گزارشی از یک مراسم خواستگاری همگانی بدون گل و شیرینی
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه «شهروند» در ادامه نوشت: همه خودشان را برای آمدن به سمینار «صندلی سفید»، از یکی دوساعت قبل آماده کردهاند. سمیناری که افراد مجرد و متارکه کرده را خطاب قرار داده. مراسم در سالن کوچکی برگزار میشود، سالنی در طبقه چهارم یکی از ساختمانهای تهران. مراسمی بدون سخنران، پاور پوینت و... طبقه چهارم شلوغ است، زنان و مردان شیکپوش در یک خط به صف ایستادهاند، منتظر ثبتنام و گرفتن کد هستند. ورودی ٣٠هزارتومان و البته دستگاه کارتخوان خراب است و نقد حساب کردن، صف را شلوغ کرده.
زنی روی آخرین صندلی نشسته و برگههای مستطیلیشکل را به تازهواردها میدهد. روی تبلیغات نوشته بودند، صندلی سفید اینجا اما رنگ همه صندلیها سیاه است. جا برای همه نیست. تعداد ثبتنام کردهها به ٥٠ که میرسد، دیگر جای سوزن انداختن نیست. تعداد زیادی جلوی در ایستادهاند و منتظر ثبتنام هستند و تعدادی هم پشت در. ساعت از ٣٠و٤میگذرد که جلسه با همهمه حاضران، شروع میشود. آنهایی که جاماندهاند، از مسیری که آمدند، برگشتند. فرصتی را از دست نداده بودند، جمعه هفته دیگر، درست درهمین نشانی و ساعت، سمینار دیگری با داماد و عروسهای احتمالی انتظارشان را میکشید.
« آرمان داوری» بهعنوان مسئول موسسه سایههای ماندگار و رئیس نخستین بانک اطلاعاتی مجردان کشور، صحبتهایش را با توضیح درباره فعالیت موسسه شروع میکند: «موسسه سایههای ماندگار یک موسسه مردمی است که مجوزش را از وزارت کشور گرفته. ٨سال است که این موسسه نزدیک به ٦٠٠ سمینار ازدواج برگزار کرده، درکنار این سمینار هم اخیرا در تلگرام شبکه ازدواجی را معرفی کردیم که ١٠هزار عضو دارد، کانال دیگری هم داریم با عنوان سیستم خواستاگرام که یک ماهی میشودکه فعالیتش را شروع کرده. زنان و مردان با عضویت، عکس و مشخصاتشان را در این کانال قرار میدهند. در تلگرام صحبتهای اولیه صورت میگیرد، بعد برای ادامه روند، افراد به موسسه مراجعه میکنند.» « داوری»، کت و شلوار تیرهای را با پیراهن قرمز خال خالی سفید، هماهنگ کرده. دگمه بالای شکماش را به زحمت بسته. با اعتماد به نفس بالا درمیان یک ردیف خالی سالن راه میرود و حرف میزند: «خیلی از شبکه تلگرام ما استقبال شده و سیستم خواستاگرام هم زیاد سروصدا کرده.» این جمله را کِشدار، ادا میکند: «هیچکدام از خبرنگارها به خودشان زحمت ندادند بیایند و از نزدیک کار ما را ببینند.» او راه میرود و ادامه میدهد: «هر دختر ایرانیِ ٢٠ تا ٣٠ساله، بهطور متوسط سالانه، دو خواستگار دارد، با این روش جدید، افراد راحت میتوانند همسر دلخواهشان را انتخاب کنند.»
