صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

یادداشت| «حافظ» منتقدترین شاعر فرهنگ ایرانی است

اگر فردوسی حماسه‌سرای ایران و شاهنامه‌اش آینۀ تمام‌نمای فرهنگ ایرانی است، حافظ را می‌توان منتقدترین شاعر فرهنگ ایران بنامیم که در سراسر اشعارش سعی کرده است تا به آسیب‌های اخلاقی-اجتماعی بتازد.
کد خبر : 872360

گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، سعید تقدیری_ قرن هشتم هجری- شیراز: مغول‌ها حدود یک سده است که بر این منطقه مسلط شده‌اند. اوضاع سیاسی تقریباً آرام است اما دعواهای مذهبی و فرق‌ها همچنان وجود دارد؛ دائماً این گروه به آن بد می‌گوید و آن فرقه به این.

بساط پارتی‌بازی‌های سیاسی و اجتماعی باعث شده تا در رقابتی کثیف، افراد جامعه -نه با شایسته‌سالاری که با تزویر و ریاکاری- بتوانند برای خود راه پیشرفتی بیابند و با به دست آوردن امکانات بیشتر، جایگاه بهتری را نصیب خود کنند. متظاهران به دین، نام اسلام را خراب کرده‌اند و با بهره‌برداری‌های شخصی از آن، به سالوس و فریب، در میان دیگران نفرت‌پراکنی می‌کنند.

آنان به نام «صوفی»، «زاهد»، «متشرع» و عناوین دیگر... در انظار عمومی از خود جلوۀ خوبی نشان می‌دهند اما «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند»؛ تا آنجا که حتی مجریان امور شرعی مانند محتسبان و قضات از این قضیه مستثنی نیستند و پنهانی به فسق و فجور مشغولند.

از نظر جامعه شناختی آسیب‌های به جای مانده از حملۀ مغولان و تأثیرات شدید روانی آن در میان مردمان آن روزگار وجود دارد؛ افسردگی، میل به تنهایی، گریز از دنیا و روی آوردن به مسائل معنوی از جمله مواردی است که مردم جامعه با آن دست و پنجه نرم می‌کنند؛ از این رو استقبال از فرقه‌های عرفانی به شدت زیاد شده، هرکس می‌کوشد تا گوشۀ عزلتی برای خود مهیا کند.

در این زمان، حدود یک سده از روزگار سعدی گذشته اما همچنان در کوچه پس کوچه‌های خوش آب و هوای شیراز، عابران شعر شیخ اجل را زمزمه می‌کنند. هنوز هم در شب‌نشینی‌ها و مجالس دوستانه، اشعار و حکایات او، طنین انداز است و غزلیات عاشقانه‌اش نَقل و نُقل هر مجلسی است؛ با این حال شاعران نوپرداز خوش قریحه از هر گوشه و کنار و ولایتی سعی می‌کنند تا خود را به دربار پادشاهان برسانند؛ به امید آنکه بتوانند در دل آنان راهی یابند و به این شکل، به القاب و ثروتی کلان دست یابند.

هر کدام از آنان یا به شیوۀ سعدی به عاشقانه‌سرایی و یا به تقلید از سنایی و عطار و... به سرایش شعر عرفانی گرایش داشته‌اند فارغ از آنکه این بزرگان، کار را بر دیگران تمام کرده و این پرچم را به بالاترین جای در زبان و ادبیات فارسی برده‌اند تا هرگز دست دیگری بر آن نرسد.

در چنین شرایطی است که «حافظ» با تیزهوشی و نبوغی حیرت‌انگیز ظهور می‌کند و از شاعران زمان خود پیشی می‌گیرد تا به یکی از ستون‌های زبان و ادبیات فارسی تبدیل شود. طرز شاعری او به نوعی است که با ترکیب شعر عاشقانه و عارفانه با هم؛ آن هم با زبانی سحرآمیز، مخاطبان را وارد مرحلۀ جدیدی از تجربیات شعری کند. او شخصیت واژگان را می‌شناسد، با موسیقی کلام آشناست و به خوبی می‌داند که چه محتوایی بر کدام وزن سوار است تا به بهترین شکل ممکن آن را ارائه دهد؛ علاوه بر این خیال‌انگیزی، آشنایی زدایی و وجود احساسات عمیق در شعر حافظ به حدی است که عنوان «لسان الغیب» تنها و تنها برازندۀ شخص اوست.

