صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۳:۰۳ - ۲۰ دی ۱۴۰۱
گزارش/ مروری بر زندگی سیاسی یک فقیه پارسا؛

عقده اصلاحات به«جهاد تبیین» عمار انقلاب؛ مقابله آیت‌الله با سکولارها

در دوران اصلاحات آن‌ها که به آیت الله مصباح یزدی نسبت تبلیغ و دفاع از خشونت و خونریزی را می‌دادند، خود خشن‌ترین فتوا‌ها را صادر کرده و صراحتاً به تبلیغ نابودی مخالفان‌شان می‌پرداختند.
کد خبر : 825317

گروه سیاست خبرگزاری آنا-محدث تک‌فلاح: تحصیلات مقدماتی حوزوی را یزد خواند و برای تحصیلات تکمیلی علوم اسلامی عازم نجف شد، اما به دلیل مشکلات فراوان مالی پس از یک سال برای ادامه تحصیل به قم رفت. از سال ۳۱ تا سال ۳۹ در دروس امام خمینی (ره) شرکت کرد و در همین زمان، از دروس تفسیر قرآن، شفای ابن‌سینا و اسفار ملاصدرای علامه طباطبایی نیز بهره برد.

محمدتقی مصباح یزدی همچنین حدود ۱۵ سال در درس فقه آیت‌الله بهجت شرکت کرد. پس از آنکه دوره درسی ایشان با امام خمینی (ره) به دلیل تبعید امام، قطع شد، وی به تحقیق در مباحث اجتماعی اسلام از جمله بحث جهاد، قضا و حکومت اسلامی پرداخت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با راه‌اندازی مدرسه حقانی، حدود ۱۰ سال در آن مدرسه به تدریس فلسفه و علوم قرآنی پرداخت. وی چند دانشگاه، مدرسه و موسسه نیز راه‌اندازی کرد که مهمترین آن‌ها، موسسه در راه حق، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و بنیاد فرهنگی باقرالعلوم بود.

آیت‌الله مصباح‌یزدی در سال ۶۹ به عنوان نماینده دومین دوره مجلس خبرگان رهبری از استان خوزستان و پس از آن نیز در دوره‌های سوم و چهارم این مجلس از سوی مردم تهران و در میان‌دوره‌ای دوره پنجم از سوی مردم استان خراسان رضوی به نمایندگی برگزیده شد. وی از سال ۷۴ تا پایان حیاتش از سوی رهبر معظم انقلاب، رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) بود.


آیت الله مصباح و توپخانه تخریب دوم خردادی‌ها

پس از دوم خرداد ۷۶، برخی از نشریات اصلاح‌طلب در خصوص سوابق مبارزاتی آیت‌الله مصباح پیش از پیروزی انقلاب اسلامی تشکیک کردند و حتی وی را متهم به فرار از مبارزه کردند. به طور مثال علی حکمت سردبیر روزنامه خرداد نوشت: «بر جناب آقای مصباح یزدی و موضع نرم و ملایم و مودبانه‌ی ایشان در دوران حکومت ضداسلامی شاه ایرادی نیست. شاید در آن دوران، اجتهاد و استنباط ایشان این بوده است که فقط باید مطالعه و تحقیق کرد و باید از منازعات دنیوی برکنار ماند.»

حجت‌الاسلام عبایی خراسانی نیز آیت‌الله مصباح را رفیق نیمه‌راه انقلاب معرفی کرد. حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی‌اکبر محتشمی‌پور نیز در ضمن مقاله مفصلی مدعی شد که آیت‌الله مصباح با نهضت و انقلاب و قیام ملت و امام نظر موافق نداشته و همراه نبوده است.

آیت‌الله مصباح یزدی در مقابل این سخنان اظهار داشت: «حالا من باید بیایم، در بوق بکنم که آقا ما چه مبارزاتی کرده‌ایم! مسائل بسیاری بوده که من تا حالا ضرورتی ندیده‌ام منتشر کنم و الان هم ضرورتی نمی‌بینم که برای خوش‌آمد کسانی تبلیغ از خود کنم. من هیچ بنا ندارم که از خودم دفاع کنم، هرچه می‌خواهند بگویند، شما ببینید حرف من چیست و چه استدلالی دارم.»

کار در راه خدا

مرحوم سیدهادی خسروشاهی که در برخی از مسائل سیاسی نیز با آیت‌الله مصباح اختلاف‌نظر داشت، گفته است: «روش استاد مصباح –مانند دیگر همکاران و برادران- از همان دوران، مخفی‌کاری و رازداری و عدم تظاهر بود. به ویژه که ایشان در هیچ زمینه‌ای از زمینه‌های علمی، فلسفی، سیاسی و... مایل نبود که خودی نشان دهد و همواره طبق معتقدات و باور‌های خود به کار مبارزه ادامه می‌داد و اگر کسانی در برهه‌ای از زمان، توقفی ظاهری در مبارزه احساس می‌کنند، این در واقع تاکتیکی خاص و مرحله‌ای بوده وگرنه استراتژی ایشان از روزی که ما ایشان را در جلسات تفسیر و فلسفه استاد علامه طباطبایی شناختیم کار در راه خدا و ادای تکلیف در حد توان و قدرت، طبق تشخیص و برداشت خود بود.

نشر «انتقام» (نشریه‌ای که در سال‌های مبارزه با همت آیت‌الله مصباح منتشر می‌شد) آن هم به تنهایی و با امکانات بسیار محدود آن زمان، خود دلیلی روشن و آشکار بر این روش و تاکتیک و استمرار روح مبارزه است و هرگز نمی‌توان ایشان – و یا کسان دیگر را – به دلیل نداشتن امضا در چند اعلامیه دور از میدان مبارزه نامید.»