«افراد» همان زنان و مردانی بودند که بعدازظهر جمعه تا بالاتر از میدان هروی آمده بودند. شیک و مرتب کرده. چند نفری زیر ٣٠سال هستند، اما مابقی ٣٠ تا ٤٠سال و تعدادی ٤٠ تا ٥٠سال. مردان اما وضع متفاوتتری داشتند، اغلب سنها بالای ٤٠، اما تعدادی هم جوان زیر ٣٥سال هستند. نگاهها از همان ابتدای ورود، کنجکاو است، همه درحال ارزیابی. گاهی لبخندی ردوبدل میشود، گاهی هم نگاهها جدی میشود. همه آنها آمده بودند تا انتخاب کنند یا انتخاب شوند. ساعت نزدیک ٥، جلسه به صورت رسمی شروع میشود. هرکس برگهای با جای خالی برای واردکردن سه کد، در دستش است. اینجا، در این سمینار همدیگر را با کد میشناسند. کسی اسمی از دیگری نمیداند. مرحله اول سمینار صندلی سفید، با بلند شدن یک به یک حاضران از روی صندلیهای سیاه پلاستیکی شروع میشود. آنها جلو میروند، کدشان را میخوانند و بعد خود را معرفی میکنند. گفتن اسم و فامیلی اختیاری است. همه ولی ملزم به اعلام سنشان هستند. این را دکتر داوری همان ابتدای جلسه تذکر میدهد: «لطفا سنتان را بگویید، مثلا نگویید متولد فلان سال. خودتان را معرفی کنید و معیارهای همسر آیندهتان.» از نظر آنها، گفتن همین چند جمله، معیار انتخاب کدها یا همان همسران احتمالی آینده است. هر نفر یک دقیقه فرصت دارد تا خودش را معرفی کند. در همان یک دقیقه در موردش تصمیم گرفته میشود: «معرفی اجباری نیست اما فکر کنم همه از خدایتان باشد بیایید و ازدواج کنید.» خنده حاضران لبخند «داوری» را همراهی میکند. صدای همهمه پشت در، بالا رفته، خیلیها برای نشستن جایی پیدا نمیکنند، آن عقبیها با رفتن هر نفر به جلوی سالن، سرشان را بالا میگیرند تا انتخاب کنند. برخی از مردان برای جلب توجه، از صندلیهای خود بلند میشوند و با لبخند جای خود را به زنان میدهند، آنها آمده بودند تا بهترین خودشان را عرضه کنند. داوری به میان جمله یکی از حاضران که برای معرفی جلو رفته بود، میدود: «اگر فرزند دارید، حتما بگویید.» مخاطبان این جمله، تعداد قابل توجهی از حضار بودند، کسانی که متارکه کرده بودند و فرزندی داشتند.
«داوری» سه نفر اول را بلند میکند تا خودشان را معرفی کنند. «سعید»، ٣٣ ساله است، پیراهنش را با بلوز قرمزرنگی هماهنگ کرده. مهندس برق است، سابقه چندماه زندگی مشترک داشته، دنبال همسر خوشاخلاق و گرم و صمیمی است. روی واژه «سلامت روان» بهعنوان معیار ازدواجش تأکید میکند. دومی دختر ٢٤سالهای است، سنش را که میگوید، داوری با خنده میگوید: «باید از همین سن و سالها شروع کرد دیگر.» حاضران با صدای بلند میخندند. دختر تأکید میکند که لیسانس تحلیل سیستم یا چیزی شبیه به این است. شال آبیرنگی به سر کرده با مانتویی مشکی. راه که میرود صدای ضرب پاشنه کفشهایش با کف سرامیکی سالن، بلند میشود. تمایل دارد با مردی حداکثر ٣٠ساله آشنا شود. بعدی دختر ٢٦سالهای است. کارشناس روانشناسی. روسری