مولانا؛ ستایشگر صلح و شاعر عشق
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، پگاه محمودی* ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی طبق آنچه که در بیشتر تذکرهها و کتب تاریخ ادبیات معتبر ما آمده متولد سال ۶۰۴ هق و درگذشته به سال ۶۷۲ ه ق است. نامی که فراسوی ایران، بلخ و روم نامی جاوان در فرهنگ و تاریخ تمدن بشری است. اندیشمندی که به واسطه کتاب مثنوی شریف از قرن هفتم تا به امروز مرزها را درنوردیده و در تمامی جهان و حتی کشورهای غیر فارسی زبان مخاطب دارد.
در روزگاری که ایران مورد هجوم مغول قرار گرفته بود مولانا بنابر روایتی در ۱۳ سالگی و بنابه روایت دیگر در ۲۰ سالگی به دلیل اختلافی که پدرش با خوارزمشاهیان پیدا کرده بود ایران را ترک میکند و در مسیر خود با عارف بزرگ و شاعر نامدار عطار نیشابوری آشنا میشود. بنابر روایات عطار در پیشانی وی آثار بزرگی مقام و منزلت را میبیند و طبق آنچه که منقول است مولوی کتابی را به عنوان هدیه از عطار میگیرد. البته روایتها متفاوت است و بهترین و جامعترین کتاب در خصوص زندگی و زمانه مولانا «مناقب العارفین» اثر احمد افلاکی از مریدان عارف چلبی نواده مولانا است که به صورت کامل به شرح زندگی مولانا و مریدان وی و ارتباط این عارف بزرگ با شمس تبریزی و مسائلی از این قبیل پرداخته است. اقبال و گستردگی توجه به مولوی آن قدر زیاد است که حتی شما رمان اخیر پرفروش «ملت عشق» اثر الیف شافاک را میبینید که بر اساس زندگی، آثار و افکار وی نگارش یافته است و بارها به فارسی ترجمه و چاپ شده است.
اندیشه مولانا در آیینه عر فان
مولوی اوج عرفان ادبی فارسی است یعنی چه غزلیات مولانا که بسیار پرشور و زنده است و چه مثنوی معنوی وجوه تمایز زیادی با کتابهای عرفانی دیگر دارد. ما میتوانیم شخصیت مولانا را از شگفت انگیزترین انسانهایی بدانیم که تاریخ ایران و اسلام به خود دیده است. سرودن مثنوی معنوی که حدوداً در فاصله سالهای ۶۵۷ تا ۶۵۸ ه ق سرایشاش شروع میشود و به احتمال قریب به یقین تا یک هفته مانده به پایان زندگی مولانا ادامه داشته بزرگترین مانیفست مکتب عرفانی ما است که میتوانیم به نوعی آن را قرآن فارسی بدانیم وجه تمایز عرفان مولانا با سایر مکاتب عرفانی در شخصیت مولانا، زبان او و نگاه نمادین و سمبلیک وی به پدیدهها و بهرهگیری بسیار عمیق زیرکانه از ساختار روایت و پیچیدگیهای داستانی در مثنوی معنوی برپایه بلاغت قرآن نهفته است یعنی آن طور که ما در آیین اسلام قرآن را کتابی بینظیر میدانیم که اعجاز آن تکرار ناشدنی است.
به همان ترتیب مثنوی از نظر ذهن و اندیشه و ساختار روایی آن حیطه و طیف را دنبال میکند و به نوعی انعکاس دهنده اندیشههای عمیقی مانند: رنج بشری، غربت و تنهایی انسان در جهان هستی است. آچه که پایه اندیشه عرفانی مولانا را تشکیل میدهد در چهار حیطه صلح با خود، صلح با خدا، صلح با جهان طبیعت و صلح با مردم خلاصه شده و این چهار رکن عرفان مولانا را تبدیل به عرفانی بسیار ملایم، دوست داشتنی و قابل فهم برای تمام مردم جهان نموده است. انسان در وهله اول باید با خودش در صلح باشد و مولانا مخاطب خود را به آرامش درون دعوت میکند این آرامش درونی باید در رابطه با خلق جهان نیز انعکاس داشته باشد. همراه با پذیرش آنچه که تقدیر است اما نه جبرگرایی و فتالیسم محض بله نوعی از جبرگرایی که اختیار در آن نهفته است.
مولانا به نوعی اختیار را بر پایه آن جبر اصلی که وجود دارد تعریف میکند این نوع نگاه و همچنین صلحی که انسان باید با پروردگار هستی داشته باشد و بحث توکل به همراه رضا و تسلیم در کنار تمامی آن مراتب عرفانی که عرفای ما به صورت جسته و گریخته به آن پراختهاند مولانا در ۱۸ بیت آغازین مثنوی که میتوان گفت خلاصه چکیده تمامی دستورات اسلام و عرفان است آورده است؛ بنابراین اگر شخص بزرگواری مانند مرحوم بدیع الزمان فروزانفر ۶۰ سال از عمر خود را وقف پژوهش درباره زندگی و آثار مولانا کرد به دلیل شخصیت واقعاً شگفت انگیز و غریبی است که در مولانا وجود دارد. مولناا با تمامی افراد و نزدیکان خوش از در صلح و نوع دوستی وارد میشود و حتی آن زمانی که به عداوت و کینه شمس را از او دور کردند حتی اگر خبری به دروغ از شمس برای او میآورند جان و مال و هر آنچه داشت را بر سر عشق خیرات میکرد؛ و این عشق وجه اصلی تمایز مکتب سکر مولانا در برابر مکتب صحو یا عرفا عابدانه و زاهدانه بود.
