صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

«معلم انگلیسی» به کتابفروشی‌ رسید/ روایتی از مرارت‌های ماهگل در زمانه قحطی

رمان «معلم انگلیسی» به قلم اعظم عینی با موضوع مبارزه با استعمار توسط انتشارات کتاب جمکران چاپ و روانه بازار نشر شده است.
کد خبر : 883772

به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، «معلم انگلیسی»، سرنوشت دختری روستایی را روایت می‌کند که در سال‌های جنگ جهانی اول و بروز قحطی بزرگ، باید به عقد مردی خان زاده دربیاید. ماهگل گذشته پرفراز و نشیبی داشته و با غیب شدن بابا کریم و ننه فاطمه‌اش، تنها و بی یاور زندگی کرده است. مرگ شوهر جوانش، بهانه‌ای شده تا همگان او را بدشگون بدانند و با نیش و کنایه او را برنجانند.

اعظم عینی برای نوشتن داستانش سراغ یکی از اتفاقات تاریخی رفته و با تلفیق خیال و واقعیت تاریخی، داستان ماهگل و سرنوشتش در خانه رسول خان را رقم زده است. سرنوشت ماهگل با تاریخ وطنمان پیوند خورده است، ماهگل در سال‌های قحطی در خانه اربابی زندگی می‌کند و به داد بی نوایانی می‌رسد که قحطی از پادرشان آورده، اما این تازه آغاز ماجراست.

«معلم انگلیسی» اشاره به شخصیتی در کتاب دارد که نمادی از استعمار و تزویر انگلستان است. داستان کتاب در شمال کشور اتفاق می‌افتد و فضای روستایی و ادبیات قدیمی حاکم برآن، بر شیرینی این قصه افزوده است.

این کتاب حال و هوای استعمار انگیس و تاریخ آن زمان را به خوبی به ما نشان می‌دهد. دوران سیاهی که جز در تعداد کمی از آثار ادبی و نمایشی همچون «یتیم خانه ایران» آنطور که باید و شاید به آن پرداخته نشده است.

رمان «معلم انگلیسی» به قلم «اعظم عینی» در ۴۰۰ صفحه و با قیمت ۲۲۰ هزارتومان به تازگی توسط انتشارات کتاب جمکران روانه کتابفروشی‌ها شده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: تور سفیدی که روی صورت ماهگل انداخته بودند، نازک بود. زیر چشمی سفره عقد را نگاه کرد. سفره از جنس شال کشمیری بود. ماهگل چه می‌دانست که شال کشمیری چیست. به عمرش هم ندیده بود. توی هفده سال عمرش هرچه دیده بود کرباس بود که آن را هم عزت چرخی با هزار منت برایش آورده بود. وقتی کلثوم زن فضل الله دست به جنس سفره زد، پشت چشم نازک کرد برای به زن‌های توی اتاق که با هرچارقد و چادر رنگ و رو رفته‌ای آمده بودند عقد ماهگل.

انتهای پیام/

ارسال نظر