امضای پای اعلامیه‌ها

البته در بررسی اعلامیه‌ها، نامه‌ها و بیانیه‌های دوران انقلاب اسلامی، امضای آیت‌الله مصباح یزدی پای برخی از این نوشته‌ها علیه رژیم پهلوی و در حمایت از انقلاب اسلامی را می‌توان یافت که نامه اعتراض‌آمیز فضلا و مدرسین حوزه علمیه به هیئت دولت نسبت به بازداشت حضرت امام در ۸ مهر ۴۲، اعلامیه جمعی از علما در اعتراض به زندانی شدن امام و علما در اسفند ۴۲، نامه جمعی از علما و استادان حوزه علمیه قم به هویدا درباره وضعیت امام در فروردین ۴۴، نامه اساتید حوزه علمیه قم به امام در خرداد ۴۹، اعلامیه حادثه کشتار یزد و اعلامیه راجع به اوضاع اسفبار ایران در فروردین ۵۷ از جمله این نوشته‌ها هستند.

جامعه مدرسین 

رهبر معظم انقلاب نیز در خاطرات خود از روز‌های مبارزات انقلاب اسلامی که در کتاب «خون دلی که لعل شد» منتشر شده، عنوان فرموده است: «در خلال نهضت، از زمان آغاز آن تا خروج من از قم (حدود یک سال و نیم)، چند تشکیلات ایجاد کردیم که برخی هم زمان با هم بود و برخی هم در توالی یکدیگر: گروه علمای قم که شمار بسیاری از علما را دربرداشت. همین تشکیلات بود که بعد‌ها نام «جامعه مدرسین» به خود گرفت. بسیاری از اعضای کنونی این جامعه از نقش من در تأسیس این تشکیلات بی‌خبر بودند، و هنگامی‌که آقای امینی این موضوع را به آن‌ها گفت، برخی شگفت‌زده شدند.

نشریه انتقام

آیت‌الله مصباح یزدی علاوه بر فعالیت‌های سیاسی همچون امضای بیانیه علیه دستگاه پهلوی، همکاری در نشریه بعثت و راه‌اندازی نشریه انتقام و مواردی که در فوق بدان اشاره شد، فعالیت‌های دیگری همچون تبلیغ مرجعیت حضرت امام، دبیری گروه ولایت، همکاری در سازماندهی روحانیت غیرمتشکل، ارسال مطالب انقلابی برای رادیو‌های خارجی، برگزاری جلسات سری در منزل، سخنرانی در برخی مجامع و ارتباط با هیئت‌های موتلفه اسلامی نیز داشت که در خاطرات آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، حجت‌الاسلام دعایی، آیت‌الله مسعودی خمینی و... آمده است.

تحت تعقیب

طبق اسناد به دست آمده از ساواک، وی مورد تعقیب این سازمان امنیتی دوران پهلوی نیز قرار گرفت. به همین دلیل به روستایی به نام فیض آباد در حوالی آشتیان متواری شد. او پس از حدود چهل روز اقامت به منطقه‌ای بین یزد و رفسنجان به نام انار و سپس به رفسنجان و یزد رفت.

بالاخره مدتی پس از بازگشت به قم، ساواک متوجه حضور ایشان می‌شود و وی را برای بازجویی احضار می‌کند. ساواک قم پس از بازجویی وی را برای مدتی تحت تعقیب قرار داد.

حجتیه‌ای بودن آیت‌الله مصباح

آیت‌الله مصباح‌یزدی به دلیل سخنرانی‌ها و روشنگری‌هایی که در دوران اصلاحات داشت، مورد حملات تند اصلاح‌طلبان تندرو قرار گرفت. آنان علاوه بر اینکه وی را متهم به انقلابی نبودن کردند، او را حجتیه‌ای دانستند و عنوان کردند که در سال‌های جنگ نیز همراهی با انقلاب و رزمندگان نداشت!

حجت‌الاسلام محتشمی‌پور نخستین کسی بود که مطرح کرد آیت‌الله مصباح با هرگونه قیامی قبل از ظهور امام زمان (عج) مخالف است. حجت‌الاسلام منتجب‌نیا نیز آیت‌الله مصباح را به تلاش برای نگارش کتابی علیه حکومت اسلامی متهم کرد. کروبی نیز پس از عدم موفقیت در نهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۸۴ در مصاحبه با روزنامه شرق گفت: «پرسیدم از آقای مصباح اصلاً خبری نیست. آقای هاشمی گفت: آقای مصباح به کلی از حرکت نظام و انقلاب و مبارزه برگشته است.» این ادعا به نقل از هاشمی در حالی بیان شد که در کتاب‌های خاطرات هاشمی ذکر نشده و به نظر می‌رسد با هدف انتقام‌گیری از مصباح‌یزدی پس از شکست در انتخابات ۸۴ مطرح شده است.

همچنین در سال ۵۷ به دلیل کشتار مردم توسط رژیم پهلوی، امام خمینی دستور فرمودند جشن‌های نیمه شعبان برگزار نشود که در آن سال تنها در مراکزی که مربوط به انجمن حجتیه بود، جشن برگزار شد که آیت‌الله موسوی تبریزی نیز در خاطرات خود به آن اشاره کرده است. اما ادعا کرده در قم موسسه در راه حق مرتبط با آیت‌الله مصباح یزدی نیز مراسم جشنی برگزار شد.

