آه از آن ساعتی که با تَن چاک چاک/ نوایی جانسوز با حس و حالی غریب
به گزارش خبرنگار حوزه دین و آیین گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، این روزها انگار ولولهای در خیابانهای شهر به راه افتاده، رنگ و بوی تازهای سر تا سر شهر را احاطه کرده، گویی سیاههای نامرئی در برابر دیدگانمان پدید آمده باشد، همه عالم در عزا و ماتمی مشترک فرو رفتهاند. این دلهای سوخته پس از هزار و ۴۰۰ سال به رسم هرساله سیاهپوش و داغدار امام غریبی میشوند که داستان مظلومیتش دل هر انسانی چه مسلمان و چه غیرمسلمان با هر دین و آیینی را به درد میآورد. غم غریبی که سالهای سال از همان سنین کودکی هم همراه ما بوده و هست و خواهد ماند.
بزرگ مردی که طی یک روز به فاصله یک صبح تا غروب، داغدار داغ عزیزانی شد که در مقابل چشمان به اشک نشستهاش پرپر شدند اما دم نیاورد. بزرگ مردی که در گودال قتلگاه، در شهر کرب و بلا پس از شهادت نزدیکان و یاران وفادارش تنها ماند اما تسلیم ناحق نشد. بزرگ مردی که در واپسین لحظات عمر فریاد «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی_آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟» را سر داد تا دشمنان را از عاقبت فرجام کارشان آگاه کند، این فریاد دادخواهی به گوش دشمنان رسید اما ظلم بر نوای حق غالب شد، گویی گوشهایشان فریاد حق را تاب نیاورد و دستشان آلوده به خون پاکی شد که تا به امروز خون به دلهایمان جاری میکند.
نوحهخوانی برای اهلِبیت (ع) همچون شبیهخوانی، نقالی و غیره قدمتی طولانی دارد. یکی از مداحانی که در دهه 60 و 70، آوازهای در میان مردم پیدا کرد، مرحوم محمد کوثری بود که به واسطه مرثیهسرایی در محضر امام خمینی به مداح امام (ره) شهرت یافت. نوحه «آه از آن ساعتی که با تَن چاک چاک…» از مرحوم کوثری نوایی جانسوز است که حس و حالی غریب را به مخاطب منتقل میکند، با گوش سپردن به این نوحه گویی واپسین لحظات غمانگیز ظلمی بی حد و مرز پیش روی چشمان تر شده شنونده قد علم میکند.
«آه از آن ساعتی که با تَن چاک چاک…
نهادی ای تِشنه لب صورت خود روی خاک
تنت به سوز و گداز تو گرم راز و نیاز
سوی خیام حرم دو چشم تو مانده باز
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لَب صورت خود روی خاک
آمده از خیمه گه خواهر غم دیده ات
دیدو که شمر از جَفا نشسته بر سینه ات
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک
گفتو بده مهلتی تا برسم بر سرش
برادرم تشنه است مبر سرش از پیکرش
آه از آن ساعتی که با تَن چاک چاک
نهادی ای تِشنه لب صورت خود روی خاک»
در ادامه کلیپی از عزاداریهای ماندگار مرحوم کوثری در جماران و در محضر بنیانگذار جمهوری اسلامی در چهارم مهرماه سال 1364 را مشاهده میکنید.
مرحوم محمد کوثری متولد سال ۱۳۰۷، قم – درگذشته ۳ مهر ۱۳۷۷ از مداحان برجسته ایرانی بود. وی بیشتر به علت اجرای برنامههای عزاداری در حضور امام خمینی شهرت دارد. همچنین پیش از انقلاب از فعالان و مبارزان علیه رژیم شاه بوده است. وی در دروس حوزوی به مدارج بالایی رسید و برخلاف تصوری که عموم از چهره روضهخوان پیشکسوت دارند، او از محضر بسیاری از علمای بزرگ تشیع، همچون آیتالله ملا علی کنی، آیت الله بروجردی، آیت الله سید محسن حکیم، آیتالله خویی، آیتالله مرعشی نجفی، امام خمینی(ره) و حتی مقام معظم رهبری بهرهمند شد.
مرحوم کوثری آنچنان روضه میخواند که هر شنوندهای را تحت تاثیر قرار میداد که مصداق این بیت شعر بود: «سخن کزدل براید لاجرم بر دل نشیند.» در زمینه روضه خوانی تبحر خاصی داشت. عاقبت هم با مولایش همراه شد چرا که از فرزند ایشان نقل شده که بعد از رحلت، ایشان را به عالم خواب دیده بود که گفتند: از همان لحظه احتضار، حضرت اباعبدالله (ع) به کنارم آمد و همیشه با او هستیم.
