شهادت با ذکر یا فاطمهالزهرا(س)
گروه استانهای خبرگزاری آنا؛ ۲۲ اسفند سال ۱۳۸۳ به تصویب شورای انقلاب فرهنگی با عنوان «روز بزرگداشت شهدا» نامگذاری و وارد تقویم رسمی کشورمان شد. ۲۵ سال قبلتر یعنی سال ۱۳۵۸ در این روز به دستور امام خمینی (ره) بنیاد شهید راهاندازی شد.
هدف از نام گذاری این روز گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان گلگون کفن و آشنایی نسل نو با ایثارگریهای رزمندگان در دوران ۸ سال دفاع مقدس و یادبود ارزشهای انسانی بود.
ایران امروز، وامدار خون پاک و رشادت افرادی است که با اقتدا به اباعبدالها (ع)، راه شهادت در پیش گرفتند و از آرمانهایشان دفاع کردند.
به مناسبت این روز مهم و بزرگداشت شهدا و ادای احترام به محضر همه شهدا و ایثارگران انقلاب اسلامی و خانوادههای این عزیزان در ادامه گزارشی از زندگینامه سردارشهید علی یغمائی میخوانیم.
نام: سردار شهید علی یغمائی
تاریخ و محل تولد: کاشمر ۳۵/۰۷/۰۸
تحصیلات و شغل:فوق دیپلم، معلم
تاریخ شهادت: ۲۴ فروردین ۶۲
محل شهادت: تپه ۱۳۵ منطقه فکه، عملیات والفجریک
محل دفن: گلزار شهدای آرامگاه شهید مدرس کاشمر
تولد تا شهادت علی یغمائی به روایت برادر ایشان
علی آقا هشتم مهر ۱۳۳۵ در کاشمر، منطقه ترشیز از شهرهای استان خراسان رضوی متولد شد. بعد از پایان درس خود در دانشسرا مدتی به عنوان سپاه دانش در روستاها مشغول به تدریس شد. با آغازجنگ تحمیلی از طریق بسیج به جبهه اعزام شد و بعد از ۳ سال حضور در جبهه ۲۴ فروردین ۱۳۶۲ بعنوان مسئول گردان تخریب لشگر پنج نصر در عملیات والفجر ۱ به شهادت رسید.
جلیل یغمایی برادر شهید و کارمند دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشمر میگوید: «غم از دست دادن پدر لطمه شدیدی به خانواده وارد شد، با این اتفاق ناگوار علی که در آن زمان ۱۲ سال داشت تا مرز ترک تحصیل پیش رفت، خوشبختانه با استعداد و توانایی که داشت معلمهای او توانستند مانع از تصمیمش شوند و دوباره ادامه تحصیل دهد. بعد از اخذ دیپلم از دانشسرای مقدماتی قوچان، مدتی به عنوان سپاهی دانش و معلم راهی روستاها شد.»
وی اشاره میکند «برادرم علی قبل انقلاب نیز فعالیتهای سیاسی داشت که منجر به دستگیریش توسط ساواک میشد. بعد از انقلاب به عنوان مسئول امور تربیتی بردسکن مشغول خدمت شد و با شروع جنگ تحمیلی بعنوان بسیجی به جبهه اعزام شد. در سه سال حضور فعالش مسئولیتهای متعددی را بر عهده گرفت. سرانجام فروردین ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۱ در حالی که مسئول گروه تخریب لشگر پنج نصر بود با تیر مستقیم دشمن در منطقه فکه تپه ۱۳۵ به شهادت رسید. پیکر پاکش سالهای بعد پیدا شد و پس از تشییع باشکوه در جوار آرامگاه شهید مدرس کاشمر به خاک سپردیم.»