آیت‌الله استادی پس از طرح این ادعا در یادداشتی با عنوان «کم‌حافظگی و دروغ» در سال ۷۸ در روزنامه رسالت نوشت: «در سال ۵۷-۵۶ موسسه در راه حق در دست ساخت بود و کار‌های فرهنگی آن مرکز در یک خانه قدیمی در کوچه‌ای تنگ که اصلا مناسب با جشن نبود، انجام می‌گرفت که در همان خانه، برخی از اساتید و بزرگان حوزه و حامی انقلاب حاضر می‌شدند و موسسه در راه حق (که یار صمیمی امام، ﺣجت الاسلام و المسلمین شهید حقانی در هیئت مدیره اش بود) را به خاطر برنامه‌های سازنده‌اش مورد تقدیر و تشویق قرار می‌دادند و حتی تا بدو پیروزی انقلاب هم هنوز ساختمان موسسه آماده نشده بود و به یاد دارم که ﺣجت الاسلام و المسلمین فاکر خراسانی در همان خانه آمد و گفت ما درصددیم اعلامیه‌هایی که مردم و همه اصناف و متدینان در شهر و روستا‌ها درباره نهضت امام خمینی (قدس سره) منتشر کرده‌اند را گردآوری کنیم تا به اتکای این اسناد زنده، به ملی‌گرایان و دگراندیشان بفهمانیم که شما در پیروزی این انقلاب و نهضت اسلامی سهمی ندارید، بی‌جهت مدعی نشوید. او عامل پیروزی، مذهب و مذهبی بودن مردم بود.

در همان خانه قدیمی کذایی بود که آقای دکتر ... برای اداره برخی کلاس‌ها می‌آمد و نزد یکی از افاضل، برخی درس‌ها را می‌خواند. البته ممکن است کم‌حافظگی، ایشان را هم به انکار وادارد. این را برای آن عرض کردم که شاهد مورد قبول آقایان یاد شده باشد.

موسسه در راه حق و شخص جناب آقای مصباح و برنامه‌های خوب و سازنده‌اش آن قدر مورد توجه حضرت امام (قدس سره) بود که از بدو پیروزی انقلاب تا رحلت‌شان؛ تمام هزینه‌های برنامه‌های آموزشی حضرت آیت الله مصباح را مرحمت می‌کردند که نسبت به آن زمان، مبلغ قابل ملاحظه‌ای نبود. می‌توانید از ﺣجت الاسلام صانعی و دیگر عزیزان آگاه از دفتر آن امام بزرگوار بپرسید و امام فرموده بودند که اگر توسعه هم پیدا کند، هزینه‌ها را تامین می‌کنم.»

حضور در جبهه‌های جنگ

حجت‌الاسلام محتشمی‌پور در راستای تخریب چهره آیت‌الله مصباح در نوشته‌ای عنوان کرد: «بعد از پیروزی انقلاب و در اوج جنگ تحمیلی و عملیات کور گروهک‌های مسلح و توطئه‌های دشمنان برای به زانو درآوردن انقلاب در زمان حیات حضرت امام، هیچ‌گونه ردپایی در دفاع از اسلام و مقدسات انقلاب و نظام جمهوری اسلامی از ایشان مشاهده نشده است.»

روزنامه بیان به مدیرمسئولی محتشمی‌پور همچنین در مقاله‌ای نوشت: «عجیب اینکه در زمان حضرت امام، از ایشان نقشی در بسیج نیرو و ترغیب حماسه‌سازان دفاع مقدس نمی‌بینیم، ولی در زمان صلح حضور ایشان فراگیر و گسترده است.» مشابه این سخنان توسط روزنامه مشارکت، هفته‌نامه عصر ما، ولی‌الله شجاع‌پوریان نماینده بهبهان در مجلس ششم و حجت‌الاسلام سیدطه هاشمی مطرح شد.

اما بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که فرزندان، بسیاری از شاگردان، محافظان و آشنایان آیت‌الله مصباح در جبهه‌های جنگ حضور داشتند که از این جمع برخی به شهادت رسیدند و برخی جانباز شدند. حجت‌الاسلام سیدابوالحسن نواب می‌گوید: «علاوه بر اینکه دو پسر و دامادش جناب حجت‌الاسلام و المسلمین محمدی عراقی در جبهه حضور می‌یافتند، خودشان نیز برای تشویق و روحیه دادن به رزمندگان، در جبهه‌ها حاضر می‌شدند و دوستان و شاگردان را هم تشویق به حضور در جبهه می‌کردند.

آیت‌الله مصباح بنا به دلایلی از مدرسه حقانی خارج شد و ۲۰ نفر از طلاب هم از آن مدرسه بیرون آمدند و به حلقه خاص دوستداران و اراتمندان وی تبدیل شدند. با آغاز جنگ تحمیلی این ۲۰ نفر در جبهه‌های جنگ حضور پیدا کردند که ۴ نفر از آنان که از فرماندهان هم بودند به شهادت رسیدند. شهید مصطفی ردانی‌پور، شهید محمد شهاب، شهید عبدالله میثمی مسئول نمایندگی، ولی فقیه در جبهه‌های جنوب و برادرش شهید رحمت‌الله میثمی این چهار نفر بودند.

حملات تندرو‌ها علیه مصباح

آیت‌الله مصباح یزدی که در انتخابات دوم خرداد ۷۶ از کاندیداتوری حجت‌الاسلام ناطق‌نوری حمایت کرده بود، با رای‌آوری سیدمحمد خاتمی در سخنانی به حمایت از رئیس‌جمهور منتخب پرداخت. وی اسفند سال ۷۷ در خصوص سفر خاتمی به ایتالیا گفت: «رئیس‌جمهور در جریان سفر به ایتالیا از فتوای امام خمینی مبنی بر قتل سلمان رشدی به خوبی دفاع کرد. از این بهتر کسی نمی‌توانست در ایتالیا به عنوان دروازه‌ی اروپا از حکم امام دفاع کند.»

