صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

اتوبوسی پر از مجروح «کربلای ۵» که بمباران شد

یکی از رزمندگان عملیات کربلای ۵ می‌گوید: در این عملیات مجروح شدم. به همراه ۴۰ ـ ۳۰ نفر از مجروحان با اتوبوس به اراک برمی‌گشتیم که در جاده خرم‌آباد هواپیما‌های عراقی سر رسیدند و شروع به بمباران کردند.
کد خبر : 894828

به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، «حبیب جلاوندی» یکی از رزمندگان نوجوان استان مرکزی بود که سال ۱۳۵۹ به بسیج رفت و بعد از دو سال در ۱۵ سالگی عازم جبهه شد. این رزمنده لشکر ۱۷ علی‌ابن ابیطالب (ع) در عملیات‌هایی از جمله والفجر مقدماتی، کربلای ۵، کربلای ۸ و ۱۰، مهران و قلاویزان حضور داشت.

یکی از خاطرات وی مربوط به بمباران جاده خرم‌آباد است که وی به همراه بیش از ۳۰ مجروح در اتوبوس بودند. روایت وی در این باره را در ادامه می‌خوانیم:

در جریان عملیات «کربلای ۵» مجروح شدیم. تعدادی از مجروحان را از شهرک بدر با یک اتوبوس به اراک اعزام کردند. همینطور که در جاده بودیم تا به خرم آباد برسیم، هواپیما‌های عراقی خرم‌آباد را بمباران کردند. شب خیلی سردی بود. ماشین هم که با سرعت می‌رفت، سرما چند برابر می‌شد.

اگر اشتباه نکنم در یک میدان یا یک خیابان بزرگ ۴ ـ ۳ بانده بودیم. وسط شهر خرم آباد ناگهان ۳ـ ۲ هواپیمای عراقی در جلوی شیشه اتوبوس نمایان شدند. یکی از هواپیما‌ها آن قدر پایین بود که از روی سقف اتوبوس که گذشت، بمب‌های خود را کف خیابان ریخت؛ خیابان پراز جمعیت بود. من سر راننده فریاد می‌زدم که اصلاً نگه ندار! سریع خودم را به پشت شیشه اتوبوس رساندم صحنه‌های دلخراش و وحشتناکی از جلوی چشمانم می‌گذشت و مردمی که در خیابان شهید و مجروح شده بودند.

به خاطر بمباران، انتهای اتوبوس ما از کنار موتور جمع شده بود و تمام شیشه‌های اتوبوس شکسته و ریخته بود. خطر بمباران از سرمان گذشت و راننده همه‌اش خدا را صدا می‌زد و می‌گفت: «خدایا شکرت که سالم هستیم، اما ماشینم داغون شد، خاک بر سرم شد» ما هم به راننده دلداری می‌دادیم و می‌گفتیم: «تو فقط ما را سالم به اراک برسان، گزارش سفر را به سپاه خواهیم داد؛ خیالت راحت برایت اتوبوس نو صفر کیلومتر می‌گیریم.»

از ۴۰ ـ۳۰ نفر مجروح داخل اتوبوس، حال من از همه بهتر بود و بقیه تیر و ترکش خورده بودند. به گونه‌ای که مسئولیت مجروحان به گردن بنده و یک رزمنده دیگر بود. آن شب با شکسته شدن شیشه‌های اتوبوس سرمای شدیدی را تا اراک تجربه کردیم. اما جمع ما گرم خنده و شادی بود به خصوص اینکه توانسته بودیم از بمباران جان سالم به در ببریم و همین همدلی باعث شد که کمتر سرما را حس کنیم.

نیمه‌های شب بود که به اراک رسیدیم؛ بیشتر مجروحان سر بازار پیاده شدند و به طرف منزل خود رفتند. اتوبوس را مستقیم بردیم سپاه باغ فردوس و دوستان گزارش را تهیه کردند تا اتوبوس صفر کیلومتر به راننده تحویل دهند.

انتهای پیام/

ارسال نظر