** فرازهایی از وصیتنامه شهید علی یغمایی
در فرازی از وصیت نامه این شهید که در پرونده فرهنگی شهدای اداره هنری اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امورایثارگران خراسان رضوی نیز موجود است میخوانیم:
*تاکید بر جهاد علمی و استقلال فرهنگی
بر برادران دانش آموز، بالاخص برادران انجمنهای اسلامی است که با الهام از امام امت که نیاز بوجود متخصصین مؤمن را گوشزد نموده اند در مرحله اول درس را به عنوان یک تکلیف بخوانند وبدانند راه استقلال فرهنگی که به فرمایش امام شرط اول استقلال است، بسته به جدیت در جهت الهی نمودن مراکز آموزشی، بالاخص دانشگاهها تحقق پذیر است و این با ادامه تحصیل شما برادران انجام شدنی است تا انشاءالله در آینده، نه تنها نیاز به وجود استاد دانشگاه در داخل، که در خارج از مرزها و کشورهای دیگر اسلامی را بتوان مرتفع نمود و با نشر فرهنگ اسلامی، وحدت فرهنگی امت اسلامی را محقق گرداند. البته درس نباید مانع انجام تبلیغات اسلامی و حضور در جبهههای حق و عدالت علیه ظلم و فساد گردد چرا که مسئولیت فرد فرد شما انجام مجموع این اعمال است موفقیت شما را در این راه از خداوند خواهانم.
- خطاب به مادرش
شهید علی در وصیت نامه اش خطاب به مادر که حالا در جوارش خفته، نوشته است: «.. و، اما تو مادرم، چیزی ندارم که به جای زحمات و مشقات عمر گرانبهایت که صرفم نمودهای به پایت بریزم جز عرض سلامی، و از گریه نمودن منعت نمیکنم لکن به سوالم پاسخ ده که چگونه فرزندی را از خداوند میخواستی؟ آیا اینکه امانت خداوند را به او برگرداندی و هدیه ناچیزی به انقلاب اسلامی تقدیم نمودی خوشحال نیستی؟ پس شکرگزار باش خداوند را بخاطر پذیرش هدیه ات و صابر باش که خداوند صابران را دوست میدارد. گریه کن، اما زهرا وار، گریه کن، اما بر شهیدان اسلام و بر سالار شهیدان، امام حسین (ع) که چنین گریهای نزد خداوند عبادت است.»
*مصاحبه نشریه محلی با مادر شهید
دوهفتهنامه سرو کاشمر که یک نشریه محلی است در ستون سروقامتان خود با پاسداشت یاد و خاطره این شهید، مصاحبهها و خاطراتی را از مادر علی آقا به چاپ رساند که در ادامه بریدههایی از آن را اشاره کنیم:
مادر غیرتمند شهید علی یغمایی با لبخندی ملیح به استقبالمان آمد. مثل همیشه با مهربانی دعایمان کرد. کنارمان نشست و روزگار را مرور کرد. دستمان را گرفت و به اون دوردورای تاریخ برد. از کودکی اش گفت ...
از بزرگی شهید گفت که علی ستارهای بود که خوش درخشید و شمع محفل بود و عزیز بود. دورتادور اتاق را با عکسهای علی آذین شده بودند. مادر شهید تاکید داشت که هر روز شمیم حضور علی را حس میکند ...
با زیرکی در لابلای حرف هایش نصیحتمان میکرد. در نصیحت هایش ردپای علی دیده میشد ...
او معتقد است که در جایگاه یک مادر با خدای خودش معامله کرده است. برای همه آرزوی موفقیت دارد. مادران شهداء در سینه خاطرات فراوانی از عزیزان سفرکرده شان دارند. تا هستند باید این محفوظات ضبط شود و بر تن کاغذ بنشینند و یادگاری برای آیندگان شوند تا بدانند نسل حاضر در ۸ سال دفاع مقدس چگونه نسلی بودند. نسلهای آتی باید بفهمند که این جنگ تنها جنگی در تاریخ معاصر بود که بخشی از کشور از مام وطن جدا نشد.
مادر از پسر شهیدش گفته بود: که علی فقط به خاطر مادر، همیشه تا نیمههای شب مشغول کار بود. بیشتر اوقات، وقتی به خانه برمیگشت، همه خوابیده بودند. اگر برق خانه خاموش بود، در نمیزد و همان بیرون منزل، داخل ماشین میخوابید. چندین بار اتفاق افتاده بود که مادرش صبح زود که برای آب و جارو دم در آمده بود، دیده بود علی آقا بدون پتو و در هوای سرد صبحهای مناطق کویری، داخل ماشین گوشهای کز کرده و خوابیده. مادرش بسیار ناراحت میشد. میدانست علیآقا به خاطر او، نیمه شب در خانه را باز نکرده یا زنگ در را به صدا در نیاورده است. در برابر نگاه پر مهر و اعتراض مادر میگفت:مادرجان! چرا شما را بیدار کنم؟ من آخر شب اومدم و شرمنده میشم اگه شما به خاطر من از خواب بیدار شین. برا همین این جا میخوابم و در نمیزنم.
