انتقادهای تند استاد مطهری از روحانیت در سال 1338
در آن دوره، و به طور مشخص در یادداشتهای مورد استناد ما، به خوبی میتوان دریافت که مرحوم مطهری، سخت مشغول اندیشیدن در مفاهیم دینی و یافتن راه حل برای معضلات فکری جامعه ایرانی - اسلامی بر اساس یک فکر اصلاحی از دین البته مبتنی بر سنت ها بوده است. در این سالها، مسیر شمار زیادی از مصلحان جامعه به همین سمت یعنی یافتن راه حل دینی بود؛ چرا جریانهای چپ و ملی هر دو نیمه شکستی را تحمل کرده و به حاشیه رفته بودند. شاید آدمهای دقیق، میتوانستند پیش بینی کنند که در آینده نزدیک، سهم دین در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بیشتر خواهد شد.
مطهری که آمدنش به تهران به نوعی برای سرخوردگی از قم، اخلاقیات حاکم بر حوزه وبرخی از مناسبات موجود در سیستم جاری آن بود، در تهران، در جستجوی یافتن راهی تازه در تأثیرگذاری دین بر جامعه بود. به همین دلیل، همزمان با طرح انتقادهای جدی نسبت به روحانیت، تلاش میکرد روحانی نوگرایی باشد که به مشکلات فکری جدید توجه دارد.
یادداشتهایی که از ایشان از سالهای 37 تا 40 مانده نشانگر تلاش وی برای یافتن پاسخهای تازه به مسائل و معضلات و از سوی دیگر در انتقاد به روحانیت است. در اینجا کاری به جنبههای دیگر این یادداشتها که تلاش برای معرفی اسلام و رهایی از بند تقالید و سنتهای غلط اجتماعی است نداریم، بلکه صرفا به انتقادهای وی نسبت به روحانیت خواهیم پرداخت. چنان که گذشت در باره دیدگاههای ایشان در باره روحانیت فراوان گفته شده، اما این نوشتار صرفا بر اساس یادداشتهای تازه انتشار یافته ایشان از سال 1338 است.
جالب است بدانیم فضای آن دوره به گونه ای بود که هنوز تحرک جدی و مستقلی از روحانیون دیده نمی شد، چیزی که بعد از سال 41 در ایران تا حدودی پدید آمد. به همین دلیل، مطهری در آن سالها به عنوان یک فرد پیشرو و یک روشنفکر (در اینجا یعنی منتقد) دینی، منتقد روحانیت بود. بخشی از این انتقادها بعدها نیز ادامه یافت اما در این سالهای اخیر به خصوص در برابر انتقادات تند شریعتی ا زروحانیت، به سختی از روحانیت دفاع کرد.
چنان که گذشت، این انتقادها مربوط به سالهای پیش از 1340 است، یادداشتهایی که میتواند ما را در جریان نگاه منتقدانه او نسبت به اوضاع دینی جامعه قرار دهد.
برخی از این انتقادها بسیار تند است و نباید غفلت کرد که آن زمان، روحانیت، گرفتاری های زیادی داشت که به تدریج کوشید تا خود را اصلاح کند. ممکن است این اصلاحات به مقدار لازم نبوده باشد، اما به هر حال و به تدریج، تغییرات زیادی در وضع روحانیت ایجاد کرد، به طور ی که توانست در جریان انقلاب، جانشین تمامی مدعیان رهبری پیشین شده و خود رهبری را در دست گیرد.
انتقادها تند است و باید اندیشید که چرا این مقدار تند مطرح شده است. همه اینها از مجلد سیزدهم یادداشتهای استاد گرفته شده و شماره صفحه ی انتهای هر نقل از همان مجلد است.
