سهم اخلاق در سیاست
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، هانس مورگنتا (Hans Morgenthau) در کتاب «انسان علمی در برابر سیاست قدرت» چهار نگاه متفاوت به اخلاقیات عمومی در دورههای تاریخی مختلف را تشریح میکند.
سیدیوسف قرشی (استادیار بخش علوم سیاسی از دانشگاه شیراز) در مقالهای با عنوان «در دفاع از سیاست قدرت؛ خوانش مورگنتایی از سهم اخلاق در سیاست» به این موضوع پرداختهاست که در این موضوع، رویکرد اول سنتی محسوب میشود و دولتها میتوانند برای حفاظت از جمهوری، قانون عادی و سایر هنجارها را موقتاً کنار بگذارند.
او در ادامه مینویسد این نگاه که برگرفته از آموزههای ماکیاولی، هابز و نیز سنت واقعگرایی در اروپا است به دوران یونان باستان باز میگردد. در این دوره به مردم اجازه حضور در فضای سیاسی داده نمیشد و اقدامات دولت به مثابه یک موجودیت برتر از مردم، فراتر از اخلاقیات عمومی تلقی میشد.
* رفع مزاحمت میان اخلاق شخصی و دولتی
این پژوهشگر در مقاله خود مینویسد در عصر مدرن، در چارچوب اخلاقیات، موضوع رفع مزاحمت میان اخلاق شخصی و دولتی مطرح است که پیرامون آن، سه دیدگاه شکل میگیرد:
دیدگاه اول متعلق به لیبرالیسم ویلسونی است که در تلاش بود تا با اتکا به حقوق بینالملل، دولتها را با استاندارهای اخلاق شخصی هماهنگ کند. این تلاش از دید مورگنتا و تاریخ ناکام ماند. چرا که با سرشت پرخاشگر انسان همخوانی نداشت.
دیدگاه دوم که ماهیتی لنینیستی و مارکسیستی دارد، همچنان دولت، خیِّر تلقی میشود و اقداماتش در چارچوب مقاصد خیرخواهانه تعبیر میگردد. در این راستا تمامی رفتارهای دولت بواسطه اهمیت و ارجحیت خیر عموم بر نفع شخصی، مشروع تلقی میشود حتی اگر با معیارهای اخلاق شخصی در تعارض قرار گیرد.
هیچگاه هدف وسیله را توجیه نمیکند و دولتها دارای مسئولیت اخلاقی هستند. مورگنتا قائل به یک رویکرد «وظیفهگرا» به اخلاق است
او مینویسد مورگنتا نگاه اخیر را هم رد میکند. چرا که بنا به باور او، هیچگاه هدف وسیله را توجیه نمیکند، و دولتها دارای مسئولیت اخلاقی هستند. مورگنتا در مقابل ایندو نگاه، قائل به یک رویکرد «وظیفهگرا» به اخلاق است.
در این مقاله آمده است که رویکرد وظیفهگرای مورگنتا در قالب سیاست قدرت تجلی مییابد. سیاست قدرت که از دید بسیاری همان رئالیسم محسوب میشود، نقطه آغازی بر تحلیل متفاوت مورگنتا از سهم اخلاق در سیاست است و مولد نگاه چهارم به اخلاقیات میباشد.
* اخلاقیات از دیدگاه مورگنتا
به زعم این پژوهش مورگنتا بر این امر اصرار میورزد که اخلاقیات باید هم اهداف و هم ابزارهای دستیابی به این اهداف را محدود کنند. در این چارچوب، برخی اهداف و ابزارها بواسطه سرشت غیر اخلاقیشان، غیرقابل پذیرش هستند. از دید وی، اخلاقیات نه تنها پذیرش اهداف و ابزارها را میسر میکند بلکه آنها را در دسترس عموم قرار میدهد.
قرشی در این مقاله مینویسد از منظر بسیاری، تعهد مورگنتا به الزامات اخلاقی یک تناقض نظری محسوب میشود؛ چراکه او از یک سو در آموزههای لیبرالیسم ویلسونی که نسخه اولیه و متعالی لیبرالیسم امروزی تلقی میشود، تردید وارد میکند و از سوی دیگر، اتکا و ابتنای سیاست بر قدرت را مورد تأکید قرار میدهد.
* جدایی قدرت از اخلاقیات
در این مقاله آمده است که ادوارد هالتکار در مقالهای تحت عنوان «علوم سیاسی و ای. اچ. کار» خاطرنشان میسازد که برای جدایی قدرت از اخلاقیات، تلاشهای بسیاری در جریان است و این تلاش، تلقی تناقضگونه از رابطه میان ایندو را ترویج میکند.
این نویسنده در این پژوهش مینویسد از دید مورگنتا، این اعتقادی خام و ناپخته است که نمود اخلاقیات، یعنی حقوق و نهادهای بینالمللی، همواره میتوانند مانع از پیگیری مزیت نسبی توسط رهبران کشورها گردند. او بر این باور است که هر تحلیلی در خصوص اخلاقیات بینالمللی باید «مصون از دو افراط، خواه تأکید بیش از حد بر تأثیر اخلاق بر سیاست بینالملل خواه انکار اینکه سیاستمداران و دیپلماتها تحت تأثیر هر چیزی هستند بجز ملاحظات قدرت مادی» باشند.
مورگنتا به منظور توضیح و تشریح دیدگاهش در مقبال سهم اخلاق در سیاست، تمامی اجزا بهغیر از «عنصر قدرت» را از سیاست جدا میکند
مورگنتا به منظور توضیح و تشریح دیدگاهش در مقبال سهم اخلاق در سیاست، تمامی اجزا بهغیر از «عنصر قدرت» را از سیاست جدا میکند.
* خشونت در روابط بینالملل
این پژوهشگر مینویسد مورگنتا در کتاب سترگ «سیاست میان ملل» بخشی را به کاربرد خشونت در روابط بینالملل اختصاص میدهد که از جنگ سی ساله به بعد ظهور یافت.
در ادامه مینویسد او تلقی اخلاقمدارانهای از جنگ ارائه میدهد که مؤید نگاهش به سیاست قدرت است. از منظر مورگنتا، جنگ مبارزهای است میان نیروهای نظامی رقیب، و نه مسابقهای میان تمامی مردم؛ لذا موضوعاتی همچون «احترام به کنوانسیونهایی که از زندانیان جنگ محفاظت میکنند و آنها را مصون از شکنجه و کشتهشدن میکنند»، «ممنوعیت کاربرد برخی سلاحها»، «احترام به حقوق افراد بیطرف» و «تحدید خشونت به کمترین میزانی که با اهداف جنگ هماهنگ باشد» مورد توجه است.
در جمع بندی مقاله با اتکا به این موارد، سیاست قدرت از نگاه مورگنتا که تفاوت بسیاری با سایر اندیشمندان رئالیست دارد، مورد بررسی قرار گرفته است. تکوین و تدوین مقاله با تمرکز بر سؤال اصلی یعنی «قرائت مورگنتایی از سیاست قدرت چه خصلتهایی دارد؟» آغاز و در انتها به این پاسخ احتمالی بسنده میشود که از دید مورگنتا «رئالیسم، پایههای اخلاقی دارد». در این مقاله به اختصار، تأملات سایر رئالیستها در باب اخلاق مورد ارزیابی و واکاوی قرار گرفته است.
انتهای پیام/