صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۳۸ - ۱۰ خرداد ۱۳۹۵
گفت‌وگوی تفصیلی آنا با استاد بین‌المللی مهندسی مکانیک/ بخش اول

از همکاری با ناسا و تدریس در دانشگاه لوئیزیانا تا ورود و خروج به دانشکده از پنجره در انقلاب فرهنگی

دکتر محمدرضا اسلامی، استاد شناخته شده مکانیک در سطح بین‌المللی است که ناگفته‌های زیادی از دوران تحصیلش در آمریکا، همکاری تحقیقاتی با ناسا و پیشنهادهای عجیب سازمان‌های آمریکایی دارد. او در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری آنا به شرح این ناگفته‌ها پرداخته است.
کد خبر : 89019

گروه واحدهای دانشگاهی خبرگزاری آنا، مصطفی سعیدی- بهره‌مندی از استادان برجسته کشوری که افتخارات علمی آنها در سطح بین‌المللی شناخته شده است، یکی از امتیازات دانشگاه آزاد اسلامی است. پرفسور محمدرضا اسلامی، دکتری مهندسی مکانیک از دانشگاه لوئیزیانا آمریکا یکی از این استادان است که به عنوان استاد دانشکده فنی و مهندسی واحد تهران جنوب با دانشگاه آزاد اسلامی همکاری دارد.


محل مصاحبه خبرنگار آنا با دکتر اسلامی، فرهنگستان علوم بود، جایی که او برای دو سال، ریاست قسمت مهندسی آن را بر عهده داشت و اکنون هم به عنوان عضو پیوسته فرهنگستان، در تدوین سیاست‌های کلی کشور در حوزه علوم همکاری می‌کند.


زمان تعیین شده گفت‌وگو با دکتر اسلامی ساعت 9:30 صبح پنجشنبه 6 خرداد بود، وقتی به فرهنگستان رسیدیم، راهروی منتهی به دپارتمان مهندسی کمی شلوغ به نظر می رسید که متوجه شدیم جلسه دوره‌ای اعضای فرهنگستان برگزار شده بود، دکتر اسلامی را در راهرو دیدیم و بعد از سلام و احوال پرسی به دفتر او در یکی از طبقات ساختمان رفتیم، دفتری خلوت که از ظاهر آن مشخص بود استفاده زیادی از آن نمی‌شود. این عضو فرهنگستان علوم می‌گفت بیشتر زمانش را در دفتر دانشگاه امیرکبیر می‌گذراند و بیشتر برای شرکت در جلسه‌ها و برنامه‌های مربوط به فرهنگستان به این ساختمان می‌آید.



زندگی این دانشمند ایرانی فرازهای جذابی دارد، یک دانشجوی جوان که با رتبه ممتاز از دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر) فارغ‌التحصیل و برای تحصیلات تکمیلی در یکی از بهترین دانشگاه‌های ایالتی آمریکا بورس می‌شود و در همان ابتدای ورودش به این دانشگاه پیشنهاد همکاری به او داده می‌شود و از هفته اول همزمان با تحصیل، آغاز به تدریس می‌کند.


یک سال بعد از تحصیلش در آمریکا از سوی سازمان فضایی آمریکا- ناسا- برای انجام پروژه‌های تحقیقاتی دعوت می‌شود و همزمان با همکاری در پروژه شاتل فضایی، از دو سازمان مهم دیگر آمریکا که شاید آرزوی هر مهندس مکانیک در جهان باشد، به او پیشنهاد همکاری داده می‌شود.


اما همه این پیشرفت‌ها و پیشنهادهای استثنایی نمی‌تواند مانع بازگشت او به وطنش شود و اسلامی خدمت به کشورش را به کار در بهترین موقعیت‌ها ترجیح می‌دهد و به ایران می‌آید. او هنوز هم معتقد است بهترین تصمیم زندگی‌اش برگشت به ایران بود و حرف‌هایش را قاطعانه و به دور از شعار و سیاسی‌کاری بیان می‌کند.


