صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۲۱:۱۳ - ۱۶ آذر ۱۴۰۲
رازهای دانش-۴؛

آشناپنداری چیست؟/ دژاوو: معمای صحنه‌هایی که انگار پیشتر دیده‌ایم!

دژاوو پدیده‌ای است که طی آن فرد احساس می‌کند رویدادی که اکنون برایش پیش آمده را قبلاً تجربه کرده است.
کد خبر : 883626

خبرگزاری علم و فناوری آنا- هدا عربشاهی؛ برای هر انسانی پیش آمده که احساس کند رویدادی را که اکنون تجربه می‌کند قبلا زندگی کرده است. تجربه‌های آشنا، صحنه‌های آشنا و اتفاق‌های آشنا؛ اما نمی‌توان فهمید که آنها خواب و خیال بوده‌اند یا واقعیتی واقعی. این پدیده روانی با اصطلاح دژا-وو شناخته می‌شود که نخستین‌بار روان‌شناس فرانسوی امیل بویراک در کتابی باعنوان «روان‌شناسی آینده» آن را استفاده کرد و معنی تحت‌اللفظی‌اش را می‌توان «پیشتر دیده‌شده» معنی کرد. اصطلاحی که در فارسی به آن «آشناپنداری» می‌گویند و رویدادی است که به‌نظر می‌رسد بین ۶۰ تا ۸۵درصد مردم جهان دست‌کم یک‌بار آن را تجربه کرده باشند. بی‌شک این احساس هم از معماهای علم است که باوجود مطالعات بسیار هنوز پاسخ کاملی برای آن ارائه نشده است.

***

گفته می‌شود که دژاوو نمونه‌ای از پارامنزی و درنتیجه ناهنجاری حافظه است. پارامنزی به‌معنی هذیان یا آشفتگی مبتنی‌بر حافظه یا ناتوانی در تشخیص و تمیز خاطرات واقعی و خیالی است. به‌‌بیانی‌ساده، آشناپنداری، نوعی هذیان است که طی آن، فرد تصور می‌کند صحنه‌هایی را که اکنون می‌بیند قبلا هم دیده است. در این وضعیت، فرد احساس می‌کند در رویا است و تجربه‌ای فراطبیعی و مرموز و شاید حتی همراه با کمی ترس را تجربه می‌کند اما در بیشتر موارد، پس‌از گذراندن آن چندثانیه تردید، بی‌هیچ مشکلی به فعالیت‌های روزانه خودش باز می‌گردد.

اگر به مغز کسی که دژاوو را تجربه می‌کند نگاه شود، به‌راحتی می‌توان فهمید که طی آن چندثانیه، واقعاً چه اتفاقی رخ می‌دهد. به‌روزترین نظریه‌های علوم اعصاب بیان می‌کنند که در این وضعیت، ارتباطی غیرعادی بین نواحی قشر گیجگاهی که مسئول حافظه است در می‌گیرد.

هرچند تا به امروز، هیچ نظریه‌ای هنوز به‌اندازه کافی کامل نیست که دلیل زیست‌شناختی مشخصی برای این پدیده ارائه کند، باوجوداین، فرضیه‌های متعددی وجود دارد که کم‌و‌بیش منسجم، چیستی آشناپنداری را به روشی علمی و پزشکی توضیح می‌دهند.

دژاوو از دیدگاه روان‌شناسی

پیراروان‌شناسی که به پدیده‌های روان‌شناختیِ به‌ظاهر فراطبیعی می‌پردازد و به‌عنوان علم شناخته نمی‌شود دراین‌خصوص، محرک‌های پیشنهادی و سرگرم‌کننده‌ای ارائه می‌کند و برای مثال می‌گوید: آیا این تجربه تناسخ است که ناگهان به ما باز می‌گردد و ما را دوباره به زندگی گذشته‌مان متصل می‌کند؟ یا بدان‌معنی است که کسی ازطریق تله‌پاتی با مغز ما ارتباط برقرار می‌کند؟

بدیهی است که هیچ‌یک از این فرضیه‌ها، هرچند جذاب، قابل پیگیری نیستند. اما نظریه‌های روان‌شناختی دژاوو بسیار جالب‌اند. برای‌مثال، برخی بر این باورند که دژاوو حافظه رویاها است و این فرضیه را مطرح می‌کنند که اگر رویاها پیش‌از بیدار‌شدن به خاطر نیایند، ممکن است اثری غیرمعمول از تجربه موجود را در حافظه بلندمدت باقی بگذارند. در‌این‌مورد، آشناپنداری می‌تواند خاطره رویایی فراموش‌شده باشد که با عناصر مشترک تجربه‌ فعلی شباهت دارد.

اما جان هالینگز جکسون، مختصص انگلیسی مغز و اعصاب و روان، در قرن نوزدهم معتقد بود که آشناپنداری مظهر ناهم‌زمانی عجیبی بین نیم‌کره‌های مغز است و این یعنی که دو نیم‌کره مغز در دو طول زمانی مختلف سیر می‌کنند.

روان‌شناسان دیگری هم این نظریه را که از ناهم‌زمانی احتمالی نیم‌کره‌های مغز حمایت می‌کند دنبال کرده‌اند اما بی‌آنکه هیچ مدرکی دال بر عملکرد زیست‌شناختی این پدیده ارائه دهند.

مکتب روان‌شناسی هیئت‌نگر (گِشتالت)، که به‌ویژه در آغاز قرن بیستم معروف بود معتقد است که دژاوو زمانی رخ می‌دهد که سوژه یا صحنه‌ای به‌طرزی نامناسب خاطره محبت و احساسی را که قبلاً ازطریق دیگری تولید شده بود تداعی و مغز ما ناخودآگاه این دو رویداد را به هم متصل می‌کند.

