واکاوی ریشههای آشفتگی سیاسی فرانسه/ وقتی الیزه برای لاپوشانی حقایق ویترینسازی میکند
به گزارش گروه جهان خبرگزاری آنا، فرانسه در حداقل 10 سال اخیر، به نحو گستردهای در حال تجربه انواع مختلف بحرانهای سیاسی و اجتماعی بوده است بااینحال، رسانههای جریان اصلیِ غربی به نحوی این بحرانها را بایکوت کرده و مورد بیتوجهی قرار میدهند که انگار هیچ اتفاقی در فرانسه نمیافتد.
در این چهارچوب، دولت فرانسه از ابزارهای مختلفی نظیر تبلیغات رسانهای، اعزام نیروهای ارتش این کشور به خیابانها جهت سرکوب اعتراضات مردمی و دیگر رویههای توأم با استفاده از زور و قوه قهریه استفاده کرده تا برخلاف خواست اکثریت شهروندان فرانسوی، بر واقعیتها سرپوش نهد (در مواردی نظیر سرکوب اعتراضات جنبش جلیقه زردهای فرانسوی) و در این مسیر، رسانههای غربی نیز به انحا مختلف با این مسئله همدستی کردهاند. در این راستا، در قسمت جدید برنامه اینسایتِ شبکه پرستیوی، به مسئله آشفتگی و بحرانهای سیاسی-اجتماعی گسترده در فرانسه و البته نوع برخورد رسانههای غربی با این موضوع پرداخته شد.
ساختار سیاسی فرانسه از نمایندگی کلیت جامعه خارجشده است
باید در نظر داشت که در سالهای آخر، ساختار سیاسی فرانسه تا حد زیادی از حالتِ نمایندگی کلیتِ جامعه این کشور خارجشده و بهطور خاص شاهدیم که اکنون امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه، بهمثابه رئیسجمهور قشر ثروتمند جامعه فرانسه شناخته میشود. این در حالی است که در جبهه مقابلِ مکرون، اصلیترین رقیب وی یعنی مارین لوپن از جریان راست افراطی فرانسه است که وی نیز بهظاهر خود را حامی طبقات کارگر و ضعیف این کشور میداند. در این چهارچوب، عملاً سیستم فرانسه در سالهای اخیر به دلایلی، حالتی معیوب به خود گرفته و منافع کلیت جامعه فرانسه را نمایندگی نمیکند و نامزدهای اصلی انتخابات ریاست جمهوری این کشور نیز عمدتاً بر حراست از منافع بخشی از جامعه این کشور تأکید دارند.
در این راستا شاهدیم که عملاً تصور عمومی از فرانسه در عرصه بینالمللی بهمثابه کشوری که خود را یکی از مهدهای آزادی و دموکراسی میداند، با واقعیتهای میدانی این کشور تا حد زیادی متفاوت است و شکافها و تضادها در این کشور به حدی اوج گرفتهاند که شاهدیم رئیسجمهور فرانسه در ملأ عام از سوی ناراضیان سیلی میخورد. در این میان نکته جالب این است که هیچ حزب و جریان سیاسی نیز وجود ندارد که برای بحرانهای جاری فرانسه، راهکاری سازنده را پیشنهاد دهد. در این میان، جریانهای رسانهای غربی عملاً با دولت و ساختار سیاسی این کشور همکاری میکنند و بههیچعنوان واقعیتهای فرانسه را منعکس نمیسازند. مسئلهای که عملاً اوجگیری بیشتری بحرانهای سیاسی و اجتماعی را در فرانسه نوید میدهد.
قسمت جدید برنامه اینسایت، میزبان "رامین مظاهری" خبرنگار باسابقهای است که سالها در فرانسه کار خبرنگاری (بهعنوان خبرنگار پرستیوی) انجام داده است. البته که وی کارشناس مسائل فرانسه نیز هست. این گفتگو با هدف کسب شناخت و آگاهی بیشتر از تحولات و بحرانهای جاری در فرانسه و نوعِ رویکرد رسانههای فرانسوی به این تحولات، انجامگرفته است.
صحنهآرایی الیزه
در ابتدا میزبان برنامه اینسایت با اشاره به بحرانهای سیاسی و اجتماعی دهه اخیر فرانسه و وقوع تغییرات جدی در ساختار حزبی این کشور که تبعات قابلتوجه سیاسی و اقتصادی را نیز در این کشور به همراه داشته است، بهطور خاص از رامین مظاهری پرسید که واقعاً در فرانسه چه خبر است؟ مظاهری در پاسخ گفت وقتی اخبار روزانه سیاسی و اجتماعی فرانسه را در رسانهها و روزنامههای فرانسوی دنبال میکنید اینطور به نظر میرسد که انگار همهچیز خوب است و سیاستهای اتخاذشده در این کشور راهگشا هستند و احزاب و گروههای سیاسی نیز عملکرد خوبی دارند.