نسبت مولوی و تشیع
مولانا از زمان پیدایش عرفان و تصوف تا به امروز به عنوان یکی از کاملترین و بزرگترین کسانی است که بن مایه تمامی افکار، اندیشهها و آثارش بر محور خدا، قرآن و عشق میچرخد و به نظر من اگر بخواهیم مولانا را به یک آئین و مذهب محدود کنیم ظلم بزرگی در حق وی و جهان عرفان نمودهایم. مولانا تا قبل از آشنایی با شمس و در مکتب پدر بر مذهب حنفی بود. بر منبر مینشست و درس فقه میداد اما پس از مرگ پدر تحت تعلیم برهان الدین محقق ترمذی قرار میگیرد بعد از آن با شمس آشنا میشود. بیت مذهب عاشق ز مذهبها جدا است/ عاشقان را مذهب و ملت خدا است تبدیل به مانیفست و مرامنامه مکتب مولانا میشود در حقیقت نمیتوان مولانا را به یک فرقه خاص محدود کرد. گرچه وی برای طی کردن مسیر کمال از هر اندیشه و آئینی مطالبی را به همراه دارد و در مثنوی و غزلیات خود از آنها استفاه کرده که نمونه آن داستان چهار نفری است که همه انگور میخواهند.
از نظر مولوی فقط باید با زبان عشق سخن گفت. اگر چه شمس به ظاهر از اهل فتوت و پیرو آیین قلندران است. اما به تعبیر استاد شفیعی کدکنی:«عرفان چیزی نیست جز نگاه عاشقانه به دین» و در این نگاه عاشقانه به دین دیگر گرایش به یک فرقه خاص نمیتواند جایگاهی داشته باشد. اینجا دیگر بحث رسیدن به کل در میان است. اگر چه ما میتوانیم کلیدواژههایی از اندیشه ناب تشیع را ر آثار مولانا بیابیم از جمله توجه به قاعده«الامر بین الامرین» همان طور که مستحضر هستید براساس حدیثی از امیرالمؤمنین علی(ع) مسئله الامر بین الامرین مورد تأیید قرار گرفته است. مولانا هم بحث اختیار را مطرح میکند. مقصود وی از اختیار نه جبر کامل است نه اختیار مطلق میتوان گفت بارقههایی از تعالیم شیعی هم در آثار مولوی وجود دارد اما این که بگوییم وی به صورت اختصاصی به شیعه گرایش داشته است اما به طور کلی مولانا با تعصب و ابرام و اصرار بر هر آیین و مذهبی به جز عشق، خدا و قرآن مخالفت میکند. اگر این سه را رئوس اندیشه مولانا بدانیم باید بگوییم مولانا فرازمان، فرامکان و فرامذهب است و مذهب وی مذهب عشق است.
مولانا پژوهی تا حدودی در ایران خوب کار شده اما هنوز برای شناساندن مولانا در ادبیات تطبیقی کار بسیاری در پیش داریم. اگر شما با ابزارهای نقد ادبی بخواهید به عرصه مولوی پژوهی نگاه کنید یا حتی نظریههای فلسفی هایدگر و گادامر در ایران کار شده است. اما ما هنوز کرسیهای مولاناشناسی را در ایران نداریم و آنچه وجود دارد دعوا و بحث بر سر این است که آیا مولانا اهل ایران یا ترکیه بوده است تا شناساندن اندیشههای مولانا اما اگر این نکته را در نظر بگیرید که آنچه که اروپاییها به عنوان انجمنهای NGO مطرح میکنند براساس برخی نظرات یونگ و فروید است و هیچ گونه زیر ساخت اعتقادی ندارد مولانا قبلتر از آنها به عنوان یک روان شناس و جامعه شناس دردهای بشری را طرح میکند.
مولانا؛ ستایشگر صلح و شاعر عشق
مولانا ستایشگر صلح و شاعرعشق است. صلح برای او از هر چیز دیگری ارزشمندتر است اگر مولانا پژوهان ما در ایران سعی کنند از تئوریهای موجود در مثنوی مولانا استفاده کنند و برای شناساندن مولانا به عنوان یک روان شناس و جامعه شناس به جهان استفاده کنند و این شاعر بزرگ را از منظرهای مختلف به ادبیات جهان بشناسانند و مباحث علمی موجود در مثنوی را مطرح کند این کمکاری در زمینه مولانا پژوهی جبران میشود. به خوبی میشود لایههای دیگر مثنوی را به جهانیان نشان دارد. همان طور که قرآن 7 لایه دارد و در تأویل قرآن میگویند هر ظهری بطنی دارد و تا 7 بطن میتوان آن را تأویل نمود. هرمونتیک مثنوی مولانا به ویژه در زمینه روانشناسی و جامعه شناسی به خوبی میتواند در دانشگاههای معتبر دنیا همپای کتبی مانند قانون ابن سینا تدریس شود. به طور کلی تبدیل مولانا از عارفی شاعر به عارفی اندیشمند از جمله کارهای بزرگی است که باید در قالب طرحهای پژوهشی مورد توجه قرار گیرد.
* محقق و مولویپژوه
انتهای پیام/۴۱۰۴/
انتهای پیام/