مرحوم کوثری با دل سوخته برای امام حسین(ع) نوحهخوانی میکرد و این در صدای لرزان و بیان محکمش هم به خوبی پیدا بود، به همین علت آثارش ماندگار شده است. دهههای 50 و 60 و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس با نوای این مداح اهل بیت (ع) خاطره دارند و با شنیدن نوای گرمش دلهای آماده خود را روانه آن زمانه میکنند.
وی همچنین نوحههای «روز عاشوراست امروز کربلا غوغاست امروز»، «آری حسین دری است از درهای بهشت»، «این مجالس مجالس عبادت است»، «این مسافر آمد سوی میدان»، «اشهد «انک قتلت مظلوما»، «یا باب نجات الامه»، «شیرخوار اصغر من»، «همه چیز امام حسن استثنایی بوده»، «یا رحمت الله واسعه»، «رهبر ما جای تو خالیست»، «یک آه در عزای امام حسین ثواب تسبیح دارد»، «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» و غیره را خوانده است.
خاطره مرحوم کوثری از گریه امام خمینی
حجتالاسلام سید محمد کوثری در یکی از سخنرانیهای خود به بیان خاطره ای از آیتالله شهید سید مصطفی خمینی پرداخت و گفت: «این حقیر حدود چهل سال خدمت امام مشرف میشدم. ایشان هم نسبت به من محبت و عنایت داشتند. سابقاً ایشان در سه روز فاطمیه دوم برای حضرت زهرا (س) مجلس میگرفتند. بنده و پدرم و آقا شیخ قوام اِشنوی و آقا سید عباس حسینی، سه - چهار نفری، در آن مجلس حاضر میشدیم. ایشان به حاج آقا مصطفی فرموده بودند: لازم نیست هر سال دعوت انجام شود. خودشان این سه روز روضه ماه را یادداشت میکنند و میآیند.
امام به ذکر مصیبت بیبی حساسیتی خاص داشتند و هنگامی که از بیبی حضرت زهرا (س) و سیدالشهدا (ع) نام برده میشد، بیش از همه گریان میشدند. چندین سال بدین منوال، هر سال در فاطمیه دوم در مجلسشان حاضر میشدیم، تا ایشان به عراق رفتند و شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی پیش آمد.
ما آن موقع در قم بودیم و برای مشرف شدن به عتبات عالیات مهیا میشدیم. هنوز چهلم حاج آقا مصطفی نرسیده بود که حاج آقا شهاب اشراقی- داماد امام دنبال من فرستادند. وقتی به آنجا رفتم، حاج آقا اشراقی گفتند: «بعد از فوت مرحوم حاج آقا مصطفی، امام اصلاً گریه نکردهاند. این حالت از نظر روانی درست نیست. چنین پدری چنین پسری را از دست داده است و انسان عزادار باید گریه کند تا عقده دلش باز شود. امام با آهنگ صدای تو آشنا هستند. سال ها برایشان روضه خواندهای، کاری کن که امام گریه کنند.»
بعد از آن داستان مشرف شدن ما به کربلا هم مفصل است. در نجف به محضر امام رسیدیم. من بودم، پدرم و آقای چهل اخترانی و حاج آقا علی چهل اخترانی هم بودند. وارد بیت امام شدیم. وقتی به خدمتشان رسیدیم، در نظرم بود که ذکر مصیبت امام حسین (ع) را بخوانم در آخر تسلیت عرض کنم. من روضه را با آیه شریفه «من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله...» شروع کردم و بعد تسلیت گفتم.
همه حاضران شروع به گریه کردند؛ من خودم هم گریه میکردم. در آن چند سالی که امام (س) در نجف بودند، ما هر سال به خدمتشان مشرف میشدیم. همیشه مرحوم حاج آقا مصطفی هم بودند و به من خلیلی محبت میکردند. ولی آن روز جای ایشان خالی بود. من جای خالی ایشان را یادآوری کردم و به هر نحوی که میدانستم سعی کردم امام را وارد به گریه کنم، ولی امام گریه نکردند.
روضه را ادامه دادم و گفتم:« آه صاحب درد را باشد اثر. اماما! شما حالا به سوز دل امام حسین (ع) خوب واقف شدید که بر بالین حضرت علی اکبر (ع) فرمودند: علی الدنیا و عدک العفا» تا به اسم امام حسین (ع) رسیدم، امام گریه کردند و آن چنان شدید گریه میکردند که شانههایشان بالا و پایین میرفت. من اشعار فارسی و عربی مصیبت حضرت علیاکبر را میخواندم. وقتی حال امام را دیدم، فکر کردم شاید ادامه بیشتر مصیبت درست نباشد و زود ختمش کردم. هنگامی که امام دستمال را از روی چشمهایشان برداشتند، چشمهایشان از شدت گریه قرمز شده بود.»
انتهای پیام/۱۱۰
انتهای پیام/