برای نخستین بار در تاریخ پلی‌تکنیک من مجوز کنکور مستر را گرفتم و به نوعی بنیانگذار دوره مستر (کارشناسی ارشد تخصصی) مکانیک پلی‌تکنیک در 28 سالگی شدم

از دکتر محمدرضا اسلامی مصاحبه‌ای در فضای مطبوعات و خبرگزاری‌ها دیده نمی‌شود، دلیل آن هم تواضع او درباره صحبت از خودش است، این موضوع موقعیت مناسبی برای ما بود که در ادامه معرفی چهره‌های برجسته دانشگاه آزاد اسلامی به سراغ ایشان برویم و پای سخنان این نابغه مکانیک بنشینیم که کتاب‌ها و مقاله‌های او در بهترین موسسات علمی جهان چاپ و منتشر شده و منبع درسی رشته مکانیک در دانشگاه‌ها است.


قطعا کسی که سه سال سابقه همکاری تحقیقاتی با سازمان هوانوردی و فضایی ملی آمریکا (NASA) داشته است، ناگفته‌های زیادی از همکاری‌اش با این سازمان و پیشنهادهای همکاری دیگر دارد.


سوالمان‌ را از دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی استاد آغاز کردیم. مشروح بخش اول این گفت‌وگو که در دو بخش منتشر خواهد شد از نظر کاربران و خوانندگان می‌گذرد.


* آقای دکتر! متولد چه سالی هستید و دوران تحصیل را کجاها گذراندید؟


- من متولد اسفند 1323 در تهران هستم، دوران دبستانم را در مدرسه جلوه گذراندم که هنوز این مدرسه برقرار است. برای دبیرستان هم به مدرسه هدف شماره یک در خیابان ولیعصر (عج) رفتم که اتفاقا این مدرسه هم هنوز دایر است. دبیرستان هدف و البرز آن زمان بهترین دبیرستان‌های تهران بودند و رقابت شدید با یکدیگر داشتند. بعد از شرکت در کنکور سال 43 در رشته مکانیک پلی تکنیک تهران قبول شدم. آن سال‌ها نام دانشکده امبیرکبیر، پلی تکنیک بود و بعد از پیروزی انقلاب نام آن به امیرکبیر تغییر یافت.


به یاد دارم که مرحوم دکتر محمدعلی مجتهدی رئیس وقت دانشگاه پلی‌تکنیک، برای مصاحبه این دانشگاه در اتاقی نشسته بود و شخصا از 200 نفر برگزیده این دانشگاه مصاحبه می‌کرد، من آن روز خیلی استرس داشتم که نکند رشته مکانیک پر شود، چون رتبه من در کنکور 75 بود. زمانی که نوبت به من رسید، دکتر مجتهدی پرسید به چه رشته‌ای علاقه‌ داری و من گفتم مکانیک. ایشان گفتند که برای این رشته جا هست و به راحتی پذیرفته شدم.



آن سال‌ها رشته مهندسی ساختمان در کشور بورس بود متقاضیان زیادی داشت، بهترین رشته‌های دانشکده فنی پلی‌تکنیک هم از نظر اعتباری که بین ما دانشجویان داشت، رشته‌های ساختمان و الکترومکانیک بود.


سال اول دانشکده، بین 48 دانشجو نفر چهارم شدم. سال دوم شاگرد سوم، سال سوم شاگرد دوم و به همین ترتیب سال چهارم نفر اول شدم. البته سال چهارم کسی که نفر دوم شده بود، اعتراض کرد و بعد از اعتراض معدلش 17/50 شد و باعث شد من که معدلم 17/48 بود، نفر دوم شوم که به این موضوع اعتراض کردم و به استاد گفتم، شما همیشه تاکید دارید ما باید خوب و کاری درس بخوانیم، چنان که می‌خواستید نمره بدهید، می‌گفتید ما هم می‌آمدیم و اعتراض می‌کردیم.


بعد از آنکه سال 48 فارغ‌التحصیل شدم، قصد داشتم برای ادامه تحصیل در رشته مکانیک به دانشگاه خارجی بروک بروم. آن دوره قانونی بود که دانشجویان شاگرد ممتاز می‌توانستند بدون گذراندن دوره سربازی به دانشگاه‌های خارجی بروند اما دو سال قبل از فارغ‌التحصیلی من این قانون لغو شده بود. با این حال در نهایت ناامیدی با دانشگاه لوئیزیانا آمریکا نامه‌نگاری کردم و در این دانشگاه پذیرفته شدم.