زرد و مانتویی لیمویی به تن کرده. سادگی، شغل و تحصیلات متناسب با خودش را معیار همسر آیندهاش اعلام میکند. چند دقیقه نمیگذرد که ردیف اول خالی میشود. نگاهها از انتهای سالن، کنجکاوتر میشود. سرها بالا گرفته شده تا صاحب کدها دیده شوند. هیچکس درباره تواناییها یا داراییهایش حرفی نمیزند. از داشتن ملک و خودرو و... صحبتی نمیشود. معیارها، روی اخلاق و رفتار میچرخد. برخی که خودشان ورزشکار هستند، ورزشکاربودن طرف مقابل، برایشان معیار مهمی است، برخی هم اشتغال زن و برخی هم دادن حق اشتغال به آنها. تعدادی میانگین سنی همسر احتمالی برایشان مهم است تا یک ساعت بعدش، معرفیها ادامه دارد. «پیمان» ٣٣ساله که کارشناس حسابداری است، چشم برخی را گرفته. پسری خوش لباس با شرایط خوب. خودکارها روی برگه کشیده میشود. آنهایی هم که سابقه ازدواج داشتند، آمدند، معرفی کردند و وضع فرزندی که داشتند را اعلام کردند: «دخترم پی مادر محترمش زندگی میکنه.» همه میزنند زیر خنده. این را «علی» در معرفی خود میگوید. بلوز قرمزرنگی به تن کرده، میگوید وکیل دادگستری است و کارشناسی ارشد رواشناسی شخصیت دارد. متارکه کرده. ٣٩ساله است اما دنبال زنی حدودا ٣٠ساله میگردد. همین جمله صدای اعتراض حاضران را بلند کرد. زنی از آن طرف گفت: «وا، ٣٩سالشه، ٣٠ساله میخواد؟»
داوری میشنود و میگوید: «همه میخواهند سن همراهشان پایین باشد، چه زن و چه مرد. البته ما وکیلوصی مردم نیستیم، هرکس هر معیاری که از نظر شرعی و حقوقی مشکلی نداشته باشد، میتواند اعلام کند.» علی میخندد و سرجایش مینشیند. بعدیها که آمدند، به جز سه چهارنفر، دیپلم داشتند، مابقی همه لیسانس، فوقلیسانس و تعدادی هم دارای مدرک دکترا یا دانشجوی دکترا بودند. رضا، متفاوت از همه جمع آمده بود. دشداشه (لباس عربی) بلندی به تن کرده، کیفش را هم دستش گرفته. جلو میآید: « من ٣٦سال دارم، دیپلمهام. وضع مالی خوبی هم ندارم.» نگاهها در هم گره خورد. «محمد»، شانسی در این جمع ندارد. این را میگوید و میرود انتهای سالن. در میان آنها اما «مجید»، ٤٦ساله جلبتوجه میکند. دکترای کامپیوتر دارد، کارشناس ارشد امبیای و استاد دانشگاه. تابعیت آمریکاییاش، برقی در چشم زنان انداخته. سابقه ازدواج هم ندارد. معیارش برای انتخاب همسر آینده یک جمله است: «هنر دلبری بلد باشه.» همه خندیدند. حمید به خاطر نبود صندلی، دور میز آشپرخانه نشسته. آشپزخانه رو به سالن باز شده. از پشت میز بلند میشود: « ٣٣سالمه، مربی فیتنسم، همسر آیندهام هم ترجیح میدهم، ورزشکار باشد.» کت و شلوار بادمجانی تنگی تنش کرده که ورزشکار بودنش را به خوبی به نمایش گذاشته. زن کناریم به بغلدستیاش اشاره میکند: «خوبهها. کدشو بنویس.» «داوری»، در گیرودار معارفهها، جملاتی را به جمع حاضر یادآوری میکند: «بهترین فاصله سنی برای ازدواج، ٤ تا ٨سال است. افراد این مسأله را درنظر داشته باشند.»