پس از مدتی با شدت گرفتن گرایش‌های سکولاریستی و پلورالیستی در فضای فرهنگی کشور، برخی از علما از جمله آیت‌الله مصباح‌یزدی به دفاع از مبانی اسلام و روشنگری پرداختند. آیت‌الله مصباح تلاش می‌کرد با سخنان و استدلال‌های خود به ویژه در سخنرانی‌های پیش از خطبه‌های نمازجمعه تهران که هر دو هفته یک بار برگزار می‌شد، به مبانی فکری سکولار‌ها پاسخ گوید.

از جمله اتهاماتی که در این سال‌ها متوجه آیت‌الله مصباح شد، مخالفت ایشان با آزادی‌های مدنی بود. به عنوان نمونه روزنامه صبح امروز در مقاله‌ای با عنوان «حکم مصباح، حکم مطهری» سعی در ایجاد تقابل میان دیدگاه‌های شهید مطهری و آیت‌الله مصباح داشت.

اتهامات به آیت الله مصباح در حالی مطرح می‌شد که او بار‌ها بر آزادی تکوینی انسان به معنای وجود قدرت اختیار در انسان و لزوم انتخاب آزادانه‌ی دین تاکید کرده بود.

این اتهامات در حالی مطرح می‌شد که آیت‌الله مصباح بار‌ها بر آزادی تکوینی انسان به معنای وجود قدرت اختیار در انسان و لزوم انتخاب آزادانه‌ی دین تاکید کرده بود.

وی در خصوص آزادی بیان هم گفته بود: «آزادی عقیده به این معنی که دریافت و پذیرش قلبی قابل اکراه و اجبار نیست، سخنی درست است.» آیت‌الله مصباح یزدی در بخشی از سخنرانی‌های پیش از خطبه‌های نمازجمعه با اشاره به لغزنده و کشدار بودن مفاهیمی، چون آزادی این پرسش را مطرح کرد که صریحاً بگویید منظورتان از آزادی چیست؟

تهاجم علیه مصباح
همچنین برخی از نشریات جبهه‌ی دوم خرداد، اواخر آذر ماه ۷۷ در اقدامی هماهنگ به نقل از آیت‌الله مصباح در صفحه اول خود چنین تیتر کردند: «مصباح یزدی: می‌توانیم شهروند درجه‌ی یک و دو داشته باشیم.» پس از نقل از نقل این جملات روزنامه‌های دوم خردادی با ارائه گزارش‌ها، مقاله‌ها و انجام مصاحبه‌های متعدد، تهاجمی تازه را علیه آیت‌الله مصباح سامان دادند.

این تحلیل و تفسیر‌ها در حالی صورت گرفت که هرگز به اصل سخنان آیت‌الله مصباح توجه نشد و همه منتقدان به سخنان تقطیع شده وی استناد کردند. با مراجعه به اصل سخنان ایشان متوجه خواهیم شد که او هرگز تساوی شهروندان در برابر قانون در صورت ارتکاب جرم و یا مسائلی از این دست را نفی نکرده بود، بلکه تنها به یک مغالطه پاسخ گفته بود. مغالطه‌ای که مدعی است، چون همه انسان‌ها در انسانیت مساوی‌اند پس همه در تابعیت از یک کشور و بهره‌مندی از مزایای حقوقی آن کشور نیز کاملاً مساوی باشند.

لزوم برخورداری از قوه قهریه

همچنین پس از آنکه آیت‌الله مصباح در مبحث فلسفه سیاسی اسلام به مسئله لزوم برخورداری حکومت اسلامی از قوه قهریه جهت مقابله با جرم، فساد و خشونت پرداخت، نشریات جبهه دوم خرداد به نقل بخش‌هایی از سخنان ایشان پرداختند. آن‌ها به دنبال جملات و عباراتی هرچند کوتاه در سخنرانی‌های آیت‌الله مصباح بودند؛ جملاتی که به نحوی دلالت بر حمایت او از خشونت و خشونت‌طلبی و حرکت‌های خودسرانه داشته باشد. سیدمحمد خاتمی رئیس‌جمهور وقت نیز اولین کسی بود که آیت‌الله مصباح را متهم کرد که کوشیده است تا خشونت را تئوریزه کند.

سخنان او زهرآگین است! 

در روزنامه «فتح» و «همشهری» به نقل از «محسن آرمین» عضو سازمان مجاهدین انقلاب، بدون ذکر دلیلی، هتاکانه و به طور صریح، اتهام ترور به آیت الله مصباح نسبت داده شد: «سخنان زهرآگینی که توسط مصباح یزدی در خطبه‌های نماز جمعه ایراد شده، زمینه را برای کار‌های تروریستی، نظیر اقدام به قتل سعید حجاریان آماده ساخت.» (۲۶ اسفند ۷۸) محسن آرمین، بعد‌ها با ظرافتی خاص، ترور حجاریان را به روحانیت و آیت الله مصباح نسبت داده و چنین می‌گوید: «کسانی که با انگیزه ایدئولوژیک دست به ترور می‌زنند، به مجوز شرعی نیاز دارند و تحت القائات ایدئولوژیک و سیاسی دست به این عمل زده اند که این موارد باید دنبال شود.» (بامداد نو ۱۰ فروردین ۷۹)

روزنامه «آفتاب امروز» صریح‌تر از روزنامه‌های دیگر، به ایشان اتهام صدور فتوای ترور را نسبت داد و نوشت: «وقتی از برخی تریبون‌ها به طور رسمی فرمان قتل صادر می‌شود، کسانی هم خود را مجاز به اجرای آن می‌دانند.» (۲۴ اسفند ۷۸)