سال 47 بخت با من یار بود، قانون قبلی را با چند شرط اصلاح و ابلاغ کردند و یکی از شرط‌ها این بود که متقاضی خروج از کشور باید دانشجوی ممتاز دانشگاه باشد، رشته‌ای که می‌خواهد در آن تحصیل کند، مورد نیاز کشور باشد، از دانشگاه خارجی بورس شده باشد و چند شرط دیگر که همه آن شامل من می‌شد.


من از دانشگاه ایالتی لوئیزیانا بورس شده بودم و با این قانون جدید توانستم به آن دانشگاه بروم. 4 ژانویه 1969 به آمریکا رفتم، چون مدرک تافل نداشتم باید یک‌سال در دوره زبان شرکت می‌کردم بعد وارد دانشگاه می‌شدم. همان اوایل ژانویه که به دانشگاه رفته بودم، پرفسور میلر رئیس دانشکده مکانیک را دیدم و در صحبتی که با هم داشتیم به من گفت که زبانت خوب است و می‌توانی از الان هم درس را آغاز کنی.


* تا چه اندازه به زبان انگلیسی مسلط بودید؟


- زبانم ضعیف بود اما با این حال همه کتاب‌های مکانیک را به زبان انگلیسی می‌خواندم.


* پس بعد از مکالمه‌ای که با رئیس دانشکده داشتید، تحصیل را از همان سال اول در دانشگاه لوئیزیانا آغاز کردید؟


- من 5 ژانویه به آمریکا رسیده بودم و آخر ژانویه سر کلاس رفتم و از همان ابتدا هم تدریس کردم و هم تحصیل.


* تدریس در همان سال اول؟!


- بله، من دستیار یک استاد بودم، در کلاس طراحی ماشین که 3 واحد درس و یک واحد آزمایشگاه و حل تمرین داشت، آن یک واحد را به من سپرده بودند. خیلی کار سختی بود که به عنوان یک خارجی تازه‌‌وارد در یکی از بهترین دانشگاه‌های آمریکا تدریس کنی اما با هر زحمتی که بود آن ترم را تمام کردم.


مجموعاً 12 عنوان کتاب از من منتشر شده است که 2 جلد آن در ایران و 10 جلد دیگر در آمریکا بوده است. حدود 470 مقاله در کنفرانس‌ها و ژورنال‌های جهانی هم منتشر کرده‌ام

بورس تحصیلی من برای 9 ماه تحصیلی بود و تابستان آن سال من درآمدی نداشتم، یکی از دانشجویان دپارتمان فیزیک که من را می‌شناخت، گفت که یکی از استادان دانشکده‌شان نیاز به یک دستیار دارد که منحنی رسم‌ کند، آن زمان، کامپیوتر نبود و استاد که درس می‌داد یک نفر منحنی را ترسیم می‌کرد. به دپارتمان فیزیک رفتم و گفتند که اگر این کار را انجام دهم ماهی 500 دلار به من می‌دهند و من هم قبول کردم.


سه نفر در آن دانشکده بودند که این کارها را انجام می‌دادند. یک خانم و یک آقا، منحنی‌ها را رسم می‌کردند و یک نفر به عنوان عکاس تصاویر منحنی‌ها را ثیت می‌کرد و برای استفاده در کتاب‌ها چاپ می‌کرد. زمانی که من کارم را آغاز کردم آن خانم که با دانشکده همکاری داشت، در مرخصی زایمان بود و همکار دیگر او هم مرخصی تابستانی بود و عکاس هم از آن دپارتمان رفته بود. فقط من بودم با کاری که باید 3 نفر انجام می‌دادند، آن هم در شرایطی که یک ماه کار خوابیده بود و من باید این یک ماه را هم جبران می‌کردم.



هر طور که بود کار را آغاز کردم، شاید باورتان نشود اما ظرف 2 هفته همه منحنی‌هایی که از قبل مانده بود را رسم کردم و عکس نمودار را هم گرفتم و چاپ کردم و کار 3 نفر را دو هفته‌ای انجام دادم. از آن به بعد کار دانشکده فیزیک بیشتر از یک هفته عقب نمی‌افتاد.


سه ماه در آن دپارتمان کار کردم و 1500 دلار گرفتم که بعدا با این پول ازدواج کردم و همسرم از ایران پیش من آمد. برادرم را هم که آن زمان تهران بود و دیپلم گرفته بود به آمریکا آوردم.


