نگاهی به راز موفقیت 6 جوان ایرانی
مهرو ماهر،گروه اجتماعی- جوانی دورهای سرنوشت ساز در زندگی همه افراد است که میتوانند با برنامهریزی و مدیریت زمان به همه کارهای مورد علاقه خود برسند و در همه رشتهها به موفقیت دست یابند.حسین،ملیکا،رضا،سحر،ندا و امیر از جمله همین جوانانی هستند که برای رسیدن به آرزوها و موفقیتهایشان،همه کاستیها و ناتوانیها را کنار گذشتهاند.
روایت اول؛ اروپاییها درباره ما چه میدانند؟
حسین علی محمدی، جهانگرد 30 سالهای که در طول ده سال طبیعت گردی با خودرو شخصی به 56 کشور جهان سفر کرده است و طبق برنامهریزیهایش باید در آینده به 117 کشور دیگر سفر کند تا سفرنامه و آرشیو عکاسی اش از جهان تکمیل شود.
این جهانگرد جوان که از 20 سالگی سفرهای خود را آغاز کرده است میگوید: اولین سفر طولانی مدت من در سال 2013حدود 66 روز طول کشید که در این مدت 18 کشور را بررسی کردم و در نظر دارم دایره المعارفی از این سفرها جمع آوری کنم که برای عموم مردم و گردشگران قابل استفاده باشد.
علی محمدی قصد دارد در این سفرها فرهنگ سایر کشورها را با فرهنگ داخلی ایران مقایسه کرده و در این کتاب منتشر کند و براساس تجربیات این سفرنامهها میگوید: « ایتالیاییها و سویسیها ما را خوب میشناختند و حتی سویسی ها اتفاقات کشور ما را با جزئیات میدانستند به طوری که مسئول یکی از هتلهای سوئیس حتی نام پادشاهان ساسانی را نیز به دقت میدانست.»
روایت دوم؛ فوتبالیستی که به داور رسمی فدراسیون کاراته انگیزه داد
عشق و علاقه به "علی دایی" فوتبالیست دهه هفتاد، ملیکا سامانیپور را به سمت ورزش سوق داد به طوری که فارغ التحصیل کارشناسی ارشد تربیت بدنی دانشگاه آزاد اسلامی یزد شد. ملیکا که برای ادامه تحصیل و ورزش قصد عزیمت به کانادا را دارد امروز سرمربی تیم دانشگاه آزاد کرج در رشته کاراته و داور رسمی فدراسیون کاراته است.
روایت سوم؛ کبری 11 مسیر زندگی رضا را مشخص کرد
رضا خادم، بازیگر 27 ساله اکشن و بدلکاری است که از دوره نوجوانی عاشق سریال کبری 11 بود. در نهایت علی رغم یادگیری و مربیگری 10 رشته ورزشی، بدلکاری سینما را به عنوان شغل و حرفه خود برگزید. وی امروز عضو آکادمی بدلکاری استرالیا و دارای گواهینامه کارشناسی بدلکاری از آلمان است. وقتی در 16 سالگی به طور کاملا اتفاقی تصویر پیمان ابدی، بدلکار حرفهای و مدیر بدلکاری سریال کبری 11 را در یک برنامه تلویزیونی دید،خود را خوشبختترین آدم دنیا دانست که یک ایرانی مدیر بدلکاری این سریال بوده است.همان زمان متوجه شد که حرفهای برای اقناع روحی و روانی خود یافته است.
این فارغ التحصیل کارگردانی سینما در نهایت با علم به سختی و خطرآفرین بودن این شغل،بدلکار شد و گروه بدلکاری و موسسه سینمایی طراحان حرکت را ثبت کرد و نخستین کتاب «دانشنامه هنر اکشن و بدلکاری» در ایران را نوشت و تا امروز بیش از 55 بدلکار را آموزش داده است.
روایت چهارم؛ نقاشی که سیاست تدریس میکند
سحر صنیعی،مدرس علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، نقاش، بازیگر تئاتر و شاعر جوانی که معتقد است« افراد میتوانند با برنامهریزی و مدیریت زمان به همه کارهای مورد علاقه خود برسند و در همه رشتهها به موفقیت دست یابند.»
این عضو انجمن بین المللی آبرنگ میگوید از کودکی روح کاوش و جستجوگری در من وجود داشت به همین خاطر به هر موضوعی که علاقمند میشدم با پیگیری و تلاش در آن رشته موفقیتهایی کسب میکردم به طوری که عضو انجمن بین المللی آبرنگ و جشنواره آبرنگ بلغارستان شدم و علی رغم شرکت در جشنوارههای مختلف از جمله جشنواره آبرنگ سن پترزبورگ، چند نمایشگاه گروهی و انفرادی آبرنگ را در کشور برگزار کردم.