ساعت نزدیک ٦ است که مرحله اول سمینار تمام میشود. مرحله دوم اما هیجانانگیزتر است، حالا باید برگهها با کدهای پیشنهادی به «داوری» داده شود تا تکلیف انتخابها مشخص شود. او کد متقاضی را از روی برگه میخواند، آن شخص میایستد و کدهای پیشنهادیش یک به یک خوانده میشود. هر نفر میتوانست سه نفر را پیشنهاد کند. آنها بلند میشوند، نگاهی به طرف مقابل میاندازند و بین یک و دو، گزینهای انتخاب میکنند. گزینه یک یعنی: «بله صحبت میکنم.» و دو یعنی: «فکر میکنم، بعدا جواب میدهم.» کد ٣٨ بلندمی شود، کد پیشنهادیش ٢٩ بود، ٢٩ بلند میشود، نگاهی به او میاندازد: «مرسی، ٢» دو همان پاسخ «خیر» اما به صورت محترمانه است. این را آنهایی که قبلا سابقه حضور در این سمینار را داشتند، میدانند. یکی از آنها «سپیده» است. سایت «مجردان» را یکی از دوستانش به او معرفی کرده. این دومین جلسهای است که در آن شرکت میکند: «جلسه قبلی، قبل عید آمدم، اما آن موقع از کسی خوشم نیامد.» اینبار روی برگه کدی را مینویسد، اما مطمئن نیست که درست باشد، کد شخص مورد نظرش را فراموش کرده: «انتخاب کسی که به آدم بخورد، سخت است.» چشمانش درمیان جمع میچرخد. از پسر ٣٣سالهای هم خوشش آمده. کدش را نمیداند. سپیده ٣٦ساله است، ظاهر خوبی هم دارد اما تاکنون موفق به ازدواج نشده: «به نظرم کسانی که میآیند اینجا همانهایی هستند که خارج از این مجموعه نتوانستند کسی را برای زندگی مشترک پیدا کنند.» از اینکه برای ازدواج، به اینجا آمده احساس شرمساری میکند: «ببین کارمان به کجا کشیده که برای ازدواج باید بیاییم اینجا.» این را با خنده میگوید. مادر و دختری هم در جمع دیده میشوند، آنها هرکدام جداگانه دنبال همسر هستند.
مرحله دوم همچنان ادامه دارد. فضای شادتری بر سالن حاکم میشود، برخی کدهای اشتباهی دادهاند. مادر را به جای دختر انتخاب کردهاند، به جای مرد، زنی را انتخاب کردهاند و... «مجید» که تابعیت آمریکا دارد، از هیچکس خوشش نمیآید، آنها که انتخابش کردهاند، کم نیستند، اما ظاهرشان را نمیپسندد. «حمید» مربی فیتنس هم همینطور. او که سالن را ترک کرده بود، وقتی بازگشت با سیل کدهای انتخابی مواجه میشود، نگاهی به آنها میاندازد، تشکر میکرد و گزینه ٢ را انتخاب میکند. در یکساعت بعد، ٥، ٦نفری گزینه یک را انتخاب میکنند. انتخابی که با تشویق جمع همراه میشود: «مبارکه، شیرینی یادتون نره.»