* در این مدت علاوه بر بورسیه‌ای که از دانشگاه می‌گرفتید، خانواده چقدر شما را کمک کردند؟


- تقریبا هیچی، از ایران حتی یک سنت پول هم برای من نیامد، نه خانواده‌ام نه هیچ جای دیگر، البته پدر من بسیار ثروتمند بود و ما در یک باغ 4 هزار متری در تهران زندگی می‌کردیم با این حال من حتی یک ریال هم از پدرم کمک نگرفتم و تنها 600 دلار اول سفرم را از پدرم گرفتم و دیگر هیچ کمکی را نپذیرفتم.


ایران یک ریال برای تحصیل من هزینه نکرد. البته تحصیلم در امیرکبیر رایگان بود اما در آمریکا که بودم همه هزینه‌ها را خودم تأمین می‌کردم و بر این موضوع تاکید داشتم.


* دوره کارشناسی ارشد را در چند ترم گذراندید؟


- در 3 ترم Master of Science (فوق لیسانس) گرفتم و 3 سال هم PHD گرفتم و در مجموع تحصیل من در آمریکا 4 سال و نیم طول کشید.


* در این مدت چه کارهای تحقیقاتی انجام دادید؟


- سال 1970 برای مرکز هوانوردی و فضایی ملی آمریکا هیوستن (NASA) روی پروژه شاتل کار کردم و روی سه پروژه کار تحقیقاتی انجام می‌دادم.


رئیس دپارتمان دانشکده ما چند پروژه‌ ناسا را داشت و او من را برای این پروژه انتخاب کرد. پروژه‌ای که روی آن کار کردم مربوط به موشک‌های کناری شاتل بود که بعد از پرتاب از سطح زمین از شاتل جدا می‌شد و به اقیانوس می‌افتاد، بعدها این موشک‌ها را از اقیانوس می‌گرفتند و استفاده می‌کردند.


آن سال‌ها رشته مهندسی ساختمان در کشور بورس بود متقاضیان زیادی داشت، بهترین رشته‌های دانشکده فنی پلی تکنیک هم از نظر اعتباری که بین دانشجویان داشت، رشته‌های ساختمان و الکترومکانیک بود

موضوعی که در باره این پروژه وجود داشت این بود که زمانی که این موشک‌ها از بدنه شاتل جدا می‌شدند، با 3 چتر کنترل می‌شد اما با این حال حدود 150 فوت بر ثانیه سرعت داشت در صورتی که موشک‌های آپولو 30 فوت بر ثانیه سرعت داشتند و 150 فوت بر ثانیه سرعتی خیلی زیادی بود و من باید توزیع فشار در حین برخورد موشک به اقیانوس را بررسی می‌کردم.


پروژه دیگر این بود که چگونه می‌توانیم در سطح کره ماه از شن‌هایی که آنجا هست، آب تولید کنیم، پروژه ما تحقیق بر این موضوع بود که آیا می‌توان شن‌های سطح کره ماه را در درجه بالا ذوب کرد و با مخلوط هیدروژن به دست آمده و اکسیژن، آب تولید کرد.


پروژه دیگر هم مربوط به قرارگیری موشک بر سکوی پرتاب بود که اگر باد شدید آمد، موشک نیفتد که این موضوع هم پروژه سنگینی بود.


* چه مدت با ناسا همکاری داشتید؟



- سه سال، 1970 تا 1973 که سال 1352 (‌1973) کارم در ناسا تمام شد و با وجود اینکه ناسا پیشنهاد استخدام به من داده بود به ایران بازگشتم و همکاری با ناسا را رها کردم.


* چرا همکاری با ناسا را ادامه ندادید؟


- من ایران را خیلی دوست داشتم و خیلی دوست خواهم داشت.


* آن زمان ایرانی در ناسا زیاد بود؟


- نه آن دوره خیلی ایرانی کم بودند و من به عنوان محقق با ناسا همکاری داشتم.


* محیط کار آنجا چطور بود؟
- فوق‌العاده بود، ناسا جو خاصی داشت. محیط کار آن به صورت بیلدینگ بیلدینگ بود. مثلا بیلدینگ شماره 13 متریال بود و هر قسمت کار خاصی انجام می‌داد.


* حقوق خوبی می‌گرفتید؟


- نه. من استخدام ناسا نبودم و فقط کار تحقیقاتی برای آن انجام می‌دادم اما بعدا به من پیشنهاد دادند که استخدام ناسا بشوم و من به دلیل علاقه به ایران این پیشنهاد را قبول نکردم و به کشورم بازگشتم.