استاد مطهری در یک مورد، با اشاره به ریاست خواهی برخی از روحانیون، میگوید: «از وقتی که برای روحانیت دربار درست شده (به تقلید جبابره و فراعنه و سلاطین زمان و دربار پاک که آن هم تقلیدی از جبابره است) همیشه دیدن رؤسای روحانی تمنای ریاست را در وجود طلاب بیدار میکند... همین وضع ریاست مآبی این آقایان است که اخلاق عمومی طلاب را فاسد کرده است.» (13/ 89)
وی در جای دیگری از «روح گریز از کار» در علما سخن گفته و ضمن متهم کردن «سلاطین» که چنین شرایطی را برای آنان فراهم کردند، میافزاید: «تا کار به موضوع سهم امام و پیش نمازهای بیکار و تنبل کشید که هم خود عضو عاطل هستند و هم مانع و سد پیشرفتهای دینی هستند» (13/ 50)
ایشان در جای دیگری از روحانیون به خاطر این که «با وسائل تبلیغاتی جدید مبارزه میکنند و از آنها احتراز میکنند و دربست آنها را در اختیار دشمن میگذارند» انتقاد کرده و میگوید: «روحانیون ما با سه چیز که رکن اساسی است مبارزه میکنند و آن را حرام میدانند: یکی اشغال مواضع حساس در اجتماع که آنها را وابسته به دولت میدانند، دوم داشتن تاکتیک و نقشه و میگویند نظم روحانیت در بی نظمی آن است، سوم استفاده از فرصتهای جدید که آنها را بدعت میشمارند». (13/ 115)
آقای مطهری ضمن تأکید بر این که روحانیین به منزله فرزندان انبیاء هستند که وارث عقیده و فکر و مبادی و اصول آنها هستند. از این که برخی «از ورّاث در صدد این هستند که بر سرمایه ارثی بیفزایند» و همینها هستند که آثار برجسته ای مانند کافی و فقیه و خلاف و مبسوط و اسفار و غیره را پدید آوردهاند، به انتقاد از دسته ای دیگر میپردازد: «ولی بعضی از ورّاث هستند که کارشان فقط تلف کردن و مصرف کردن سرمایه اصلی پدر است و چشم دوخته اند به مابقی سرمایه پدر که کی آن را بخورند و تمام کنند و فکر آینده به کلی از دماغ آنها بیرون رفته». وی سپس ادامه میدهد: «امروز روحانیین ما نسبت به سرمایه انسانی اسلامی همان حال را دارند. شما اگر به روحیه ملاهای تهران آشنا باشید میدانید که فقط چشمشان به چهار تا بازاری قدیمی است که تا کی این سرمایه ـ که با رفتن این نسل و پیدایش نسلهای جوان رو به نقصان و تمام شدن است ـ تمام شود. بله همه علمای بزرگ و مراجع فقط چشمشان به سرمایههای موجود است که با رساله و تقلید آشنا هستند و هیچ توجه ندارند که آخر این سرمایه پدری که محصول زحمتهای چند صد ساله کلینیها و صدوقها و علامهها و خواجه نصیرها هستند، دارند از بین میروند». (13/ 170 و بنگرید: 248)
ایشان در جای دیگر برخی از روحانیون را که به دین و روحانیت چسبیده و اگر کوچک ترین اقدامی علیه آنان شود، «آن را بهانه اقدام علیه دین و روحانیت قرار میدهند» و آنان را متهم به ضدیت به دین و روحانیت میکنند، با تعابیر بسیار تندی سرزنش کرده و مینویسد: «وای به حال اجتماعی که ... واعظ و هادیهای حقیقی ضعیف بشوند ولی انگلهایی از آخوندهای بیکاره و بی سواد، چاق و دارای بهترین زندگیها بشوند». (13/ 173) آقای مطهری با آوردن مثالی از والی خراسان و این سر سفره وقتی دید آستین سیدی باز است و در خورش میرود، به نوکرش گفت بیا و آستین آقا را ببند، از قول آن سید آورده است که گفت: «بستن آستین سید اهمیتی ندارد، اگر مردی دهنه آقا دربند را ببند که ترکمنها نیایند و مال و ناموس مردم را نبرند»، آنگاه میافزاید: «بزرگان سیاسی و روحانی امروز ما حال همان والی را دارند، فقط بلدند که گلوی ضعفایی از رعایا و یا هم صنفان خود را بگیرند و بفشرند. اگر سیاسیون و رجال ما مَردند، جلوی نفوذ خارجی را بگیرند و اگر روحانیون ما مردند جلو نفوذ روز افزون و ریشه کن کننده بهایی را بگیرند». (13/ 180)