این مدرس دانشگاه آزاد اسلامی بی انگیزگی و نا امیدی جوانان و دانشجویان کلاس را ناشی از نگرانی از آینده و بازار کار دانست و گفت: متاسفانه باتوجه به این که در برخی از رشتهها مانند علوم سیاسی بازار کار محدود است بسیاری از دانشجویان نسبت به آینده دلسرد و نا امید هستند بنابراین من به دانشجویان توصیه میکنم که تنها متکی به درس نبوده و مسایل و مهارتهای مختلف را تجربه کنند زیرا ما نباید در زندگی تک بعدی زندگی کنیم.
روایت پنجم؛ کم بینایی که در فصل بهار نارنج دیده شد
ندا سلیمانی، بازیگر 23 ساله نقش اول گروه نمایش فصل بهارنارنج نیز علی رغم مشکلات قرنیه و کم بینایی در کارهای کامپیوتری به همکارانش کمک میکند. به گفته خودش تایپ ده انگشتی را میداند و علی رغم بازیگری تئاتر در یکی از مراکز خصوصی به عنوان مددکار اجتماعی بهزیستی نیز مشغول به کار است.
این فارغ التحصیل رشته کارشناسی روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی تهران جنوب میگوید: درست است که کم بینا هستم اما من در زندگی چیزی کمتر از یک فرد عادی و سالم ندارم البته شاید از لحاظ بینایی نتوانم خیلی از تصاویر را ببینم اما از حواس دیگر استفاده میکنم.به عنوان مثال برای مطالعه مطالب خیلی ریز از ذره بین استفاده میکنم.
ندا میگوید:ما چیزی از افراد عادی کم نداریم اما شرایط جامعه، زندگی را برای ما دشوار کرده است زیرا شهر تهران برای نابینایان و معلولان مناسبسازی نشده است بنابراین هر نابینایی که به شهر قدم میگذارد هیچ امنیتی ندارد و خطر یک نابینا را خیلی بیشتر از یک فرد عادی تهدید میکند. یک فرد نابینا نمیتواند سوار مترو و اتوبوس شود و حتی شهرداری یک پل برای ورود نابینایان و معلولان به مترو و اتوبوس در نظر نگرفته و تنها با یک رنگ زرد مشخص کرده که جای معلولان است بنابراین عدم مناسب سازی شهری باعث در خانه ماندن و دیده نشدن معلولان و نابینایان میشود به طوری که همه از من میپرسند مگر یک نابینا هم میتواند تئاتر بازی کند یا از خانه خارج شود در حالی که بله نابینا هم میتواند زیرا با یک فرد عادی هیچ تفاوتی ندارد و فقط شرایط دیده شدن برای آنان وجود ندارد.
روایت ششم؛ 30ثانیه تاخیر در تولد، ایده 130 اختراع شد
امیر رضایی، مخترع 30 سالهای است که تنها به خاطر 30 ثانیه دیر به دنیا آمدن یک عمر سختی و مشقت زندگی را بر دوش میکشد و حتی با وجود فلج مغزی حدود 130 اختراع از خود به ثبت رسانده است.
این مخترع جوان در حالی مدام تکرار میکند که «هیچ کار خاصی نکردم» که حتی برای راه رفتن حدود 12 سال فیزیوتراپی و کار درمانی و گفتار درمانی را گذرانده است و مهم ترین اختراعش قفل هوشمند بوده که حتی از کشورهای اروپایی و آلمان نیز دعوت به تولید داشته است. اکثر اختراعات این فارغ التحصیل دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز، الکترونیکی و مکانیکی است در حالی که کارشناسی مدیریت دولتی دارد. وی در خصوص چگونگی بی ارتباط بودن رشته تحصیلی و نوع اختراعاتش میگوید: چون تا دوره دیپلم در مدرسه استثنایی تحصیل کردم و در این مدارس نیز تنها رشته علوم انسانی تدریس میشود متاسفانه علی رغم علاقه به رشته ریاضی نتوانستم در این رشته تحصیل کنم.
امیر به همه همسالان خود توصیه میکند که برای انجام دادن همه کارها در عرصههای مختلف زندگی به درک لازم برسند زیرا اگر به درک لازم آن کار نرسند هیچ کاری را به درستی انجام نمی دهند در حالی که انسان باید هر کاری را به بهترین نحو ممکن انجام دهند.
انتهای پیام/