شاعران «برای آرتین» شعر گفتند/ بهتر شدهست دستت؟ ما بیقرار بودیم
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری آنا، حادثۀ تروریستی حرم شاهچراغ(ع) در شیراز، عاشقان اهلبیت و ایران را باری دیگر سوگوار کرد. آنچه در ادامه میخوانید گوشهای از واکنش فراگیر شاعران دلسوختۀ مکتب انقلاب اسلامی است که سعی بر آن داشتهاند، با سرودههایی از سرِ درد، با مردم داغدیدۀ خود همصدا باشند.
میلاد عرفان پور
آرتین! خوشآمدی! ما چشمانتظار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ ما بیقرار بودیم
یادت میآید آرتین؟ در آن حرم در آن شب
مثل ستارههای دنبالهدار بودیم
آن شب قطاری از نور سوی بهشت میرفت
ما را تو خوب دیدی، در آن قطار بودیم
آرتین! بگو به خواهر، در جشن ازدواجش
پای قرار هستیم، پای قرار بودیم
آرشام، در بهشت است اما هنوز با تو
همبازیاست و همراه، ما ماندگار بودیم
ما را خدا صدا کرد رفتیم سمت دریا
ما رود رود رفتیم ما آبشار بودیم
بر روی تخت وقتی از ما سؤال کردند
دیدیم بغض کردی، ما آن کنار بودیم
آرتین! ببین برایت باران شدهست ایران
ما نیز گریههای بیاختیار بودیم
آرتین! گلم! از امشب تو مرد خانه هستی
محکم بمان عزیزم! ما استوار بودیم
آرتین! برای ایران، سردار دیگری باش
ما عاشقانه یکعمر با این دیار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ بهتر شده ست حالت؟
آرتین خوشآمدی، ماچشم انتظار بودیم
محمّد مرادی
لالههای شکفته در شیراز
عطر و رنگ بهار داده به باغ
رو به محراب نور وا شده، سرخ
گل گلدستههای شاه چراغ
بانگ خون و حماسه میآید
از گلوی حماسهخوانی ما
باز آواز کوچ پیچیده
در هیاهوی آسمانی ما
باد از باغ اشک زائرها
دستمالی سپید آورده
از مسیر کبوتران حرم
کاروانی شهید آورده
زن: شهیدی است بین چادر نور
مرد: آیینهای خدادادی
زندگی چیست؟ کودکی در خون
گاه امّا به نام آزادی
لالههای حریم شور و شعور
شعر خون خواندهاند با حافظ
آی زائر! زیارت تو قبول
به سفر میروی؟ خداحافظ
پر بکش رو به اوج، هموطنم
فارغ از دشمنان فرسوده
ما همه همدلیم و همقسمیم
آی زائر؟ خیالت آسوده
امین شفیعی
آقوی آقام! بَبِۀ بَبَم! کاکوی کاکام! یا شاچراغ
چیشَم به راه خشک شده تا بازم بیام یا شاچراغ
سلام به سمت آسونه، به میرمحمّدت کنم
از کوچههوی سر دُزَک نیگا به گنبدت کنم
نَنَم بهم میگفت اگه برات کربلا بخوی
شبای جمعه شاهچراغ باید چهل وخمه* بیوی
میگن به چند تا کفترت یه هدیۀ سوا دادی
به جای زیارت بهشون خودِ خودِ کربلا دادی
آقو میگن به کفترات تازگیا سنگ میزنن
بال و پراشون رو یه مشت شغال و کرکس میکنن
به ما نگی بی مَرفَتا! نگی لاتای گودندیده
شیرازی که میدونی خودت، جون واسه مهمونش میده
کاشکی میمردیم که نشه صورت زائرات کبود
بیهوا از پشت میزنن، ای بزدلای بیوجود
اَی نه بچۀ قدمگاه و گِلکوه و پشت دلگشا
نَمیذاره نگاه چپ بیفته سمت زائرا
قرار دعوای ما لاتا اینجو که نه، یه جای دیگهن
قرارمون تو خیبر و یه «یا علی» نعره زدن
* وخمه: شب زیارتی مخصوص در گویش شیرازی
محمود حبیبی کسبی
ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
ای شهید آستان شاه نور
ناگهان به یک گلوله و به چند قطره خون
پر کشیدهای به بارگاه نور
خون تو
لالهایست رسته از میان سنگهای صحن
این سرشت توست، سرنوشت توست
این بهشت توست
خون تو
گرچه سرخ بود
از نگاه خصم کوردل ولی
آنقَدَر نداشت رنگ
تا برای تو
خیل بیوطن تظاهرات بیمحل به پا کنند
در محلّۀ فرنگ
رنگ خون دلبخواهِ لشکر سراب
رنگ دیگریست
رنگ سرخ مایلِ به تجزیه
رنگ سرخ مایلِ به ننگ
ای شهیدهای بیگناه
از سکوت این جماعت وطنبهمزد
نه به نامتان شعارهای آتشین درست میشود
نه از این همه خبرگزاری دروغ
لحظهلحظه صد خبر به مقصد ترور
پست میشود
خونتان اگر خبر نشد
بر تن تناور وطن تبر نشد
بیثمر نشد
جسم غرق خونتان
روح ما، شکوه ماست
ردّ خونتان
شاهراه ما، پناه ماست
قاسم صرّافان
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
حضور تو لب شیراز را غزلخوان کرد
«کرم نما و فرود آ که خانه خانۀ توست»
بیا که چشم تو این شهر را چراغان کرد
چه اشکها که ضریحت به گونهها جاری
چه دردها که خداوند با تو درمان کرد
چه لحظهها که نگاه تو جان حافظ را
به جرعهای غزل از جام غیب مهمان کرد
چراغ قلب تو تفسیر صبح صادق بود
عجیب نیست که شب را چنین هراسان کرد
چه کرده نور تو با شب؟ که دست خونریزش
رواق و صحن تو را هم گلولهباران کرد
شهید راه رضایی، شهید صحن توایم
تو را، خدای تو شاهِ چراغ ایران کرد
به قلب تو، غم دوریست از برادر و آه
فراق خواهرت، این داغ را دوچندان کرد
سفر اگرچه چنین ناتمام ماند ولی
صدای پای تو شیراز را خراسان کرد
بهجت فروغی مقدّم
بیخبر، بیپناه، کشته شدند
به کدامین گناه کشته شدند؟
همه پروانههای شاهچراغ
دور آن شعله، آه! کشته شدند
حرم امن است، امن، امّا آه
زائران را نگاه! کشته شدند
عاشقان نماز شام حرم
غرق در نور ماه کشته شدند
لحظۀ گفتن تشهّد بود
وسط «لا اله...» کشته شدند
زیر چادرنمازهای سفید
گیسوان سیاه کشته شدند
کودکان و عروسکان آنجا
به کدامین گناه کشته شدند؟
احمد رفیعی وردنجانی
یک انقلاب و قصّۀ گلهای باغش
یک انقلاب و داغهای روی داغش
با هر قدم که در مسیر عشق برداشت
دشمن به زخم تازهای آمد سراغش
یاران! حرم جمهوری اسلامی ماست
مانند شیراز است زخمی هر رواقش
از مرگ میروییم ما، این را گواه است
هر لالۀ روییده در شاه چراغش
برگو به اهریمن که چادرهای خونین
آتش بیندازند در هر باغ و راغش
خواهر! برادر! دورهات را خوب دریاب
درس بزرگی هست در هر اتّفاقش
انتهای پیام/