صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۹:۰۰ - ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
در یک پژوهش بررسی شد؛

درآمدی بر روش‌شناسی رئالیسم انتقادی

این پژوهش توضیح می‌دهد که در منطق این روش‌شناسی، ازیک‌سو پدیده اجتماعی به‌عنوان پدید‌ه‌ای تلقی می‌شود که از کنش‌گران انسانی استقلال نسبی دارد و دارای تعیّن وجودی است و از سوی دیگر، سازوکار‌ها و ساختار‌های مولد زیربنایی، به رسمیت شناخته می‌شوند.
کد خبر : 907421

به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، فهم هستی‌شناسی رئالیستی، مستلزم درک تقابل‌های آن با هستی‌شناسی تجربی است همان‌طور که فیلسوف انگلیسی، روی بسکار شناخت هستی اجتماعی از دیدگاه رئالیستی را منوط به شناخت دو رکن اساسی آن، یعنی جامعه و عاملیت انسانی می‌داند.

فرهاد بیانی (استادیار جامعه‌شناسی) در مقاله‌ای با عنوان «درآمدی بر روش‌شناسی رئالیسم انتقادی در علوم اجتماعی» به این موضوع اشاره می‌کند که می‌توان در قیاس با دیدگاه بسکار، به فهمی روشن‌تر نیز دست یافت.

این پژوهشگر می‌نویسد دنرمارک و همکاران درکتاب تبیین جامعه؛ رئالیسم انتقادی در علوم اجتماعی با ارائە این رویکرد روش‌شناختی شش مرحل‌های مدعی‌اند که دیدگاه کاربردی بهتری نسبت به بسکار از حیث روش‌شناختی معرفی کرده‌اند و تعامل امر تجربی و امر انتزاعی را در این رویکرد، بسیار بهتر مد نظر قرار داده‌اند.

درعین حال، آنها به صراحت بیان می‌کنند که این فقط یک الگو است و الزام نیست دقیقاً در تمام تحقیقات به همین شیوه پیاده شود. هم چنین توالی مراحل نیز امری لایتغیر نیست و این مراحل، بیش از آن که یک سلسله مراتب ثابت باشند، گام‌های‌اند که می‌توانند به‌صورت در هم تنیده تلقی شوند.

او در این مقاله می‌نویسد مراحل شش‌گانه‌ای که دنرمارک و همکاران مطرح می‌کنند، به شرح زیر است:

فرایند توصیف شامل تفسیر‌های افرادی است که به شیوه خودشان به توصیف موقعیت یا رویداد مورد نظر می‌پردازند

* فرایند توصیف (Description)

بیانی می‌نویسد یک تحلیل تبیینی علوم اجتماعی معمولا با یک مسأله یا پدیده عینی آغاز می‌شود. در این مرحله ما اغلب می‌خواهیم یک رویداد یا یک موقعیت پیچیده و مرکب را مطالعه و توصیف کنیم. در این کار، از مفاهیم روزمره بهره می‌بریم.

یک بخش مهم از فرایند توصیف شامل تفسیر‌های افرادی است که به شیوه خودشان به توصیف موقعیت یا رویداد مورد نظر می‌پردازند. بیشتر رویداد‌ها و موقعیت‌های موردمطالعه باید هم به‌وسیلە روش‌های کمی و هم روش‌های کیفی توصیف شوند.

* فرایند تصریح تحلیلی (Analytical Resolution)

او در ادامه می‌نویسد: در این گام، پدیده مرکب و پیچیده را ازطریق متمایزکردن آن به عناصر، جنبه‌ها و ابعاد مختلف تفکیک می‌کند. معمولا مفهوم تحلیل علمی، به چنین چیزی اشاره میکند و هرگز این امکان وجود ندارد که بتوان پدید‌ه‌ای را براساس تمام اجزای آن مطالعه کرد، چون همواره برخی از اجزای آن به مطالعه درنمی‌آید؛ بنابراین، در عمل باید خود را محدود به مطالعۀ برخی عناصر کنیم.

* فرایند استفهام/بازتعریف نظری (Abduction/ Theoretical Redescription)

در این مقاله آمده است که در فرایند استفهام جنبه‌های مختلف چارچوب و نظریه‌های مفهومی فرضی در باب ساختار‌ها و روابط را تفسیر و توصیف مجدد می‌کند؛ بنابراین ایده‌های اصلی موضوع‌های مورد مطالعه زمانی بسط می‌یابند که آنها را در بستر‌های جدیدی از ایده‌ها قرار می‌دهند. در این جا، می‌توان و باید چندین تفسیر و تبیین نظری مختلف را ارائه، تفسیر و احتمالا با یکدیگر ادغام کرد.

