ماجرای زن فراری؛ از عضویت در تلگرام تا «لانه تبهکاران»

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا به نقل از خراسان، ماجرای این پرونده حدود یک ماه قبل زمانی در دستور کار پلیس فتای خراسان رضوی قرار گرفت که مردی با مراجعه به پلیس از ارتباط پنهانی همسرش و مرد غریبه ای اعلام شکایت کرد.

این مرد که بسیار مضطرب و نگران بود به پلیس گفت: وقتی متوجه شدم همسرم در منزل احساس تنهایی می کند اجازه دادم تا در یک شرکت تولیدی مشغول کار شود اما هنوز مدتی نگذشته بود که رفتارهای او تغییر کرد و بیشتر اوقات دیر به منزل می آمد. این موضوع ظن مرا برانگیخت تا این که با بررسی پیامک های تلفن همراهش فهمیدم او با عضویت در شبکه اجتماعی تلگرام با جوان غریبه ای ارتباط دارد و اوقاتش را با او می گذراند. در پی اعلام شکایت این مرد پرونده ای در پلیس فتا تشکیل شد و به دستور سرهنگ جواد جهانشیری (رئیس پلیس فتای خراسان رضوی) توسط گروهی از کارشناسان و کارآگاهان زبده، مورد رسیدگی قرار گرفت. گزارش خراسان حاکی است: کارآگاهان با کسب مجوز قضایی وارد عمل شدند و جوان غریبه را در یک قرار صوری به همراه همسر شاکی دستگیر کردند. متهمان پس از بررسی های مقدماتی به مراجع قضایی معرفی شدند اما زن 24 ساله در یک فرصت مناسب و قبل از آن که وارد دفتر دادگاه شود فرار کرد و به مکان نامعلومی گریخت در حالی که او دختر 5 ساله اش را نیز رها کرده بود.با فرار این زن کارآگاهان پلیس فتا با صدور دستورات ویژه قضایی از سوی قاضی مسگرانی، تحقیقات اطلاعاتی و غیرمحسوس خود را برای ردیابی زن فراری آغاز کردند تا این که آن ها پس از یک ماه تلاش، به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد زن جوان به تهران گریخته است بنابراین گزارش بررسی های غیرمحسوس کارآگاهان پلیس فتای خراسان رضوی در تهران بیانگر آن بود که زن فراری طعمه باند خلافکاران شده و از یک «لانه تیمی» سر در آورده است.

بنابراین کارآگاهان با کسب نیابت قضایی از قاضی شعبه 117 مشهد، این لانه را به محاصره درآوردند و در یک عملیات غافلگیرانه و هماهنگ 5 عضو باند خلافکاران را در حالی دستگیر کردند که سرکرده آنان یک زن بود. در بازرسی از «لانه تبهکاران» تعداد زیادی لوازم ساخت و تولید مواد مخدر صنعتی به همراه مقادیری تریاک و شیشه کشف و زن فراری از مشهد نیز دستگیر شد.

این زن که آخر هفته گذشته به مشهد منتقل شده بود در بازجویی ها گفت: وقتی با اتوبوس به تهران رفتم نمی توانستم در مسافرخانه ساکن شوم چرا که مدارک شناسایی همراهم نبود به همین دلیل خودم را به پلیس به عنوان دانشجو معرفی کردم و گفتم کارت دانشجویی به همراه ندارم. مامور انتظامی هم که به اظهارات من مشکوک شده بود از من خواست تا صبح در مقر پلیس بمانم تا آن ها با خانواده ام تماس بگیرند وقتی این جمله را شنیدم به آرامی از آن جا هم فرار کردم و سپس در خیابان با جوانی آشنا شدم که به همراه چند تن از دوستانش خانه ای را اجاره کرده بودند.

او مرا به آن خانه برد و چند روز بعد مرا به مرد دیگری معرفی کردند آن مرد که در ظاهر برایم دلسوزی می کرد مرا به زنی معرفی کرد و گفت: می توانم در کنار آن زن زندگی کنم! ولی وقتی به خود آمدم که گرفتار خلافکاران حرفه ای شده بودم و هیچ راه گریزی نداشتم. در آن لانه مخوف مواد مخدر صنعتی می ساختند و مرا مجبور می کردند که مواد مصرف کنم. من هم می ترسیدم به مشهد باز گردم چرا که دیگر نزد هیچ کس اعتبار و عزتی نداشتم تا این که پلیس وارد مخفیگاه آن ها شد و من هم از چنگ خلافکاران رها شدم. اگرچه دلم برای دختر کوچکم تنگ شده است اما من دیگر زندگی ام را باخته ام!...