* پیشنهادهای دیگر هم داشتید؟


- بله، سال 1352 قبل از برگشتم به ایران و زمانی که هنوز با ناسا همکاری داشتم، یک روز به من گفتند که یک نفر از JPL می‌خواهد با من مصاحبه کند.


* JPL چه کاری انجام می‌داد؟


- JPL مخفف Jet Propulsion Laboratory است. در آمریکا چند سازمان است که سازمان‌های عجیبی هستند و کارهایی که در این سازمان‌ها انجام می‌شود خیلی hypothetical (فرضی) است و شاید 30- 40 سال بعد افراد متخصصی متوجه آن بشوند، یکی از سازمان‌ها ناسا است سازمان دیگر JPL است و Oak Ridge National Laboratory.



با نماینده JPL مشغول به صحبت شدیم و بعد از یک ساعت صحبت کردن درباره پروژه این شرکت به من توضیح داد و به من پیشنهاد کردند با یک تیم نحقیقاتی روی آن کار کنم.


همزمان ناسا هم به من پیشنهاد کرده بود که روی پروژه دیگری با آنها همکاری کنم.


* کدام پیشنهاد را قبول کردید؟


- هیچکدام. این پیشنهاد را قبول نکردم و به تهران برگشتم.


البته شما اگر این‌ها را برای هر متخصص مکانیکی بگویید، برای آنها یک آرزوی برآورده نشده و غیر ممکن است که دو نهاد فوق‌العاده تخصصی به شما پیشنهاد همکاری بدهد.


* چه زمانی به کشور بازگشتید؟


- 14 تیر 1352 به ایران آمدم و سه روز بعد یعنی 17 تیر به پلی‌تکنیک رفتم و آغاز به تدریس کردم، ترم تابستان یک کلاس ارتعاشات برای دانشجویان لیسانس درس می‌دادم.


آن زمان دوره مستر پلی‌تکنیک راه‌اندازی نشده بود و برای نخستین بار در تاریخ پلی‌تکنیک من مجوز کنکور مستر را گرفتم و به نوعی بنیانگذار دوره مستر (کارشناسی ارشد تخصصی) مکانیک پلی‌تکنیک در 28 سالگی شدم.


4 ژانویه 1969 به آمریکا رفتم، چون مدرک تافل نداشتم باید یک‌سال در دوره زبان شرکت می‌کردم بعد وارد دانشگاه می‌شدم اما رئیس دانشکده مکانیک به من گفت که زبانت خوب است و می‌توانی از الان هم درس را آغاز کنی

پائیز همان سال هم سر کلاس مستر رفتم و 4 درس ارائه کردم. 2 درس لیسانس و 2 درس فوق لیسانس که برای دوره لیسانس درس‌های ارتعاشات و مکانیک سیالات 2 ارائه می‌کردم.


همان سال 52 هم استخدام پلی‌تکنیک شدم و با مرتبه علمی استادیاری کار را آغاز کردم و 4 سال بعد به مرتبه دانشیاری ارتقا یافتم.


* غیر از تدریس، فعالیت اقتصادی هم داشتید؟


- سال 1974 پول زیادی وارد کشور شد و نفت از بشکه‌ای 3 دلار به 12 دلار رسید، آن دوره صنایع مورد توجه قرار گرفت و چون مدیران صنعتی در کشور کم بود برای جبران مدیران صنعتی می‌خواستند از تحصیل‌کردگان رده‌بالا استفاده کنند، حالا شما تصور کنید اگر کسی PHD داشت آن هم از آمریکا، بلافاصله مدیرعامل می‌شد. آن سال‌ها شاید بیشتر از 20 فارغ التحصیل دکتری مکانیک از آمریکا در کشور نداشتیم اما من کار دانشگاه را با نهایت علاقه ادامه دادم و نه پست گرفتم و نه مقامی.


من با اینکه می‌توانستم همه جا پست و مقام بگیرم اما فعالیت‌های دانشگاهی را ترجیح دادم.