بااینحال واقعیتهای میدانی حاکی از حقایق متفاوتی هستند و در این رابطه حقیقتاً وضعیتی آشفته را در فرانسه شاهد هستیم. در واقع آشفتگیهایی وجود دارند که با اعتراضات گسترده عمومی و تلاشهای فراوان جریانهای رسانهای اصلی غربی جهت لاپوشانی و سرکوبِ آنها همراه بوده است. بهطور خاص ازنظر حزبی اکنون شاهدیم که برخی احزاب قدیمی فرانسه با بحران شدیدی در بحث اقبال عمومی به خود روبهرو هستند. حتی خودِ امانوئل مکرون که خود را سیاستمداری مرکزگرا معرفی میکند، ازلحاظ جهتگیری حزبی هیچگاه مرکزگرا نبوده است. دیگر سیاستمداران فرانسوی نیز بعضاً وضعیتی مشابه دارند. جدای از اینها، پروژه ادغام فرانسه در اتحادیه اروپا نیز عملاً میزان نارضایتیها و نابرابریها در فرانسه را به نحو قابلملاحظهای بالا برده و همین مسئله موجب شده تا جنبشی با نام "جلیقه زردها" در فرانسه اوج بگیرد و نسبت به این مسائل واکنشهای جدی اعتراضی را نشان دهد.
پشیمانی افکار عمومی فرانسه از تسلیم شدن حاکمیت ملی در برابر اتحادیه اروپا
این جنبش در سالهای اخیر هر هفته اعتراضات خیابانی را در شهرهای مختلف فرانسه برگزار کرده و به سیاستهای دولت فرانسه و بهطور خاص امانوئل مکرون انتقاد کرده است. حتی احزابی نظیر سوسیالدموکراتها نیز بهکل اعتبار سابق خود در حمایت از طبقات کارگری را ازدستدادهاند و دیگر سیاستهای آنها نمودی عینی از حمایت آنها از طبقاتی نظیر کارگران نیست.
در این شرایط حتی دیدگاه عمومی در فرانسه نسبت به این مسئله که لیبرالیسم غربی میتواند برای جامعه رفاه و رونق و ثبات بیاورد نیز تا حد زیادی زیر سؤال رفته است. البته که در این میان بسیاری از افکار عمومی در کشورهایی نظیر فرانسه شدیداً نسبت به اینکه حاکمیت ملی خود را تسلیم اتحادیه اروپا کردهاند پشیمان هستند. در این رابطه بهطور خاص اوجگیری جریانهای ملیگرا در فرانسه، نمودی عینی از واکنش فرانسویها به این مسئله هستند. جریانهایی که شدیداً مخالف مسائل نظیر مهاجرت خارجیها به فرانسه و حقوق مسلمانان و غیره هستند و صرفاً خواستار تعالی موقعیت فرانسه به نحوی انفرادی هستند.
در این میان اوجگیری جریانهای لیبرال در فرانسه نیز تا حد زیادی موجب شد تا اقشار ضعیف جامعه فرانسه نظیر کارگران فراموش شوند و عملاً به دامان اعتراضات در فرانسه رانده شوند. در این چهارچوب، نَه راستهای فرانسوی اکنون سر جای خود هستند، نه چپها و نه آنها که خود را مرکزگرا میخوانند. حتی برخی معتقدند که دولت کنونی فرانسه کاملاً برخلاف اصول مندرج در انقلاب فرانسه نیز عمل میکند. در این میان لیبرالیسم فرانسوی نیز بعضاً حالتهای فاشیستی به خود گرفته و رویههای افراطگرایانهای را چه در عرصه سیاست داخلی و چه خارجی دنبال میکند. این نسخه از لیبرالیسم بههیچعنوان در راستای شعارهای اصلی خود حرکت نمیکند. از این منظر درست است که در قالب لیبرالیسم از قوای سهگانه و دموکراسی و غیره صحبت میشود، اما در عمل شاهدیم که در کشوری نظیر فرانسه عملاً رویههای متفاوتی در پیشگرفته میشود. رویههایی که از حمایتهای مردمی برخوردار نیستند و موجب اوجگیری اعتراضات در فرانسه میشوند.
کاهش روند نزولی مشارکت در ادوار انتخاباتی فرانسه
البته که باید توجه داشت رئیسجمهور کنونی فرانسه نیز برخلاف دوران قبل از ادغام فرانسه در اتحادیه اروپا، بسیاری از قدرتها بهویژه در حوزه اقتصادی را واگذار کرده و دیگر نمیتوان از وی توقعِ فردی را داشت که قدرت کافی جهت پیشبرد دستور کارهای مدنظرش را دارد. در این چهارچوب سطح نارضایتیها در فرانسه کار را بهجایی رسانده که شاهدیم روند مشارکت در انتخابات این کشور روندی نزولی در پیشگرفته است.