داوری از حاضران میخواهد کد هزار را به شماره ٥٠٠٠١٢٥٩ بفرستند. پیامکی که آدرس کانالهای تلگرام را به آنها معرفی میکند. کانالهای جداگانه برای زنان و مردان. او در پایان مرحله دوم توضیحاتی درباره عضوگیری کانال تلگرام این موسسه میدهد: «کسانی که پروفایل دارند، باید ٣٠هزارتومان بدهند تا عضو کانال تلگرام شوند، آنهایی هم که ندارند، باید ٤٠هزارتومان پرداخت کنند، شما میتوانید عکس و مشخصات خود را به خواستاگرام بفرستید، همکاران ما در تلگرام برای شما اتاق مذاکرهای ایجاد میکنند تا با شخص مورد نظرتان صحبت کنید.» او معتقد است که معرفی افراد برای ازدواج از طریق موسسه سایههای ماندگار، یکی از مطمئنترین روشهای ازدواج است: «کسانی که به ما مراجعه میکنند، روش موثر و دقیقی برای ازدواج انتخاب کردهاند، ما اینجا روانشناس داریم و به متقاضیان مشاوره میدهیم و با آنها قرارداد میبندیم و میتوانیم در تلگرام گروههای مثلثی با حضور دونفر متقاضی ازدواج و نفر سومی که میتواند مشاور یا روانشناس باشد، ایجاد کنیم، حتی در همان تلگرام خانوادهها هم میتوانند باشند و به صورت مجازی خواستگاری صورت گیرد.» او در پاسخ به سوال یکی از حاضران که میپرسد: «از کجا معلوم اطلاعاتی که افراد میدهند، درست باشد؟» میگوید: «مذاکرات اولیه در دفتر موسسه انجام میشود، ما به روشهای خودمان درستی اطلاعات را به دست میآوریم.» او مرحله دوم سمینار را با گفتن اینکه: « ازدواج درحال تبدیلشدن به یک بحران درکشور است.» به پایان میرساند. مرحله سوم برای کسانی است که گزینه یک را انتخاب کردهاند. آنها پس از مرحله دوم، در داخل سالن باقی میمانند و با کدی که انتخاب کردهاند، صحبت میکنند. درصورت تأیید مجدد، به آنها ١٠ساعت فرصت داده میشود تا آشنایی بیشتری از هم پیدا کنند و درنهایت پس از موافقت برای ازدواج، به موسسه مراجعه میکنند.
«مرتضی»، مرد ٥٠سالهای است، میگوید مدت زمان زیادی در ونکوور کانادا زندگی کرده و با روشهایی مشابه برای ازدواج یا دوستی درکشورهای مختلف آشنایی دارد. با تیپ کاملا اسپرتی به سمینار آمده. از کد مورد نظر، گزینه یک را شنیده و حالا منتظر است تا صحبتهای اولیه را انجام دهد: «به نظرم اینگونه سمینارها میتواند روش خوبی برای ازدواج باشد، البته با یکی دو دقیقه صحبتکردن، واقعا نمیشود از کسی شناخت پیدا کرد. باید وقتش را بیشتر کنند.» این سمینار را به پیشنهاد داییاش آمده: «داییام هم میخواست بیاید اما گرفتاری برایش پیش آمد.» جلوی در آسانسور شلوغ است، تعداد زیادی درحال ترک سالن هستند. زن ٦٥سالهای منتظر است. دخترش را در این سمینار همراهی کرده: «من مخالفتی با این روش برای ازدواج نیستم. دخترم را هم به زور اینجا آوردم، اول نمیخواست اما من قانعش کردم.» میگوید دخترش ٣٤ساله است، دیگر مثل قبلها خواستگار ندارد. نگران آیندهاش است. حالا هم کسی دخترش را انتخاب نکرده: «اگر هزینه ثبتنام را کم کنند، باز هم شرکت میکنیم.» حمید، جوانی که خیلی از زنان کدش را انتخاب کرده بودند، جلوی در ایستاده: «اصلا فکر نمیکردم اینطوری باشد، واقعا برای ازدواج و انتخاب همسر نیامده بودم اما برایم جالب بود.» پیمان ٣٣ساله با سه گزینه روبهروست، با همه آنها میخواهد صحبت کند. منتظر است تا به سالن برگردد: «من بار اولی است که به این سمینار میآیم، قصد ازدواج دارم و نمیخواستم به صورت سنتی و از طریق خانواده ازدواج کنم. الان هم برایم جالب است که فرصت صحبت با سه نفر را پیدا کردم.» آن یکی جلوی آسانسور ایستاده دگمه را فشار داده. میپرسد: «به من گفت گزینه یک یا دو؟» هنوز شک دارد که انتخاب شده یا نشده، اما کسی هم دنبالش نیامده تا صحبت کنند. جلوی در شلوغ شده. مرد سالخوردهای کت و شلوار به تن کرده، جلو در ایستاده. او همانی است که «داوری» یکساعت قبل در سمینار نسبت به حضورش او هشدار داده بود: «برخی در پایان سمینارها، جلوی درمیآیند و خارج از این موسسه درخواست برقراری رابطه دارند، آنها دنبال ازدواج نیستند.» او، همان مرد، به سمت چند زنی که از ساختمان خارج میشوند، میرود و پیشنهادش را میدهد. آنها ولی دستش را خواندهاند. سپیده یکی از کسانی که داخل سمینار بود، مرد را میشناسد: «دفعه قبل هم که به سمینار آمده بودم، او را دیدم، کارش همین است. داخل سیمنار نمیآید اما جلوی در میایستد تا کسی را پیدا کند.»