* فضای دانشگاه پلی تکنیک آن سال‌ها چگونه بود؟


- جَو پلی تکنیک آن سال‌ها خیلی سیاسی بود و من اصلا آدم سیاسی نبودم، سال 56 نامه‌ای به دانشکده محل تحصیلم در آمریکا نوشتم و گفتم که تابستان برای کار تحقیقاتی می‌خواهم به آنجا بیایم، آنها بلافاصله پس از دریافت نامه‌ام موافقت کردند و با دانشگاه پلی تکنیک تماس گرفته بودند که همه در دانشگاه از این موضوع تعجب کرده بودند؛ چون آن سال‌ها اصلا تماس از ایران به آمریکا و بالعکس عجیب و نادر بود.


مجددا از لوئیزیانا با دانشگاه تماس گرفتند و دیدم که منشی پشت تلفن با چند کلمه انگلیسی که می‌دانست سعی داشت صحبت کند، متوجه شدم که از آمریکاست و تلفن را گرفتم، رئیس دپارتمان مکانیک دانشگاه لوئیزیانا بود و به من با زبان خودش می‌گفت «Rey, come back home to us. here is your country»، اسم من رضا بود و در آمریکا من را «رِی» صدا می‌کردند، به من گفت که برگرد و اینجا مثل کشور خودت است و اصرار داشت که برای سه ماه تابستان نروم بلکه برای همیشه به آمریکا مهاجرت کنم. پشت تلفن می‌گفت که قرار است برایت کلاس بگذاریم که تدریس کنی.


واقعیت این است که هیچ کشوری نمی‌تواند با استخدام‌های دولتی پاسخ نیازهای کاری و اقتصادی جوانان را بدهد، یکی از راهکارها این است که باید بخش خصوصی بیشتر از بخش دولتی فعال باشد

آن زمان یک خانه در شمیران اجاره کرده بودم و صاحب‌خانه فردی بود که از لحاظ جایگاه اجتماعی ضعیف بود و مدام من را تحقیر می‌کرد که چرا در ایران مانده‌ام و زندگی خارج از کشور را رها کردم، این تحقیرها روحیه مرا جلوی همسرم خراب کرده بود، این مسافرت برای تغییر روحیه و انجام تحقیقاتم بسیار مفید بود.


* در تهران مستاجر بودید؟


- بله، البته داشتم پول جمع می‌کردم که خانه بخرم. آن زمان حقوق من ماهی 6 هزار تومان و قیمت خانه 600 هزار تومان بود. البته دانشگاه 400 هزار تومان وام می‌داد ولی باز هم 200 هزار تومان را نمی‌توانستم تهیه کنم و خیلی که تلاش کرده بودم توانسته بودم 50 هزار تومان پس‌انداز کنم.


مدتی بعد به لوئیزیانا رفتم و به محض ورودم به دانشگاه 2 درس به من دادند، درس ارتعاشات و دینامیک ماشین را تدریس می‌کردم و از Oak Ridge National Laboratory هم پیشنهاد همکاری داشتم.


پروژه این شرکت خیلی عجیب و پیچیده بود. پروژه این بود که در کوه‌های نمکی زیرزمینی نفت و گاز را ذخیره می‌کنند و اگر با بمب اتم هم به این کوه‌ها را بزنند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.



البته به من پیشنهاد شده بود که روی راک مکانیک نمک و رابطه تنشی و کرنش آن کار کنم و بررسی کنم که نمک چه خاصیتی و از نظر مهندسی مکانیک دارد و چگونه می‌توان آن را دیزاین کرد.


بخش خصوصی قدرت رقابت با جوامع جهانی دارد، دولت نمی‌تواند جواب استخدام جوانان را به راحتی بدهد

آن زمان 3 بار رئیس دپارتمان دانشگاه لوئیزیانا به من پیشنهاد دائمی همکاری داد با این حال من باز هم نتوانستم دوری از ایران را تحمل کنم و بعد از 7 ماه به کشور برگشتم در صورتی‌که مرخصی مطالعاتی من از پلی پتکنیک برای یک سال بود اما همان یک سال هم نماندم و به ایران بازگشتم.


* آقای دکتر از اینکه به ایران آمدید و آن پیشنهاد را رد کردید، چه حسی دارید؟


- الان که فکر می‌کنم، اولا که خودم را در مکانیک و هر چیز دیگری باهوش نمی‌دانم اما بعضی وقت‌ها که فکر می‌کنم می‌بینم که چه باهوش بودم و آن زمان که جوان بودم چقدر عقلم درست کار می‌کرد و تصمیم درستی گرفتم که به ایران برگشتم و هنوز هم معتقدم بهترین تصمیم را گرفته‌ام.


