سرنوشت بشار اسد در تهران تعیین میشود
سیامک کریمی، گروه بینالملل خبرگزاری آنا: همه چیز از بازی چند کودک شروع شد. پنج سال پیش، چند کودک در شهر درعا در جنوب سوریه بعد از این که از بازی کردن خسته شده بودند، تحت تاثیر تصاویر تلویزیونی که آن روزها به وقایع انقلابهای عربی اختصاص داشتند، اسپری به دست گرفتند و روی دیوارها شعارنویسی کردند. کودکان دستگیر شدند و پدرانشان سر از اداره استخبارات شهر درعا درآوردند. صدای سیلیهای نواخته شده در گوش پدران این کودکان، صفیری شد که تمام سوریه را به لرزه درآورد.
خبر این کتککاری خیلی زود در شهر پیچید. از عصر همان روز، عدهای به نشانه اعتراض به این بدرفتاری بیمورد به خیابانهای شهر درعا رفتند و شعار دادند. اما این بار، شلیک گلوله پاسخ معترضان بود. در اعتراض به کشته شدن معترضان، موج دوم اعتراضها از فردای همان روز در خیابانهای درعا شکل گرفت. بعد از دو هفته، چندین شهر سوریه از جمله حمص، حما، ادلب، دوما، داریا و زبدانی صحنه اعتراض به دولتی بودند که بازیگوشی چند کودک را تاب نیاورده بود.
مشخص بود که ناآرامیهای روزهای نخست در سوریه، در امتداد همان اعتراضی است که مردم عرب دیگر کشورها را روانه خیابانها کرده بود. بافت ماهیتی حکومت سوریه، اتکای به حلقههای نظامی و امنیتی، هرم مطلق قومی- پارتیکراسی قدرت، وضعیت تبعیضآمیز اقتصادی و حضور باندهای مافیایی امنیتی و نظامی در اقتصاد کلان که با بسامدی قابل اغماض در کشورهای عربی دیده میشدند، سوریه را هم به صف اعتراض کشاند. اما اعتراضی که بر مبنای بازیگوشی چند کودک بنا شده بود خیلی زود به بازی بزرگان بدل شد.
ائتلافهای منطقهای و جهانی در رد یا تایید دولت بشار اسد شکل گرفت. موج فزاینده اعتراضها، مخالفان جهانی بشار اسد را به این صرافت انداخته بود که دولت سوریه دارد نفسهای آخر را میکشد و به زودی «سرنگونی رژیم» به سرزمین شام میرسد. حامیان بشار اسد نیز، اعتراضها را کف روی آبی میدیدند که به زودی از میان میرود. اما هیچ کس جز «علی احمد سعید» مشهور به «آدونیس» شاعر برجسته سوری نمیدانست در پس ظلمات سرزمین شام، چه غوغایی پنهان است.
آدونیس در تیرماه 1390 یعنی تقریبا چهار ماه پس از اعتراضهای سوریه و در حالی که این کشور هنوز مانند امروز به ورطه جنگ داخلی قومی و قبیلهای نغلتیده بود دست به قلم شد. او در نامهای که بشار اسد را «رییسجمهوری» خطاب کرده بود به صراحت نوشت که کشور، به سوی فروپاشی و جنگ قومی میرود. آدونیس در این نامه نوشت که «بنای دموکراسی تنها با جدایی کامل آنچه سلفی است از آنچه سیاسی و فرهنگی و اجتماعی است، تحقق مییابد... فرهنگ متکثر سوری در بین دو عقلانیت مسدود قرار دارد: سلفیگری به اسم دین و میراث گذشته و حزبیگری بعثی به اسم عربیت سرکوبگر.»
پس از پنج سال، مشخص است که آدونیس از چه هوشمندای برخوردار بوده است. با بالاگرفتن اعتراضها، کشورهای مخالف بشار اسد بلافاصله دست به کار شدند و با گسیل تسلیحات و میلیونها دلار به شبهنظامیانی که در ابتدا «چریک آزادی» خوانده میشدند اما پس از چند ماه، کارشان به سر بریدن، بردهداری جنسی و زنده زنده سوزاندن مردم بیگناه رسیده بود، از سوریه کشوری با ویرانههای بسیار ساختند.
در این مدت، شماری از دولتها در جنگ داخلی سوریه حضور پیدا کردند. تا اینجای کار، روسیه هوشمندترین بازیگر بینالمللی در بحران سوریه بوده است. آنها در حالی که طبق مقررات بینالمللی میتوانستند از روز نخست، وارد کارزار سوریه شوند، چهارمین سال این بحران را یعنی زمانی که همه منتظر معجزهای برای توقف داعش بودند، برای این کار انتخاب کردند.
