صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۶:۳۶ - ۲۱ فروردين ۱۳۹۵

روایتی از چریک‌های مدافع خرم‌شهر در بازار نشر

رمان «گود» نوشته مهدی افشارنیک، یکی از تازه‌های نشر چشمه در بازار نشر آثار داستانی از مجموعه «قفسه آبی» است.
کد خبر : 76496

به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، رمان «گود» نوشته مهدی افشارنیک-نشر چشمه، روایت‌گر سال‌های جنگ تحمیلی و فعالیت نیروهای مقاومتی در این شهر بوده و در توضیح آن آمده است: «گود روایتِ نفس‌گیرِ روزگارِ چند نسل است... داستانِ دخترانِ چریک، پسرانِ مدافعِ خرمشهر، مردانی که روحِ بازارِ سنتی تهران بودند یا زنانی که تیمسارهای آن‌چنانی را نوک انگشت شان می‌چرخاندند.»


مهدی افشارنیک در نخستین رمانِ خود سراغِ شکاف‌هایی رفته که از سال‌های قبلِ کودتای سال 32 آغاز شد و ادامه پیدا کرد تا همین سال‌های نزدیک. باعثِ تولدِ فدایی، چریک، انقلابی، مذهبی و کارگرانِ و بازرایان شد. روحِ تهرانِ سنتی را از آنِ خود کرد و بعد از انقلاب هم جای این آدم‌ها را جورِ دیگری رقم زد. رمان با ریتمی سریع و وقایعی تکان‌دهنده پیش می‌رود.


در هر فصل ماجرایی انتظارِ خواننده را می‌کشد و نگرانی مداومِ ریخته شدنِ سقف بازار قدیمی تهران که در کل رمان تکرار می‌شود. آیا این سقف فرو می‌ریزد؟ آیا مادران و پسران رو در روی هم خواهند ایستاد؟ آیا ردپای تاریخ در خیابان‌ها پاک می‌شود؟ رمانِ گود تجربه‌ی جدیدی از احضار تاریخ سیاسی است. با حضور انبوه ‌شخصیت‌هایی که خواسته یا ناخواسته در میانه‌ی این تاریخ نقش‌شان را ایفا می‌کنند.


در بخشی از این رمان می‌خوانیم: «اون روز آفتاب داغ بود و نور از سرِ گنبدهای تاق بازارچه خودش رو به کف زمین رسونده بود. حفره‌ی سرِ گنبدها رو یه مدتی بود بسته بودن و حیوون جمع شده بود. کفترها توی دهنه‌ی حفره‌ها لونه کرده بودن و هرازگاهی فضله‌شون می‌ریخت روی سر یکی که حواسش نبود از زیر حفره رد نشه. بدتر از فضله، خون کفتر بود. گربه‌های بازارچه از روی تاق می‌رفتن به لونه‌ی کفترها چنگ می‌زدن و جوجه‌ یا کفتری رو خفه می‌کردن. حاصل این شبیخون، قطره‌ای خون یا پری خونی‌ بود که می‌چکید یا می‌افتاد روی سر مردم. ولی این‌قدر همه گفتن.»


انتهای پیام/

برچسب ها: نشر چشمه
ارسال نظر