بعد از آنکه برای دومین بار به ایران برگشتم، انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود، از آن زمان تاکنون هم با دانشگاه امیرکبیر و دانشگاه آزاد اسلامی همکاری دارم.


* دوره انقلاب فرهنگی که دانشگاه‌ها برای مدتی تعطیل شد چه کار می‌کردید؟


- آن دوره بسیاری از استادان اخراج شدند و در دانشگاه امیرکبیر 7-8 استاد مانده بودند که از این تعداد هر کدام را به


زمان انقلاب فرهنگی در کل ساختمان دانشکده مکانیک فقط من و مهندس شفق و یک منشی بودیم تا اینکه آبان ماه درِ دانشکده را بستند و به ما گفتند به دانشکده شیمی برویم و آنجا برای ما شوفاژ گذاشتند تا کار کنیم اما من به دانشکده شیمی نرفتم.کار هر روزم این بود که از یکی از پنجره‌های دانشکده مکانیک که باز بود، صبح‌ها وارد ساختمان می‌شدم و عصرها هم به خانه برمی‌گشتم. تمام زمستان را با یک کاپشن و به تنهایی در آن دانشکده سرد و خالی گذراندم

بخشی فرستادند، من و یک نفر همکار دیگر به نام مهندس شفق در امیرکبیر ماندیم، من قصد داشتم کتاب بنویسم و در کل ساختمان دانشکده مکانیک فقط من و مهندس شفق و یک منشی بودیم تا اینکه آبان ماه درِ دانشکده را بستند و به ما گفتند به دانشکده شیمی برویم و آنجا برای ما شوفاژ گذاشتند تا کار کنیم اما من به دانشکده شیمی نرفتم.


کار هر روز من این شده بود که از یکی از پنجره‌های دانشکده مکانیک که باز بود، صبح‌ها وارد ساختمان می‌شدم و عصرها هم به خانه برمی‌گشتم. تمام زمستان را با یک کاپشن و به تنهایی در آن دانشکده سرد و خالی گذراندم. چند بار اتفاق افتاده بود که گنجشک یا کبوتر وارد ساختمان می‌شد و من که مشغول کتاب نوشتن بودم و زمانی که صدای پر زدن کبوتر می‌آید از جا می‌پریدم.


کتابی که آن سال‌ها نوشتم و 36 سال روی آن کار کردم، سال 2009 از سوی موسسه اسپرینگر چاپ شد.



* چند عنوان کتاب تاکنون تالیف کرده‌اید؟


- مجموعاً 12 عنوان کتاب از من منتشر شده است که 2 جلد آن در ایران و 10 جلد دیگر در آمریکا بوده است. حدود 470 مقاله در کنفرانس‌ها و ژورنال‌های جهانی هم منتشر کرده‌ام.


موسسه اسپرینگر هم تاکنون 4 کتاب من را چاپ کرده است که سال 2009 یک عنوان، سال 2013 دو عنوان و سال 2014 یک عنوان. یک کتاب دیگر هم که در حال مرور آن هستم، شاید از سوی اسپرینگر یا موسسه دیگری چاپ بشود که هنوز تصمیم نگرفته‌ام برای انتشار به چه موسسه‌ای بدهم.


* آقای دکتر! غیر از رشته تخصصی‌تان، مطالعه دیگر هم دارید؟


بعد از بازگشتم به ایران، خیلی روی تاریخ ایران مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که ایران و ایرانی‌ها مردمان عجیبی هستند. ما 2800 سال تاریخ نوشته شده داریم و قبل از آن تاریخ پراکنده داریم به طوری‌که می‌دانیم کدام سلسله‌ها و حاکمان روی کار آمدند. نکته عجیب این است که در این 2800 سال، چه اتفاق‌هایی که بر سر این کشور نیامده است اما هیچ یک از این اتفاق‌ها نتوانسته ایران را جا به جا کند و هنوز باصلابت و پابرجاست.


من با تمام وجودم به ایران افتخار می‌کنم، ایرانیان افراد بسیار باهوش، شریف و زحمت‌کش هستند، اعتقاد واقعی من این است که به عنوان یک فرد کوچک نوکر این مردم باشم. نه پست می‌خواهم، نه به دنبال مقام هستم و نه پول می‌خواهم

به نظر من، تعریف جهان اول این نیست که شما بتوانید یک هواپیما بسازید، جهان اول کشوری است که 2800 سال در همه بحران‌های تاریخی ایستاده و به بشریت خدمت کرده است و کسی نتوانسته با آن رویارویی کند.