این انتخاب به موقع، باعث شد تا مداخله روسیه در سوریه کمترین واکنش منفی را در میان افکار عمومی منطقه و جهان به دنبال داشته باشد. اما این، انتخاب، آخرین انتخاب دقیق روسها نبود. یک سال پس از بمباران هوایی روسیه، وقتی عملا برتری میدانی به سود بشار اسد تغییر کرده بود، آنها دومین زیرکی خود را به خرج دادند. در این زمان، در حالی که 40 هزار شبهنظامی وابسته به مخالفان مسلح بشار اسد در حلب به محاصره درآمده بودند و دست آنها از عمده مناطق غربی سوریه کوتاه شده بود، دولتهای مخالف اسد، اسب را زین کرده بودند تا با ورود زمینی به سوریه، اوضاع را به عقب برگردانند. برخورد اجتنابناپذیر میان روسیه و دیگر کشورها در سوریه، دو انتخاب را پیش پای کرملین گذاشته بود؛ یا مداخلهاش در سوریه را بیش از آنچه هست شدت بخشد یا اینکه راه گریزی بیابد.
انتخاب راهکار نخست، از چند جهت میتوانست برای روسیه، گران تمام شود. هزینههای اقتصادی این کشور که پس از تحریمهای ناشی از بحران اوکراین، افزایش پیدا کرده است، میتوانست با مداخله تمام قد در سوریه عملا از کنترل خارج شود. وانگهی، تجربه شکست خورده مداخله نظامی همهجانبه آمریکا در افغانستان و عراق که با حمایت نزدیک به 40 کشور همراه بود، تردیدها درباره توفیق چنین برنامهای را دوچندان میکرد.
استراتژیستهای روسی به خوبی میدانستند که تن دادن به چنین صحنهآرایی، دقیقا به مثابه جنگیدن در چند جبهه و علیه چند ارتش منظم و دهها ارتش غیرمنظم متعلق به شبهنظامیان مخالف اسد است. روسیه تنها به این دلیل توانسته بود، در جنگ داخلی سوریه، ورق را به سود اسد برگرداند که بدون فرو رفتن در باتلاق زمینی سوریه، از هوا و بدون مسامحه، تمامی مخالفان مسلح را هدف بگیرد. رسانهها گزارش دادهاند که ارتش روسیه تقریبا به صورت میانگین هر روز 70 سورتی پرواز علیه مخالفان انجام داده است.
برای گریز از این صحنهآرایی، روسیه بلافاصله پیشنهاد روی زمین مانده آتشبس در سوریه را که از سوی واشنگتن تهیه شده بود، پذیرفت. نتیجه این مصالحه، برقراری آتشبسی است که از بامداد 7 اسفند در سوریه اجرا شده است. اما این آتشبس، هیچ چشماندازی برای آینده به دست نمیدهد. مخالفان بشار اسد و حامیان بینالمللیشان، تنها یک خواسته دارند: برکناری اسد از قدرت و تشکیل یک دولت انتقالی. موافقان اسد و حامیان بینالمللی او نیز تنها یک خواسته دارند: بقای اسد و مشارکت کانالیزه مخالفان در قدرت.
هر دو طرف، هزینههای بسیار سنگینی برای پیشبرد هدفشان در سوریه پرداخت کردهاند و به همین دلیل میدانند که دست شستن از این هدف، تا چه اندازه برای آنها گران تمام میشود. این فاصله خواستههای دو طرف از یکدیگر، به خوبی نشان میدهد که بحران سوریه فعلا سر پایان ندارد.
مخالفان منطقهای بشار اسد همچون ترکیه، قطر و عربستان که در دو سال اخیر، بیشترین نقش را در تحریک و احیای شبهنظامیان مسلح و تروریست داشتهاند، تنها در یک وضع حاضرند دست از بدقلقی بردارند و آن هم گرفتن امتیازی بسیار مهم از طرف روبهروست. در غیر این صورت، آنها به انتظار خواهند نشست تا چرخ گردون بچرخد و نامزد جمهوریخواهان در آمریکا به پیروزی برسد. اگر «دونالد ترامپ» یا به ویژه «تد کروز» که درباره بشار اسد، مواضع خصمانهای دارد، به پیروزی برسند، نیروی جبهه مخالفان سوریه شدت مییابد. برای تحلیل چنین وضع احتمالیای باید تقریبا تا پایان سال 95 که رئیسجمهوری جدید آمریکا بر سر کار میآید، منتظر ماند.
یک وضع ممکن دیگر در مورد سوریه، تجزیه این کشور است. «جان کری»، وزیر امور خارجه آمریکا یک هفته پیش از برقراری آتشبس در سوریه گفته بود که اگر در این کشور، آتشبس برقرار نشود، آمریکا به سراغ «پلان بی» خواهد رفت.
جزئیات افشاشده از این پلان آلترناتیو، نشان میدهد که برنامه آمریکا تجزیه سوریه به دو بخش تحت کنترل اسد و تحت کنترل مخالفان سنی در صورت شکست آتشبس است. هنوز مشخص نیست که آمریکا و غرب تا چه اندازه ابعاد این پلان را بررسی کردهاند و آیا اصولا جریانهای متکثر مخالف در سوریه حاضرند، برتری یک جبهه بر دیگران را در قدرت بپذیرند یا خیر.