* فرایند پس‌کاوی (Retroduction)

این مقاله بیان می‌کند که در این گام، استراتژی‌های روش‌شناختی مختلف توضیح داده شده در بالا استفاده می‌شوند. هدف این است که برای هریک از مؤلفه‌ها، عناصر یا جنبه‌های مختلفی که تصمیم گرفته‌ایم روی آنها تمرکز کنیم، بکوشیم پاسخ پرسش‌هایی از این‌قبیل را بیابیم: چه چیز مولد بنیادی ساختار‌ها و روابطی است که در مرحلۀ سوم برجسته شدند؟ این ساختار‌ها و روابط چگونه ممکن شده‌اند؟ چه ویژگی‌ای برای این روابط و ساختار‌ها باید وجود داشته باشد تا این‌ها محقق شوند؟ 

* مقایسه میان نظریه‌ها و انتزاع‌های مختلف 

بیانی این‌گونه می‌نویسد که در این مرحله، قدرت تبیین نسبی سازوکار‌ها و ساختار‌هایی تشریح و ارزیابی می‌شوند که در مراحل ۳ و ۴ ازطریق استفهام و پس‌کاوی توصیف شدند، در برخی موارد می‌توان چنین نتیجه گرفت که یک نظریه می‌تواند به صورت بهتری شرایط و مقتضیات لازم برای آن چه باید تبیین شود را توصیف و بیان کند؛ لذا، دارای توان تبیینی فربه‌تری است. در موارد دیگر، نظریه‌ها مکمل یکدیگرند، زیرا بر شرایط نسبتاً متفاوت اما ضروری تمرکز می‌کنند.

عینی‌سازی شامل ارزیابی این امر است که ساختار‌ها و سازوکار‌های مختلف چگونه خود را در موقعیت‌های انضمامی نمایان و آشکار می‌کنند

* عینی‌سازی و زمینه‌مندی (Concretization and Contextualization)

به زعم این پژوهشگر عینی‌سازی شامل ارزیابی این امر است که ساختار‌ها و سازوکار‌های مختلف چگونه خود را در موقعیت‌های انضمامی نمایان و آشکار می‌کنند. در این جا محقق بر اهمیت شیو‌ه‌ای تأکید می‌کند که ازطریق آن، تعدادی از سازوکار‌ها با سازوکار‌های دیگر در سطوح مختلف و تحت شرایطی خاص تعامل دارند.

هدف نهایی این مقاله دو چیز است: اول تفسیر معانی این سازوکار‌ها آنچنان‌که در یک زمینۀ خاص آشکار می‌شوند و ظهور و بروز می‌یابند و دوم، کمک به تبیین‌های مربوط به رویداد‌ها و فرایند‌های انضمامی. در این تبیین.

تمایز میان شرایط قطعی‌تردر مقابل شرایط تصادفی‌تر ضروری است. این مرحله از فرایند پژوهش، در یک علم کاربردی اهمیتی ویژه دارد. همان‌گونه که در مراحل مختلف روش‌شناسی‌ای که هم بسکار و هم دنرمارک و همکاران ارائه می‌دهند مشخص است، پدیده اجتماعی، به امر فردی، کنش انفرادی انسانی و یا یک پدیده ذهنی تقلیل نیافته است، بلکه به صراحت ماهیت چنین پدید‌های به‌عنوان یک امر فرافردی تقریر شده است که واجد خصوصیات و ماهیت مختص به خود است.

این پژوهش توضیح می‌دهد که در منطق این روش‌شناسی، ازیک‌سو پدیده اجتماعی به‌عنوان پدید‌ه‌ای تلقی می‌شود که از کنش‌گران انسانی استقلال نسبی دارد و دارای تعیّن وجودی است و از سوی دیگر، سازوکار‌ها و ساختار‌های مولد زیربنایی که اتفاقاً موضوع اصلی مطالعۀ رئالیسم انتقادی است، به رسمیت شناخته می‌شوند و به‌مثابه پدیده‌های اجتماعی واجد مقتضیات و خصوصیات خاص معرفی می‌شوند.

بدین‌ترتیب نتایج این پژوهش نشان می‌دهد که این رویکرد درواقع به رسمیت‌شناختن پدیده‌های واقعی (رئال) است که واجد اصالت و هویتی مستقل از کنش‌گران فردی‌اند. این نگاه رئالیستی نسبت به پدیده‌های اجتماعی، نشان‌دهنده رویکرد رئالیسم انتقادی ازحیث هستی‌شناختی نسبت به موضوعات و پدیده‌های اجتماعی است که در مراحل، منطق و دیدگاه روش‌شناختی این مکتب، به‌ویژه در آثار بسکار و دنرمارک دیده می‌شود.

 

انتهای پیام/

برچسب ها: پژوهش خوان
ارسال نظر