استاد مطهری با اشاره به آنچه در اروپا در رابطه ی میان علم و دین گذشت و این که مردم از روحانیون خود خواستند تا بچههایشان را از بی دینی نجات دهند و در عین حال جانبدار علم هم بودند و میگفتند که «حتما راهی در میان هست که هم راه علم باشد و هم راه دین» با اشاره به وضع موجود در ایران میگوید: «تا وقتی که رابطه مسلمان با ملاها، رابطه دست بوسی و پابوسی و پول تحویل دادن و دست به سینه ایستادن باشد، کار مسلمانی درست نمی شود». (13/ 199 - 200)
ایشان در جای دیگری در یک بحث تفصیلی، از تفاخر به گذشته اظهار تأسف کرده، در ادامه از بروز احساسات مذهبی در محرم و رمضان و غیره یاد نموده و مینویسند: «اوضاع محرم و ماه رمضان و مسافرتهای کربلا و مکه و مشهد و پولهای وجوهات و اوقاف، همه شاهد این مطلب است، ولی این سیل هم مثل رود کارون به دریا میریزد و یک وجب زمین را مشروب نمی سازد». ایشان سپس به منازعه بر سر اول ماه بین مؤمنین و منجمین یاد کرده که «چه قدر علیه دین تمام شد». آنگاه به مسجد سازی برخی پرداخته که «هنوز مسجد صد میلیون ریالی شان تمام نشده، جنگ سر امامت جماعت» آنجاست. پس از آن از دقت فرنگیها در امور فرهنگی یاد کرده و بی توجهی مسلمانان را از جمله در چاپ مغلوط قرآن و کتابهایشان خاطرنشان کرده و در نهایت با توضیحی در باره این که به ظواهری مانند این که اگر عالمی بمیرد مردم میخواهند خودکشی کنند یا اگر آقای بروجردی به مشهد برود حاضرند یک میلیون تومان به پای ایشان بریزند، امّا به اصل دین و تعلیمات دین بی توجهند، عامل آن را چنین میدانند که «قسمت مهم این تقصیرها به گردن تربیتهای روحانی ماست. اصول تربیت روحانی بر شخص سازی و طبقه سازی و استخدام احساسات مذهبی و عمل اسلامی مردم به نفع اشخاص و افراد و طبقه معینه است، نه بر تعظیم و توقیر و تحکیم اصول و مبانی. روحانیت از لحاظ طبقاتی، بی رنگی است و بی طبقگی، یعنی طبقه ای است برای ایجاد رابطه حسنه بین طبقات و برای از بین بردن مفاسد سایر طبقات، ولی در میان ما به صورت یک طبقه در آمده است. جانشین طبقه مترف و ظالم و شریک و سهیم و همکار و همگام با آنها، طبقه ای به نام عمامه به سر و یا عرقچین به سر. باید دانست در اسلام طبقه حکم ندارد». (13/ 206 _ 208)
آقای مطهری در جای دیگری از رواج القاب برای روحانیون گلایه کرده و مینویسد: «در جامعه ما رواج القاب مطنطن دولتی و روحانی، نشانه ای از شیوع ظاهر پرستی و روح تملق در میان ماست. پیشرفت سریعی که در یک قرن اخیر ما کرده ایم این است که بر القاب روحانی افزوده ایم. یعنی سیر القاب در این دو سه قرن مساوی است با ده برابر ده قرن اول اسلامی. پس کی میگوید که ما پیشرفت نکرده ایم؟». (13/ 210)
استاد مطهری در جای دیگری ضمن بحث از ارزش انتقاد و این که چه اندازه این مسأله اهمیت دارد، ضمن تأکید بر این که «یکی از نواقص بزرگ اجتماع اسلامی ما در اعصار گذشته و در عصر حاضر، وجود نداشتن انتقاد است»، به وجود چند خصلت منفی در میان «ما» اشاره میکند: «یکی اغراق و مبالغه، دیگری تملق و مداحی نسبت به خداوندان زر و زور و به همین جهت ما القاب و آداب مخصوصی که باید گفت اصول چاکری، خوب آموخته ایم و کمتر در ما روح حریت و آزادی و آزادمنشی وجود داشته است». سپس به این مورد اشاره میکند که «مثل جمله «بر حسب اراده ... حضرت آیت الله این مسجد ساخته شد» که در مسجد قم نوشته شده و تقلیدی است از سبک سلاطین». (13/ 211، 214)