تجربه مشابه در لیبی کاملا اسفناک بود. اگرچه آمریکا در این کشور، «پلان بی» یعنی تجزیه لیبی را در دست نداشت، ستیز مستمر جریانهای مسلح که روزگاری دوشادوش یکدیگر علیه ارتش معمر قذافی، رهبر سابق لیبی، جنگیده بودند، این کشور را به ورطهای از ناامنی فروبرده تا آن اندازه که گفته میشود داعش در آستانه نقل و انتقالی بزرگ از سوریه و عراق به سوی لیبی است. هم اکنون در لیبی دو دولت حکومت میکنند و چشماندازی برای وحدت میان این دو وجود ندارد.
ناامیدکنندهتر و شبیهتر از تجربه لیبی، تجربه سودان جنوبی است. شورشیانی که در سال 2011 با حمایت آشکار آمریکا، بخشهای جنوبی سودان را جدا و یک کشور مستقل به نام «سودان جنوبی» به پا کردند، امروز آنچنان به جان هم افتادهاند، که سازمان ملل متحد از اوج کشتار موجود در این کشور که به رقم 10 هزار نفر رسیده، ابراز نگرانی کرده است.
به هر حال اگر دولت اوباما مصمم به اجرای چنین برنامهای در صورت شکست آتشبس در سوریه باشد، باید شاهد دو سوریه در سال 95 در نقشه جغرافیای جهان باشیم. وجود کشوری جدید که جریانهای رقیب بر سر کسب قدرت در آن میجنگند، آن هم در همسایگی عراق، ترکیه و عربستان نمیتواند چشمانداز مناسبی نه برای منطقه و نه برای ایران باشد. به هر ترتیب، اگر در آینده شاهد برنامههایی برای ایجاد همراستایی میان مخالفان متکثر بشار اسد باشیم، باید آن را نشانهای از اجرای «پلان بی» آمریکا دانست.
اجرای «پلان بی» ظاهرا باید مورد موافقت روسیه باشد. این پلان، بشار اسد را در مناطق غربی سوریه در قدرت باقی نگه میدارد و از سوی دیگر، روسیه همچنان میتواند امیدوار باشد که به یُمن پایگاه دریاییش در طرطوس سوریه، همچنان به دریای مدیترانه دسترسی داشته باشد. پس از جمال عبدالناصر، رئیسجمهوری کاریزماتیک مصر و فروپاشی دولت معمر قذافی در لیبی، پایگاه نظامی روسیه در بندر طرطوس، آخرین روزنه دسترسی روسیه به دریای مدیترانه به شمار میآید. نباید فراموش کرد که این دریا، تنهایی دریایی است که دسترسی روسیه را به آبهای گرم و منابع دریایی موجود در چنین آبهایی حفظ میکند.
این راه حل اما بدون تردید با مخالفت ضلع دیگر موثر در اوضاع سوریه یعنی ایران، مواجه خواهد شد. با ایجاد واسطهای میان عراق و سوریه به دلیل پدیداری یک کشور جدید، عملاً بخش گستردهای از کمکهای ایران به جریان مقاومت در لبنان متوقف خواهد شد. مقامات ایرانی، پس از سخنرانی مشهور مقام معظم رهبری در روز 14 بهمن 90، راحتتر از کمکهایشان به جنبش مقاومت در لبنان سخن میگویند. در این روز، آیتالله خامنهای در خطبههای نماز جمعه فرمودند: «ما هر جا دخالت کنیم صریحاً میگوییم. همچنانکه به علت ضدیت با غده سرطانی رژیم صهیونیستی در دو جنگ پیروزمند 33 روزه و 22 روزه دخالت کردیم و از این پس نیز هرجا هر ملتی یا گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه و مقابله کند ما به او کمک میکنیم و هیچ ابایی هم از گفتن این مساله نداریم.»
نباید فراموش کرد که با ایجاد دو کشور در سوریه، عملا از عمق استراتژیک حزبالله لبنان نیز تا اندازه زیادی کاسته میشود. بنابراین بسیار بعید است که ایران با این راه حل کنار بیاید. تهران اعتقاد راسخ دارد که وجود اسد در قدرت، بدون توسل به راهکار ایجاد دو کشور هنوز امکانپذیر است.
سفر آذر ماه سال گذشته ولادمیر پوتین به تهران به خوبی نشان میدهد که روسیه در برهه کنونی حاضر نیست اسباب نگرانی تهران را فراهم کند. پس اگرچه، راه حل ایجاد دو کشور، میتواند به بقای اسد در قدرت و رضایت روسیه منجر شود، این هزینه را دارد که ایران را از همراهی بیشتر با روسیه در روزگاری که مسکو عملا با تمامی پایتختهای غربی درگیر شده است، مانع میشود. شاید به همین دلیل بود که کاخ کرملین در جدیدترین اظهارنظرش درباره سوریه گفته که نه تنها زمان برای تغییر نظام سیاسی در سوریه زود است بلکه، راه حل پایدار حل بحران سوریه، در گرو حفظ وحدت سرزمینی این کشور است. در نتیجه، هیچ طرفی اکنون از آینده بشار اسد مطمن نیست. شاید محتملترین و در دسترسترین گمانهزنی، بقای چند ساله آینده او در قدرت باشد که مطلوب تهران است.
انتهای پیام/