 روزنامه «فتح» در این باره نوشت: «این اقلیت در تلاش است که به هر طریقی، حاکمیت را در حیطه خود حفظ کند... تئوری پردازان خشونت با استفاده از تریبون‌های رسمی کشور، این مسائل را ترویج می‌کنند. جای سوال است که چرا سخنان پیش از خطبه‌های نماز جمعه، به طرح چنین مباحثی اختصاص یافته است. حاکمیت باید توجه کند که [در ترور حجاریان]انگشت اتهام را مردم به کجا نشانه رفتنه اند.» (۲۹ اسفند ۷۸)

روزنامه مشارکت با درج سخنان مسئول روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت چنین نوشت: «از حاکمیت انتظار داریم و از مقامات می‌خواهیم که در وهله اول، نقش تئوری پردازان خشونت و شخص آقای مصباح یزدی را که با بیانات اخیر خود، مستند و با مدرک در تربیت دادن پتانسیل خشونت در فضای جامعه نقش داشت را بررسی کند.» (۲۶ اسفند ۷۸)

کِی گفته مصباح فیلسوف است!
 
اکبر گنجی که خود زمانی از عاملان خشونت و حرکت‌های خودسرانه بود و به عنوان حامی فتنه سبز وجود مقدس حضرت ولیعصر (عج) را تکذیب می‌کرد و هم جنس بازی را روا می‌داند، در آن دوران به میدان آمد و با تغییر چهره، این چنین جلوه‌گری کرد: «خشونت فقط معلول عملکرد شاه کلید و احکام عالیجنابان خاکستری نیست، بلکه جنایت و ترور، محصول روایتی است که قتل مخالفان فکری را توجیه می‌کند و این روایت، رسماً از منابر تبلیغ و از صدا و سیما پخش می‌شود. در واقع، بازداشت تئوریسین‌های خشونت که رسماً از منابر حکم ترور صادر می‌کنند، مهم‌تر از بازداشت دیگران است. آدمی که به طور علنی مجوز جنایت می‌دهد را باید محاکمه کرد!» (روزنامه صبح امروز ۲۳ اسفند ۷۸) و البته گنجی در جای دیگر گفت: «کی گفته مصباح فیلسوف است! و تازه اگر فقیه هم هست چرا مثل سایر فق‌ها به درس و بحث نمی‌پردازد و با بسیجی‌ها و سپاهی‌ها جلسه می‌گذارد و تحلیل سیاسی می‌کند؟» گفتنی است چندی بعد روزنامه‌های مدعی رحمت و ملاطفت- در همان روز- با بزرگ‌ترین تیتر خود، به نقل از اکبر گنجی نوشتند: «نظریه پردازان «قتل عام درمانی» ترور سعید حجاریان را به شاخه نظامی سفارش داده اند!» 

دین ما دین خشونت است!

مسعود بهنود، همکار سابق روزنامه‌های دوره طاغوت و نویسنده روزنامه‌های زنجیره‌ای و حامی فتنه سبز در خارج و شخصی که در دادگاه به وجود طرح براندازی خاموش مطبوعاتی توسط خود و دوستانش اعتراف کرد، می‌نویسد: «ما از بزرگان دین در همه عمر شنیده بودیم که دین ما دین رحمت است و رأفت. حالا چه طور است که وقتی جهانیان به همین جا رسیده اند، آقای مصباح کشف کرده است که دین ما دین خشونت ورزی است (!)» (عصر آزادگان ۲۶ اسفند ۷۸) 

سخنانش را نخواندم، ولی او تئوریسین خشونت است!

کرباسچی- شهردار اسبق تهران و مشاور ویژه کروبی در فتنه ۸۸- در آن ایام در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه «فتح» وقتی در برابر اصرار خبرنگار این روزنامه قرار گرفت تا نظر خود را درباره ارتباط سخنان آیت الله مصباح یزدی و ترور سعید حجاریان بیان کند، گفت: «من صحبت‌های آقای مصباح را نشنیده‌ام و متن صحبت‌های ایشان را هم نخوانده‌ام، ولی می‌دانم که ایشان صحبت‌هایی این چنین کرده‌اند (!) صحبت‌هایی که ترویج خشونت می‌کند، می‌تواند مؤثر باشد.» (روزنامه فتح ۲۴ اسفند ۷۸)

کرباسچی اعتراف می‌کند که این صحبت‌ها را نه شنیده و نه خوانده، اما در عین حال می‌گوید که «آیت الله مصباح، چنین صحبت‌هایی را کرده‌اند.»؟! تیتر روزنامه‌ها هم از قول کرباسچی چنین شد: «ایشان تئوریسین خشونت است!» 

پس از ترور سعید حجاریان، یکی از مقالات وی که پیش از این در هفته نامه «عصر ما» به چاپ رسیده بود، در اکثر روزنامه‌های اصلاح طلب به چاپ رسید. در این مقاله، حجاریان با تکیه بر جمله معترضانه‌ای که آیت الله مصباح در سخنان خود آن را بیان کرده بود، چنین وانمود می‌کند که استاد این جمله را تفسیر آیه «وأعدوالهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به وعدوالله ...» آورده و چنین نتیجه می‌گیرد که ایشان به تبلیغ تروریسم لخت و عور پرداخته اند! (عصر ما ۲۷ مرداد ۷۸)

در دوران اصلاحات آن‌ها که به آیت الله مصباح نسبت تبلیغ و دفاع از خشونت و خونریزی را می‌دادند، خود خشن‌ترین فتوا‌ها را صادر کرده و صراحتاً به تبلیغ نابودی مخالفان‌شان می‌پرداختند.

