشنگ که دلتنگ دیدن است
از شعلهها به حسرت سوزان رسیده است
بابای مهربان که نشستی به قاب عکس
لبخند میزنی و به او جان رسیده است
هرگز میان آینهها گم نمیشوی
از تو همیشه عشق به احسان رسیده است
...
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
پرواز کرد از خاک سمت آسمان سید
ارجی ندارد دید کار این جهان سید
هر لحظه در هر جای وقف جانفشانی بود.
چون تیر پرتابی میان این کمان سید
همدوش ابراهیم در آتش سفرها داشت
سر تیم مردان خطر آن قهرمان سید
در لحظههای آخر و در التهاب تلخ
افسوس بیش از جان نبودش در توان سید
ناچار سوی همرهان خود نگاهی کرد
لبخندهایش شد پر از رنگین کمان سید
یک پاکباز عشق در قاب شجاعت بود
تصویری از جدش علی آن مهربان سید
در روز میلاد رضا غرق رضایت شد
رعنا جوانی بود از آن خاندان سید
از ما چه دیدی آیه مهر و نجابت آه!
پرواز کردی، پرکشیدی ناگهان سید
...
آمنه آل اسحاق
تو مظهر اخلاص و رشادت بودی
یک عمر به دنبالِ شهادت بودیای سوخته در آتشِ عشقای سردار
معنای جدیدی از حفاظت بودی
...
عمادالدین ربانی
نشناخته بودمت دریغا سیدای حافظ دین و میهن ما سید
روزی که گزند دستها از حسرت
آن روز بگیر دست ما را سید
...
صبا فیروزی
آرام و رها بدون پر، پر زد و رفت
با شور و شعف چه بی خبر پر زد و رفت
سردار سپاه عشق، چون پروانه
مستانه به جانب خطر پر زد و رفت
...
رسول شریفی
۱) این بار دعات استجابت شده است
پایان تو ختم به شهادت شده است
چشم تو تمام سالها خواب نداشت
امروز به خواب رفت، راحت شده است
۲) اندوه تو شعله ور نمود ایران را
در ماتم و غم نشاند سرداران راای سید چشمهای بیدار و نترس!
داغ تو چه سخت است ارسباران را!
۳) پاشیده شده به کوه خاکستر تو
مِه خیمه زده بر بدن پرپر تو
دیروز به تشییع تو ایران آمد
یعنی که پر است تا ابد سنگر تو
...
خدیجه دیلمی
محافظ، راه و رسمش جان فداییست
و خدمت، کار مردان خداییست
برای خالصان در راه خدمت
شهادت مزد و پاداشی طلاییست
انتهای پیام/