همۀ اینها و بالاتر از این، دلیلی است بر زلالی شعر حافظ و بی دلیل نیست که شعرش تا مغز استخوان می‌تواند نفوذ کند و هنوز هم پس از قرن‌ها دیوانش، زینت‌بخش سفره‌های آیینی جشن‌های ایرانی باشد.

اگر فردوسی حماسه‌سرای ایران و شاهنامه‌اش آینۀ تمام‌نمای فرهنگ ایرانی است، حافظ را می‌توان منتقدترین شاعر فرهنگ ایران بنامیم که در سراسر اشعارش سعی کرده است تا به آسیب‌های اخلاقی-اجتماعی بتازد، گاهی آنها را به سخره بگیرد و گاهی با انتقاد از وضع موجود، در پی اصلاح اوضاع، مواردی را به مخاطبانش گوشزد کند.

حافظ در بحبوحۀ تفرقه‌های مذهبی، جنگ هفتاد و دو ملت را کنار می‌گذارد و حساب دینداران را از دین جدا می‌داند تا انحطاط در این، توجیحی برای خلل بر آن نباشد؛ با این حال با درشت‌ترین مضامین و کلمات به زاهدان ریایی، محتسبان فاسق و صوفیان ظاهری ایراد می‌گیرد و راز آنان را افشا می‌کند که:

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

«رند» حافظ، چیزی شبیه شخصیت «رستم» در شاهنامه است تا با گریز از قواعد دست و پا بستۀ زمان خود، بتواند با هوشمندی این چارچوب‌ها را بشکند و ناگفته‌ها را بیان کند. گویی هرجا که در شعر حافظ، صحبت از «رند» می‌شود، او می‌خواهد در آنجا یک کلاس درس بر پا کند و نکات اخلاقی را به خوانندۀ شعرش منتقل نماید.

شاید این واژه را نتوان در حد یک شخصیت توصیف کرد یا آن را یک ویژگی اخلاقی دانست، در شعر حافظ واژۀ رند، نماد یا سمبلی است از انسان آسیب‌دیدۀ ایرانی که می‌خواهد گذشتۀ پر از رنج و ملال خود را فراموش کند، او قلب و زبانش یکی است و می‌خواهد تا چون خیام شاعر، از لحظه لحظۀ زندگی خود لذت ببرد چراکه نمی‌داند فردایی که نیامده‌ است چه خواهد شد.

رند حافظ، همۀ آن چیزی است که هر ایرانی -فارغ از هر قوم و زبان و ملیتی- می‌خواهد تا در تمام طول عمر خود باشد.

در روزگار مغول زدۀ ایران، حافظ کسی است که با ردیف «غم مخور» به خوانندۀ خود نوید روزهای بهتری را میدهد و با صدای بلند می‌گوید که:

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک

امید در شعر حافظ، کلید موضوعی است که با وجود تمام تنهایی‌ها، رنج‌ها و مشکلات انسان همچنان در قلبش شعله‌ور است و حافظ می‌کوشد تا با خلق تصاویری از یک دنیای آرمانی در شعرش، داروی اجتناب ناپذیر «امیدواری» را در رگ و جان مخاطبانش تزریق کند.

او به شدت معتقد است که در عین ناهمواری‌های کوچک و بزرگ زندگی، می‌توان از غمِ حال گذشت و چشم انتظار فردایی بود که با می‌تواند با حالی خوب سپری شود:

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند  /  چنان نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند  

انتهای پیام/

ارسال نظر