بسیاری از فعالان سیاسی جبهه دوم خرداد سعی کردند این ترور را در راستای سخنرانی‌های آیت‌الله مصباح جلوه دهند. در ادامه نیز برخی از شخصیت‌های جبهه دوم خرداد به لزوم اعمال خشونت نسبت به وی روی آوردند.

باید گفت در دوران اصلاحات آن‌ها که به آیت الله مصباح نسبت تبلیغ و دفاع از خشونت و خونریزی را می‌دادند، خود خشن‌ترین فتوا‌ها را صادر کرده و صراحتاً به تبلیغ نابودی مخالفان‌شان می‌پرداختند. به طور مثال، سخن ذیل را که پس از ترور حجاریان از سوی موسوی خویینی‌ها از روحانیون برجسته جبهه دوم خرداد، صادر شده است برای قضاوت ذکر می‌کنیم.

وی می‌گوید: «طرفداران خشونت شناخته شده هستند و باید نابود شوند.» سپس می‌افزاید: «دشمنان خاتمی، سعید حجاریان را ترور کردند.» (آفتاب امروز ۲۶ اسفند ۷۸)

بر اساس سخن فوق و مشخصاتی که این شخص از طرفداران خشونت ارائه کرده است، باید تمام افرادی را که نسبت به برنامه‌های خاتمی انتقاد دارند، دشمن ریاست جمهوری، تروریست و طرفدار خشونت دانست و همچنین باید، همگی آنان را نابود کرد. حال سؤال این است که آیا سخنان آیت الله مصباح – که همیشه مستند به آیات و روایات بوده است- ترویج خشونت است، یا این سخنان؟ به راستی بر اساس کدام قانون و مستند شرعی، مجازات مخالفین خاتمی «نابودی» است؟

 باید ریشه قضیه کنده شود!

نمونه دیگری از این دسته نظرات، فتوای آیت الله طاهری، امام جمعه سابق اصفهان است. او در حالی که عوامل ترور حجاریان را به عنوان خوارج یاد کرد و به آیت الله مصباح کنایه می‌زد، بیان داشت: «امیرالمومنین در یک روز چند صد نفر را کشت و فرمود که من چشم فتنه را کور کردم؛ حالا یکی دو نفر را اعدام کنند، این جواب نیست، برای این که دو نفر دیگر جای‌شان می‌آیند، باید ریشه قضیه کنده شود.» (کیهان ۱۰ فروردین ۷۹)

از جمله مسائلی که به ابزاری برای تخریب شخصیت و ترور آیت الله مصباح مورد بهره برداری غیرمنصفانه قرار گرفت، انجام نشدن مناظره بین آیت الله مصباح و عبدالکریم سروش بود. واقعیت آن است که آیت الله مصباح سال‌ها بود که عبدالکریم سروش را به حضور در یک مناظره زنده تلویزیونی دعوت می‌کرد، اما متأسفانه وی به بهانه‌های مختلف از انجام این مناظره طفره رفت.

در آن ایام، سروش در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران درباره مناظره با آیت الله مصباح چنین می‌گوید: «جواب من همان بوده که هست، ۲۰ جلد کتاب دارم که آقای مصباح می‌تواند سر هر سطری از آن یقه مرا بگیرد، اما ایشان چه نوشته‌ای دارد که من با استناد به آن با جناب مصباح مناظره کنم؟» (صبح امروز ۱۱ آذر ۷۸). 

صرف نظر از این که آیا سروش مجموعه آثار پرحجم مکتوب استاد مصباح را دیده بود یا نه، تحلیل صاحب نظران از این دروغ بزرگ سروش آن بود که «هیبت علمی» استاد مصباح یزدی رعشه‌ای در سروش انداخته بود که وی به چنین اشتباه فاحشی افتاده بود. 

احتمالا سروش مناظره آیت الله مصباح یزدی با احسان طبری را به یاد داشت. (اوایل انقلاب مناظره احسان طبری، فرخ نگهدار و استاد محمدتقی مصباح یزدی پیرامون «اصول ماتریالیسم دیالکتیک» صورت گرفت و از طریق صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید. در آن مناظرات عبدالکریم سروش نقش مجری را به عهده داشت) 

به جای آن مقاله می‌نویسم! 

عطاالله مهاجرانی نیز درآن دوران برای مناظره با آیت الله مصباح اعلام آمادگی کرد و پس از استقبال آیت الله مصباح، مهاجرانی با روش‌های مختلف رسانه‌ای درصدد فرار از مناظره برآمد و آخر سر یک طرفه به نامه نگاری سرگشاده و مقاله نویسی برای استاد پرداخت و اتهام تئوریسین خشونت را در رنگ و لعاب‌های مختلف به استاد وارد نمود.

آیت الله مصباح ناقد شدید سیاست‌های فرهنگی دولت اصلاحات بود و بالاخره اعتراض شدید رهبر انقلاب به مهاجرانی موجبات عزل شدن مهاجرانی را فراهم کرد. رهبر انقلاب فرموده بودند: «بار‌ها گفته ام، وزارت ارشاد در این دو سال که ایشان در رأس کار هستند، هیچ کار اسلامی به عنوان اسلام نکرده. سوال من این است که وزارت ارشاد چند کتاب برای تقویت فکر اسلامی چاپ کرده؟ چند فیلم برای تقویت مبانی فکری اسلامی و انقلابی ساخته؟ الان مرتب در سالن‌های وابسته به ارشاد نمایش داده می‌شود. بعضی صد در صد ضد دین است، ضد انقلاب است، اگر در کنار این همه، چند نمونه تئاتر و فیلم اسلامی می‌ساختند که این مبلّغ اسلام است، من اعتراض نمی‌کردم. من راضی نیستم از وزارت ارشاد!»