اما زیگوند فروید هم از دیدگاه روان‌پویایی جنبه جالبی از آشناپنداری را برجسته می‌کند و می‌گوید دژاوو میل ناخودآگاه زیربنای تخیل است و بنابراین، چیزی بیش‌از فرافکنی نوستالژی‌های مربوط به گذشته نیست.

همچنین گروهی از دانشمندان دانشگاه ویت واترسرند در آفریقای جنوبی در مطالعه‌ای قدیمی که سال ۱۹۸۳ انجام شد ارتباط بالینی میان آشنا‌پنداری و بعضی اختلالات روانی ازجمله اسکیزوفرنی و اضطراب را یافتند و نشان دادند در افرادی که به‌ویژه حملات عصبی باشدت و مدت‌زمان کوتاه 2 تا 8 دقیقه را تجربه می‌کنند احتمال وقوع دژاوو به‌طور قابل توجهی افزایش می‌یابد.

 

هنگام آشناپنداری در مغز چه رخ می‌دهد؟

ازآنجاکه هر پدیده احساسی و ذهنی در مغز انسان ریشه دارد پس بدیهی است برای درک آنچه هنگام وقوع آشناپنداری رخ می‌دهد هم باید به مغز مراجعه کرد.

تاکنو درخصوص آنچه مغز طی پدیده دژاوو تجربه می‌کند پژوهش‌های بسیاری انجام شده است. برای‌مثال، در مقاله‌ای که در مجله تخصصی عصب‌روان‌پزشکی و علوم اعصاب بالینی منتشر شده است دانشمندان، آشناپنداری را شکلی از نوعی اختلال عملکرد حافظه می‌دانند. پژوهشگران این مطالعه فرضیه‌ای را مطرح کرده‌اند که نشان می‌دهد آشناپنداری در اثر ارتباط میان دو ناحیه لوب گیجگاهی که نوقشر گیجگاهی و هیپوکامپ نام دارند رخ می‌دهد. این دو ناحیه گیجگاهی از دیرباز به‌عنوان مقر اصلی حافظه در نظر گرفته شده‌اند. درمورد دژاوو، هیپوکامپ، که باید خاطرات قبلاً تجربه‌شده را به حساب آورد، در ادراک فضا به اشتباه به نوقشر (نئوکورتکس) متصل می‌شود و به اشتباه مکان یا دورهمی‌ را که در همان‌لحظه تجربه شده به‌عنوان «خاطرات گذشته» رمزگذاری می‌کند. به‌این‌ترتیب، آنچه در مغز به‌نظر می‌رسد رویدادی است که قبلاً تجربه شده درواقع، چیزی بیش‌از توهم هیپوکامپ نیست. این اتصال اشتباه هیپوکامپ به نوقشر گیجگاهی در افرادی که از حملات صرع خفیف یا از آپنه‌های خواب (توقف نفس) رنج می‌برند شایع‌تر است.

اما مطالعه‌‌ای ساختارشکن که سال ۲۰۱۶ گروهی از پژوهشگران دانشگاه سنت‌اندروز در اسکاتلند انجام دادند با رد این فرضیه تاکید می‌کند که آشناپنداری نوعی حافظه کاذب یا خطای مغز نیست، بلکه نوعی تأیید خاطراتی است که قبلاً ذخیره شده‌اند.

این دانشمندان بااستفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (اف‌.ام.آر.آی) در مغز داوطلبانی که آشناپنداری را تجربه می‌کردند کشف کردند که درمدت این رویداد مناطقی از مغز فعال می‌شوند که با فرآیندهای تصمیم‌گیری مرتبط‌اند و نه مناطقی مثل هیپوکامپ که در حافظه نقش دارند.

نتایج این مشاهدات که می‌تواند تحولی در نگرش ما به دژاوو ایجاد کند نشان داد که نواحی جلویی مغز (لوب پیشانی)، سیگنالی را برای بازنگری ارسال می‌کنند تا مطمئن شوند خاطرات موجود در حافظه حاصل آنچه باشند واقعا رخ داده‌ است. ازاین‌رو، دژاوو حاصل خطا نیست، بلکه صحه‌گذاری مغز بر خاطرات است.

به‌بیانی‌ساده، آشناپنداری نه‌فقط حاصل اختلال و اشتباه نیست که نشان‌دهنده سلامتی مغز است و درواقع، هنگام تجربه دژاوو مغز اطمینان حاصل می‌کند که همه‌چیز در حافظه مرتب باشد.

به‌نظر می‌رسد این فرضیه با یافته‌های گذشته هم‌خوانی دارد. برای‌مثال، پیش‌ازاین، مطالعات متعددی تایید کرده بودند که آشناپنداری با افزایش سن و به‌خصوص در سالمندانی که حافظه آنها در مرحله رو به زوال است کمتر دیده می‌شود و این بدان‌معنی است که با گذشت زمان، سامانه کنترل و بررسی صحت خاطرات، ضعیف می‌شود و بنابراین، قدرت تمیز خاطرات واقعی از خاطرات کاذب کاهش می‌یابد.

باوجود این کشف، یکی از جنبه‌هایی که هنوز کاملاً مشخص نیست این است که چرا برخی افراد در هیچ برهه‌ای از زندگی آشناپنداری را تجربه نمی‌کنند؟ درپاسخ به این سوال می‌توان گفت که شاید سامانه ذخیره‌سازی خاطرات آنها کارآمدتر است و هرگز اشتباه نمی‌کند و ازاین‌رو، مغز لازم نمی‌بیند که خاطرات را برای بررسی صحت‌شان بازنگری کند.

انتهای پیام/

ارسال نظر