«حجیه بی بی» مادر شهید بعد از ۳۴ سال فراق فرزندش در سال ۹۶ به دیار باقی شتافت.
* چند خاطره شنیدنی و آموزنده و شب شهادت سردار
حاج احمد یغمایی برادر و هم رزم شهید
اُورکت سپاه
وقتی عازم جبهه شدم علی آقا اُورکتی برایم خرید که هنگام عزیمت تنم کردم. شب عملیّات، مجروح شدم و اُورکت هم پاره پاره شد. امدادگران آن را از تنم بیرون آورده بودند، چون هوا سرد بود اُورکتی دیگر تنم کرده بودند، زمانی که به شهرستان برگشتم برادرم متوجّه تغییر اُورکت شد:
علی آقا: ببخشید! چرا رنگ اُورکت شما تغییر کرده؟
حاج احمد: تو عملیّات، تکه تکه شد و مجبور شدم اُورکت دیگری بپوشم
علی آقا: خب! حالا استراحت کن، بعد برو سپاه اُورکت را تحویل بده
حاج احمد: آخر برای چی؟ چرا؟ این اُورکت را تو منطقه به من دادند
علی آقا: همه، از اینجا برای منطقه چیزی میفرستند، حالا شما از آنجا چیزی برمیداری و میآوری اینجا؟ تو اگر اُورکت میخواهی، خودم برایت میخرم، زود برو آن را تحویل بده. قرار نیست که از زمین به آسمان ببارد!
**تقوای مالی شهید علی یغمایی
دکتر موسوی هم رزم سردار: من رفیق نیمه راه بودم و در حین جنگ فرصتی فراهم شد و تحصیلم را پیگیری کردم. وی با یادی از شهید علی یغمایی (یکی از سرداران شهید تخریب) میگوید: یادم میآید به مقر برگشته بودم که گفتند کسی با من کار دارد. آمدم دیدم شهید یغمایی خودمان است. خندید و گفت: شما هم بالاخره فرمانده شدی؟ گفتم نه بابا فرمانده کیه! گفت: نه دیگر. این برادر سید که میگویند شمایی؟ خندیدم. شهید یغمایی بدون هیچ حرف دیگری فقط گفت:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
شهادت سردار از زبان برادرش حاج احمد:
شب عملیات والفجر ۱ دوستانش متوجه میشوند علی آقا حالات خاصی پیدا کرده، آرام و قرار ندارد، عجیب بیتاب است و با ذوق و شوقی خاص، خودش را برای رفتن به عملیات آماده میکند. یکی از نیروها رو به دیگران میکند و با توجه به حالات او میگوید: بچه ها! علی آقا توی این عملیات شهید میشه! همه این سخن را تایید میکنند. به پیشنهاد یکی از رزمنده ها، طوماری تهیه میشود و از فرماندهی تخریب در خواست میشود به هر نحو ممکن علی آقا در عملیات شرکت داده نشود.
فرمانده، با قول پیشنهاد بچهها نزد علی آقا میرود و مطلب مورد نظر را با خواهش و التماس با وی در میان میگذارد. علی آقا با چشمانی اشک بار رو به آسمان کرده و میگوید: امشب شب وصال است و این سرزمین حال و هوای دیگری دارد؛ و دیگر هیچ نمیگوید. سایر رزمندگان ساکت میمانند. حتی فرمانده هم حرفی برای گفتن ندارد. سخن علی آقا همه را به فکر فرو میبرد. با همین شور و حال، در عملیات، در حالی که رو به قبله بود، با ذکر: یا فاطمه الزهرا به شهادت رسید.
شادی روح شهدا بویژه سردار علی یغمایی صلوات
گزارش: محمدحسن پیشداد
انتهای پیام/