عاقبت مهاجرانی با شکایت یکی از همسران خود، به اتهام ترک نفقه، عدم ثبت واقعه ازدواج و فریب در امر ازدواج، برای فرار از محاکمه از کشور فرار کرد و بعد‌ها از لندن به خیال خود به تحریک مردم در فتنه ۸۸ پرداخت. 

 نگرانی آیت الله بهجت 

در دوران اصلاحات روشنگری‌های آیت الله مصباح تا مرز خطر جانی پیش رفت و چنان شد که آیت الله بهجت نگران شده بودند. حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی از اساتید اخلاق حوزه نقل می‌کند: «آیت الله بهجت – مدظله العالی- در آن موقع دغدغه جان آیت الله مصباح را داشتند و به ما فرمودند، مواظب ایشان باشید.» (کتاب مصباح دوستان ص ۷۹)

آیت الله مصباح در مصاحبه با روزنامه کیهان به نکته جالبی اشاره کرده بودند و به مزاح گفتند: «در یک جمله به شما عرض می‌کنم که ما با بعضی از اشخاص که در جامعه هستند، تقسیم کار کرده‌ایم. ما در زمینه‌هایی حرف خشونت را می‌زنیم و آن را تأیید می‌کنیم و آن‌ها عملش را انجام می‌دهند و متقابلاً؛ آن‌ها تحمل و مدارا را در زبان ترویج می‌کنند و عمل آن را ما انجام می‌دهیم. یک همچون تقسیم کاری بین ما و بعضی از افراد انجام گرفته که ان شاءالله مبارک است!» (۱۴ شهریور ۱۳۷۸، روزنامه کیهان)

در همین زمینه می‌توان به گفته‌هایی که مصطفی تاج‌زاده آن‌ها را در گفتگو با سایت ضد انقلاب کلمه پیرامون علامه مصباح یزدی بیان داشته بود، نیز اشاره کرد. او در این زمینه با ادامه خط اشاره شده در سال ۷۸ می‌گوید: «البته از معتقدان اسلام سلفی – مصباحی انتظار ندارم که از نظریات و طرح‌های اصلاحی استقبال کنند و آن را بدعت ضدانقلابی و ضدنظام نخوانند.» 

روزنامه جمهوری اسلامی نیز به عنوان یک رسانه نزدیک به اصلاح‌طلبان و هاشمی رفسنجانی چندی قبل طی یادداشتی با انتقادات از مواضع نظری آیت‌الله مصباح یزدی در دفاع از مفهوم ولایت فقیه، نوشت: «اینکه عالمی محترم و استادی سرشناس، مثلا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را بدون امضای، ولی فقیه، به صراحت کاغذ‌پاره‌ای بیش نداند! و یا ... اینک به هر دلیل، مثلا به خاطر تبدّل رأی، ولیّ فقیه را ما‌فوق قانون و اختیارات را مطلق بداند، مطلبی است که می‌توان با لحاظ برخی امور، امری طبیعی شمرد و در جای دیگر هم به بررسی آن پرداخت، اما آیا به کار بردن تعابیری، چون «تالی تلو معصوم» برای اشخاص محترم دیگر، هرچند هم در نظر ما بزرگ باشند، ایجاد پرسش درباره مقامات حضرات معصومان (ع) نمی‌کند؟»

در همین زمینه اشاره‌ای به یکی از گزارش‌های سایت ضد انقلاب جرس نیز ضروری است که از قول یک فعال فتنه در مقطعی نوشت: «تقصیر از خود ماست. برای چه آیت الله منتظری سال‌ها در حبس بود؟ برای چه الان میرحسین موسوی، همسرش و کروبی که از مهره‌های اصلی امام بودند الان باید در حبس باشند؟ و مصباح یزدی و ... که اصلا پا در انقلاب نگذاشتند و مهره‌های شاه بودند الان تئوریسین‌های انقلاب می‌شوند و تمام مهره‌های انقلاب می‌شوند ضد انقلاب!» 

سوزندگی مکتب مطهری

رسوخ افکار شهید مطهری چنان بود که در فتنه هجوم شبهات بهترین دستگاه معرفتی را برای طیف وسیعی از اقشار مردم ـ از دبستان تا اساتید دانشگاه ـ فراهم می‌نمود و در سوزندگی مکتب شهید مطهری همین نکته بس که ملتقطان تحمل ننموده و ایشان را ترور کردند.

تحلیل‌گران تاریخ صدر اسلام به نکته‌ای اشاره می‌کنند که معیاری کلیدی در درک نحوه مدیریتی، ولی الهی است. در دوران غصب حکومت الهی و دورانی که انحرافات یکی پس از دیگری به اسلام ناب محمدی حمله ور شده بود، گرچه حضرت امیر المومنین به صرافت و تدبیر در صدد حفاظت از شالوده آموزه‌های دینی بودند، اما بنا بر مصلحت جایگاه حساس و ویژه ایشان در میان مسلمانان و دلایل دیگری که به ذهن می‌رسد و بسیاری دیگر که از دسترس افکار ما کوتاه است، وظیفه صراحت انتقاد از کجروی‌ها به جناب ابوذر واگذار شده بود. هنگامی که ابوذر استخوان بر سر کعب الاحبار‌ها می‌کوبید و بر سر خلیفه سوم فریاد می‌زد و در کاخ معاویه او را رسوا می‌کرد، علی (ع) با تمجید و تکریم‌های صریح از ابوذر به طور ضمنی انتقادات و روشنگری‌های ایشان را تایید می‌نمود و خطاب به ابوذر می‌فرمود: «انک غضبت لله فارج من غضبت له آن القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک» (نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰)