در این چهارچوب، عملاً بسیاری از مردم نهتنها در فرانسه بلکه در دیگر کشورهای اروپایی، بهواسطه اینکه دولتهایشان بخش قابلتوجهی از اختیارات خود را در مواردی نظیر سیاستهای اقتصادی به اتحادیه اروپا واگذار کردهاند، عملاً نسبت به ساختار سیاسی کشورهایشان بیگانه شدهاند و در عمل حقوق آنها در نظر گرفته نمیشود و همین مسئله به اوجگیری اعتراضات آنها ختم میشود. در این فضا، بسیاری از احزاب فرانسوی نیز همانطور که پیشتر گفته شد، عملاً فلسفه اصلی کاری و دستور کارهایی که به پیگیری آنها مشهور بودند را ازدستدادهاند و ازلحاظ ماهوی تهی شدهاند.
مسئلهای که موجب شده بسیاری از مردم فرانسه آرزوی بازگشت به دوران گذشته کشورشان در دهههای پیشین را داشته باشند. در این میان تا حد زیادی تأکید سنتی جامعه فرانسوی بر لزوم انسجام و همبستگی جامعشان نیز زیر سؤال رفته و سست شده است و اکنون تا حد زیادی شاهد اوجگیری شکافها و انشقاقات در این جامعه هستیم. البته که همانطور که پیشتر گفته شد باید توجه داشت که فضای کنونی سیاست فرانسه بهویژه در میان نخبگان سیاسی این کشور به یک فضای تجاری تبدیلشده و انگار هر سیاستمداری صرفاً به دنبال کسب قدرت است و در این مسیر توجهی به سوگیریهای سیاسی که بهصورت سنتی در جامعه فرانسه برقرار بود و افراد با آنها خود را معرفی میکردند، ندارد.
رسانههای غربی هیچگاه مردمی نبودهاند
مسئلهای که نمود عینی آن را در امانوئل مکرون میبینیم. رئیسجمهوری که نیرویی مرکز گرا در چهارچوب جهتگیریهای سیاسی فرانسه نیست، اما خود را مرکزگرا میخواند. این در حالی است که سیاستهایش هیچ قرابتی با این جهتگیری اعلامیِ سیاسی وی ندارند. در این چهارچوب جالب است که بدانیم علیرغم اعتراضات گسترده سیاسی و اجتماعی که بهویژه در قالب جنبش جلیقه زردها در فرانسه شاهد بودهایم، هیچ صدای رسانه قدرتمندی این تحولات را به نحوی درست پوشش نداده است. این اعتراضات حتی به کشته شدنِ برخی معترضان نیز ختم شده است و چندین سال بهصورت مرتب و هفتگی در جریان بوده است.
البته که دلیل اصلی این مسئله نیز کاملاً روشن است زیرا رسانههای غربی هیچگاه مردمی نبودهاند و واقعیتهای اجتماعی را پوشش نمیدهند. البته که این اعتراضات موجب شدهاند تا سیاستمداری نظیر مکرون تا حدی سیاستهای خود را تعدیل کنند. البته که مسئله تغییر مواضع قابلتوجه و بعضاً تمامعیار از سوی سیاستمداران فرانسوی در مواجهه با مسائل روز فرانسه، در سالهای اخیر به مسئلهای عادی در این کشور تبدیلشده است. در این میان مثلاً فردی نظیر مارین لوپن بهویژه در جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر فرانسه تا حد زیادی از اصول سنتی که جبهه ملی فرانسه و راستهای این کشور به آنها معتقد هستند فاصله گرفت و نشان داد که صرفاً به دنبال کسب پیروزی و نه پایبندی به اصول حزبیاش است.
آینده فرانسه در هالهای از ابهام
مسئلهای که البته در میان دیگر سیاستمداران و احزاب فرانسوی نیز به چشم میخورد و آنها از اصول سنتی خود تا حد زیادی فاصله گرفتهاند. در این میان ایدئولوژی نظیر لیبرالیسم نیز ناکامی خود را بهخوبی در فرانسه به نمایش گذاشته و به همگان ثابتشده که لیبرالیسم، همیشه لیبرالیسم است و نمیتواند برندِ جدیدی را نظیر نو لیبرالیسم به خود بگیرد و اصول تازهای را برای جامعهای نظیر فرانسه بیاورد. مسئلهای که موجب شده اکنون شاهد باشیم در جریان اعتراضات مردم فرانسه، پلیس و نیروهای امنیتی با معترضان، با سرکوب و خشونت برخورد میکنند. موضوعی که موجب میشود تا آینده فرانسه در هالهای از ابهام و در سراشیبی سقوط باشد.
در شرایط کنونی این نکته بهخوبی روشنشده که اتحادیه اروپا که خود را طالب صلح و ثبات و رونق اقتصادی معرفی میکند، اکنون با چالشهای قابلتوجهی در مسیر محقق کردن شعارهایش روبهرو است و عملاً برخلاف تمامی این شعارهای ادعایی، رفتار و عمل کرده و میکند. مسئلهای که در چهارچوب معادلات جاری فرانسه بهخوبی قابلمشاهده است و همین موضوع حتی برخی ناظران و تحلیلگران را بر آن داشته که بگویند شاید فرانسه در آینده تحریک شود که از چهارچوب اتحادیه اروپا خارج شود.
انتهای پیام/4106/
انتهای پیام/