ایشان در جای دیگری ضمن انتقاد از شعار نظم در بی نظمی، بر لزوم وجود یک نظام و یک اصولی تأکید دارد و سپس بر این باور است که به هر حال نظامی هست، اما نظامی که ممکن است مشکلاتی داشته باشد: «در میان ما این خود نظامی است که ابلاغ حجت الاسلامی و صلاحیت پیشنمازی و صلاحیت منبر رفتن عبارت است از چند متر چلوار سفید، و البته هر اندازه ریش انبوه تر و درازتر و عصا مجلل تر و نعلین آراسته تر باشد و بالخصوص اگر مقرون بشود به تعارفات مخصوص از قبیل منصور باشید، مؤید باشید، محفوظ باشید، اعزکم الله و هر اندازه در آهنگ این کلمات تمرین بیشتری شده باشد، ابلاغ بالا بلندتری خواهیم داشت. اینها جانشین ابلاغ استادی و دانشیاری و پروفسوری و غیره در دنیای جدید است». (13/216)
وی در جای دیگری باز از این القاب که بسیاری صورت بی معناست، انتقاد میکند: «صورت بی معنا و ظاهر بی باطن و جوی خالی از آب فایده ندارد. تنها با نام گزاری قوام الشریعه و حجه الاسلام و رکن الدین و آیت الله و مروج الاحکام، دین درست نمی شود و دلها سیراب نمی شود». وی سپس با اشاره به دیوی که انگشتر سلیمان را ربوده و جای او نشسته بود، از روحانیونی که لباس سلیمانی پوشیده اند و خاتم سلیمانی دزدیده و غصب کرده و به جای صالحان و زاهدان نشسته و فعل و عمل سلیمانی ندارند، انتقاد میکند. (13/ 245)
باز با اشاره به این القاب مینویسد:«یک تناسب معکوسی است بین حجم نامها و لقبها و عناوین و بین معنا و حقیقت... در میان فقهای اسلامی، تدریجاً از تنوع و وسعت دایره معنا کاسته شده، به طوری که معلومات منحصر شده به چند کتاب معین، ولی در عوض بر حجم الفاظ و القاب حجة الاسلام و آیت الله و امثال اینها افزوده شده است». (13/ 251)
استاد در جای دیگری از فرهنگ اسراف و تبذیر یاد کرده و در میان انتقاد همه، از روحانیت هم انتقاد میکند که «امروز بودجه روحانیت نیز با اسراف و تبذیر خرج میشود ... در بودجه روحانیت اسراف و تبذیر میکنند، یعنی واقعا ...». (13/ 232) وی تمسخری را هم که مجله المصور از وضع و قیافه برخی از روحانیون ایرانی در وقت ورود به الازهر نوشته بوده، آورده و آن را مصداق شعری از مولوی میداند که: «یک فقیهی ژندهها برچیده بود / در عمامه خویش در پیچیده بود / تا شود زفت و نماید آن عظیم / چون درآید سوی محفل در حطیم...» و میافزاید: «معلوم میشود در آن زمان هم عمامه کبیر برای تهویل [ترساندن] عوام بوده است.» (13/ 247)
استاد فارغ از بحثهای انتقادی که نسبت به موقعیت اجتماعی و دینی روحانیت دارد، از بی توجهی آنان به قرآن هم انتقاد کرده مینویسد که آنها از دو چیز وحشت دارند: «یکی عقل است و دیگری قرآن». مقصود وی بحثهایی که روی عدم حجیت ظواهر قرآن تأکید دارد. (13/ 252)
یک انتقاد یا به تعبیری درخواست دیگر ایشان از فقها هم این است که «مجتهدین باید به جریان تاریخ آگاه باشند تا بتوانند خوب استنباط کنند، کما این که ما مکرر گفته ایم مسأله نجاست اهل کتاب نیز حکم سیاسی است نه حکم ذاتی». (13/ 261)
ایشان که از سبک وجوهات گرفتن و تأثیر منفی آن در برخی از موارد انتقاد دارد، مینویسد: «دین از ما مشتی گرده کرده در بعضی جاها (اشداء علی الکفار) میخواهد و در بعضی جاها دست دراز به ملاطفت و مهربانی میخواهد (رحماء بینهم...) ولی ما در عوض، دو دست دیگر به دو شکل دیگر دراز کرده ایم: یکی دستی که پشتش به سوی مردم و انگشتها پایین افتاده برای بوسیدن دراز کرده ایم، و دیگری دستی که پشتش به طرف زمین و کفش نیمه باز برای وجوهات گرفتن دراز کرده ایم. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟». (13/ 261)
در جای دیگری هم مینویسد: «به قول بعضی از گیرندگان سهم امام، این که ما میگیریم، مالیات بر ... است، نه مالیات بر دیانت و لهذا هر اندازه که ما بر تظاهر و... بیفزاییم ازاین مالیات بهتر و بیشتر وصول میکنیم.» (13/ 401)
اینها مروری بر انتقادهایی بود که استاد از روحانیت داشت و بعدها، با این که همیشه و سخت جانبدار روحانیت بود، از ابعاد دیگری نیز همواره انتقادهای خود را نسبت به روحانیت مطرح میکرد.
انتهای پیام/