چرا کشورها و تمدن‌های دیگر نتوانستند مثل ایران پابرجا بماند؟ چه علتی دارد که ایرانیان در این 2800سال ایستادند و همچنان هم با صلابت ایستاده‌اند؟


* خب پاسخ این سوال‌ها را پیدا کردید؟


- من نمی‌دانم، خیلی چیز عجیبی است و هنوز علامت سوال بزرگی در ذهن من است.


من با تمام وجودم به ایران افتخار می‌کنم، ایرانیان افراد بسیار باهوش، شریف و زحمت‌کش هستند، اعتقاد واقعی من این است که به عنوان یک فرد کوچک نوکر این مردم باشم. نه پست می‌خواهم، نه به دنبال مقام هستم و نه پول می‌خواهم؛ بزرگترین افتخار من نوکری مردم ایران، انسان‌هایی که در این تاریخ 2800 ساله در دنیا درخشیدند، است و این شانسی است که خداوند به من داد تا به این مردم خدمت کنم.


* آقای دکتر این حس وطن دوستی شما ستودنی است، اما به نظر شما، چرا اکنون آمال عده‌ای از جوانان مهاجرت به خارج از کشور و تحصیل در دانشگاه‌های خارجی شده است؟


- متأسفانه دلایل زیادی در این زمینه وجود دارد که یکی از این دلایل نبود بخش خصوصی در ایران است و اگر بخش خصوصی هست، خیلی ضعیف است. واقعیت این است که هیچ کشوری نمی‌تواند با استخدام‌های دولتی پاسخ نیازهای کاری و اقتصادی جوانان را بدهد، یکی از راهکارها این است که باید بخش خصوصی بیشتر از بخش دولتی فعال باشد.


راهکار دیگر این است که جوانان باید برای اقتصاد کشور برنامه‌ریزی داشته باشند، به نظر من باید اینکه مدیریت اقتصادی و مسایل بازاریابی را می‌دانند به میدان بیایند و بگویند که کشور به چه حرفه و صنعتی نیاز دارد و بنده و امثال بنده پیرو و دنباله‌روی اقتصاددانان‌ها باشیم. نمی‌توانیم بگوییم اگر کشور در مهندسی مکانیک پیش برود خوب است یا بد است. البته مسائل استراتژیک موضوعی است که هر کشوری باید داشته باشد ولی آنچه نیاز کشور است و باعث پیشرفت آن می‌شود را باید مدیران و اقتصاددان‌ها مشخص کنند.


زمانی‌که کارخانه پیکان در ایران راه‌اندازی شد، ما از کره‌ای‌ها جلوتر بودیم اما اکنون آنها از ما جلو زده‌اند، ارتباط با صنعت روز دنیا داشتن بسیار مهم است و اینکه در این دنیای به هم تنیده چگونه یک صنعت را جلو ببریم مهمترین موضوع است، صنعت خودروسازی هم یک صنعت «Hi Tech» است که در آن باید دانش و فناوری متحصصان به روز باشد.



من همیشه به دانشجویانم می‌گویم، The grasses may be greener on the other side of the fence, but you don'nt have the right to cut it. علف‌های آن طرف مرز ممکن است که سبز باشد، البته من مطمئن نیستم که سبز باشد اما فرض کنید که سبز است، اما واقعیت این است شما حق چیدن آن را ندارید.


بعضی وقت‌ها اینکه شما حق داشته باشید که علف‌ها را بچینید از خود آن علف‌های سبز ارزش بیشتری دارد. ما حاضریم نان خالی بخوریم ولی سرافراز باشیم و ذات ایرانی‌ها اینگونه است.


در خارج از کشور مسائلی وجود دارد که در جامعه گفته نمی‌شود، در اروپا به قدری ارتباطات ناسیونالیستی شدید است که برای یک ایرانی بسیار سخت است بتواند آنجا زندگی آسوده داشته باشد و جوان‌ها این‌ها را نمی‌دانند.


بخش دوم این گفت‌وگو را اینجا بخوانید.


انتهای پیام/

ارسال نظر