رئیس نخستین بانک اطلاعاتی مجردان کشور: خواهر مجردم ایده راه اندازی این موسسه را در من ایجاد کرد
آرمان داوری، رئیس نخستین بانک اطلاعاتی مجردان کشور، روشی که موسسهاش برای انتخاب همسر دارد را برای ازدواجهای امروزی مناسب میداند. او در حاشیه این سمینار به «شهروند» میگوید: « ٦، ٥سالی میشود که سمینار صندلی سفید، برگزار میشود، قبلا این سمینار با عنوان چه کسی برای چه کسی برپا میشد که بعدا عنوانش تغییر کرد.» داوری درباره معیارهای ازدواج افراد حاضر در این سمینار هم توضیحاتی میدهد. معیارهایی که کاملا سنتی هستند: «به هرحال معیارهای ازدواج درهمه جای دنیا، تقریبا یکسان است، میشود کمی در معیارها ازجمله سن یا مشخصات ظاهری، تغییراتی ایجاد کرد، اما بهطورکلی معیارها یکسان است.» او درباره تأکید بر کوچکتربودن همسر آینده بهعنوان معیار بیشتر مردانی که به این سمینار آمده بودند، هم توضیحاتی میدهد: «متوسط سن ازدواج بالا رفته، به همین خاطر زنان و مردان میخواهند با افرادی کوچکتر یا همسن خودشان ازدواج کنند، ما در این سمینارها سعی میکنیم این نکات را به افراد آموزش دهیم. بررسیهای ما نشان میدهد معیارها برای افراد بالای ٤٠سال و افراد تحصیلکرده، به سختی تغییر میکند.» داوری، ظاهر را بهعنوان معیار مهم دیگری، عنوان میکند: «همه نوع ازدواجی با دیدن شروع میشود، این موضوع بیش از همه برای مردان اهمیت دارد. نمیتوان این معیار را نادیده گرفت.» او معتقد است که ازدواج با این روش، به تدریج درمیان خانوادهها، جای خودش را باز کرده است. به هرحال برای تشویق خانوادهها زمان نیاز است. به گفته رئیس موسسه سایههای ماندگار، استقبال از برگزاری این سمینارها نسبت به قبل بیشترشده، مخاطبها بیشتر زنان ٣٥ تا ٤٠ساله هستند، مردان هم معمولا ٤٠ تا ٤٥سالهاند.
داوری میگوید که در رشته مدیریت خدمات بهداشت و درمان تحصیلکرده و دوره مهارتهای زندگی را در دانشگاه تهران گذرانده است. میگوید ١٢سال مدیر بیمارستانهای مختلفی در تهران بوده. او درباره ایده راهاندازی این موسسه میگوید: «فکر راهاندازی این موسسه ١٧سال پیش برایم ایجاد شد، وقتی دیدم خواهر ٣٤سالهام هنوز مجرد است، برایم این سوال پیش آمد که چرا موسسهای وجود ندارد تا افراد مجرد از طریق آن ازدواج کنند، بعدها که موسسهام را راه انداختم، خواهرم هم توانست ازدواج کند، حالا هم دو فرزند دارد.»
انتهای پیام/