«ای اباذر! تو برای خدا خشم گرفتی و پاداش عمل خود را نیز به خدایی که برای او خشم گرفتی امیدوار باش، این مردم (خلیفه و اطرافیانش) از تو برای دنیای‌شان ترسیدند و تو برای دینت نگران بودی»

در زمان حضرت امام نیز رویکردی مشابه در مقایسه عملکرد امام با روشنگری‌های شهید مطهری و شهید بهشتی مشاهده می‌شد. امروز نیز به همان دلیلی که مصلحت نبود آن زمان شخص حضرت امام (ره) در برابر برخی از انحرافات با صراحت موضع گیری کنند وتیغ برنده استدلال و صراحت امثال شهید مطهری‌ها این وظیفه را به دوش می‌کشید، احساس می‌شود به طور مشخص تایید‌ها و تمجید‌های بی مثال رهبر انقلاب اسلامی از علامه مصباح یزدی در راستای این تحلیل قرار دارد. 

 تیمور علی عسگری چه نوشت؟ 

تیمور علی عسگری مشاور وقت پارلمانی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت و نماینده مجلس هفتم با انتشار مطلبی زننده در روزنامه نوظهور مغرب آیت الله مصباح یزدی را رهبر خوارج از قم معرفی کرد! تیمورعلی عسگری که کاندیدای ناکام مجلس نهم نیز بود با انتشار یادداشت خود در روزنامه نوظهور مغرب از سویی به تقدیس هاشمی رفسنجانی پرداخت و از سویی دیگر با آسمان ریسمان بافی به آیت الله مصباح یزدی اهانت کرد.

هرچند وی نامی از آیت الله مصباح یزدی نبرده است، اما با تکرار تفکر «خطر استبداد عوام» که اول بار از سوی هاشمی رفسنجانی مطرح شد با طرح این نکته که «عامیان بی عقل و شعور مربوط به اردوگاه عوامی استبداد عوامی است که پذیرای حق و حقانیت نیست» می‌نویسد: «در سال‌های اخیر و در مقطع التهاب سیاسی پیش آمده در کشور به وسیله سرحلقه‌های جریان تحجر و مخالفان تفکر امام خمینی بازسازی و به جریان افتاد؛ نفوذ فرهنگی آنان در حوزه و مراکز فرهنگی حساس دیگر، بسط پیدا نمود و طرح مطالبات دینی در شکل افراطی، التهابات اخیر را سبب شد.

آیت‌الله مصباح ، ویژگی ممتازی که نسبت به علمای دیگر داشت، این بود که در تطبیق منظومه فکری که از منابع اسلامی به دست آورده بود بر جامعه دغدغه داشت.

حضرت آیت‌الله مصباح رضوان‌الله تعالی علیه، ویژگی ممتازی که نسبت به علمای دیگر داشت، این بود که در تطبیق منظومه فکری که از منابع اسلامی به دست آورده بود بر جامعه دغدغه داشت. هدف و غایت نهایی برخی از علما و روحانیون، تنها کشف معارف و احکام اسلامی است؛ یعنی تصور می‌کنند همین که ما به معرفت دینی برسیم و احکام الهی را کشف کنیم، و یا در نهایت آن احکام و معارف را به مردم ابلاغ و برایشان بیان کنیم، ماموریت ما تمام می‌شود؛ اما مرحوم آیت‌الله مصباح این‌گونه نبود.

ایشان معتقد بود صرف کشف و بیان معارف و احکام اسلامی کافی نیست، بلکه باید مرتب جامعه را آسیب‌شناسی کرد و با ساختار‌هایی که در جامعه وجود دارد و مانع پذیرش احکام و معارف اسلامی می‌شود، مقابله کرد. به عنوان نمونه، جریان‌های مارکسیستی پیش از انقلاب و اوایل انقلاب و بعد‌ها جریان‌های لیبرالیستی، جوان‌ها را به سوی خود سوق می‌دادند. 

آیت‌الله مصباح معتقد بود باید آن جریان‌ها را شناخت و به نقد آن‌ها پرداخت؛ همچنین باید با شناخت مبانی ایدئولژیک و فلسفی و ایدئولژی آنها، وارد عرصه نقد آن‌ها شد؛ بنابراین آیت‌الله مصباح به علوم حوزوی معمول و حتی فلسفه و حکمت اسلامی بسنده نکرد؛ بلکه به آشنایی با علوم فلسفی و عقلی جهان غرب نیز همت گمارد و مثلا وارد بحث فلسفه‌های مضاف مانند فلسفه معرفت، فلسفه اخلاق و حتی فلسفه علوم انسانی شد و از همین راه، به علوم انسانی اسلامی سوق یافت.

به نظرم این، وجه تفاوت آیت‌الله مصباح بود که ایشان را نسبت به دیگر علمای حوزه ممتاز کرده است.

یکی از نزدیکان ایشان می‌گفت: «آیت الله مصباح یزدی در مواقع سنگین، همیشه به دلیل اخلاص خاصی که داشتند، وجودی عظیم را متجلی می‌شدند. ایشان زاهد و متواضع و بی ادعا بودند. همیشه ایشان خود را کمتر از دیگران می‌انگاشتند.»

خبرگزاری آنا، در بخش دوم گزارش خود به تبیین فعالیت‌های علمی و آثار آیت الله مصباح یزدی پرداخت که به زودی منتشر خواهد شد.

انتهای پیام/

ارسال نظر