صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۴:۱۸ - ۲۲ اسفند ۱۳۹۴

چند خاطره بازگو نشده از سیداحمد خمینی

مرحوم سیداحمد خمینی بیش از آنکه به عنوان یکی از شخصیت‌های برجسته و تاثیرگذار در روند انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران شناخته شده باشد، به عنوان فرزند امام خمینی(ره) شناخته شده است.
کد خبر : 72430

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا، به نقل از آستان، مرحوم سیداحمد خمینی بیش از آنکه به عنوان یکی از شخصیت‌های برجسته و تاثیرگذار در روند انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران شناخته شده باشد، به عنوان فرزند امام خمینی(ره) شناخته شده است. این امر باعث شده است تا بسیاری از ویژگی‌های شخصیتی ایشان ناخواسته نادیده گرفته شود. رسانه‌ای نبودن، عدم جنجال‌سازی و بزرگنمایی امور و به طور کلی ویژگی‌های منحصربه فرد شخصیتی یادگار حضرت امام (ره) نیز به این مغفول ماندن کمک کرده است.


با این وجود، واقعیت آن است که مرحوم سیداحمد خمینی، که در تمام عمر مبارک حضرت امام(ره) لحظه‌ای از آن یگانه دوران جدا نشده بود، تأثیری انکارناپذیر در روند انقلاب اسلامی داشت.


علایق شخصی، نقش میانجیگری و ریش‌سفیدی یادگار امام در بسیاری از مواردی که می‌توانست به بحرانی در مسیر انقلاب منجر شود، پس از سال‌ها به مرور توسط نزدیکان و معاشران هویدا می‌شود.


در سالروز وفات ایشان، چند خاطره درباره آن مرحوم را مرور می‌کنیم:


حاج احمد آقا بهاءالدینی، از نزدیکان به بیت حضرت امام (س): رابطه قلبی امام (ره) و سید احمد آقا خمینی بسیار نزدیک بود


سید احمد آقا بعد از رحلت امام (س)، پنج‌شنبه‌ها و یا روزهایی که مناسبت خاصی داشت در مرقد مطهر نماز می‌خواندند و با دوستان به بحث و گفت‌و‌گو می‌نشستند و سپس به سمت جماران حرکت می‌کردند. شبی حاج احمد آقا از دوستانشان درباره یک فردی پرسید که آن فرد فوت شده بود. حاضرین ابراز بی‌اطلاعی کردند اما سید احمد آقا بیشتر از آن فرد پرسید تا جایی که گفت هر طور شده همسر این فرد را پیدا کنید و او را به جماران بیاورید. با هر سختی شد همسر آن مرحوم را پیدا کردیم و به نزد سید احمد آقا آوردیم وی به هرکس که در آن اتاق بود گفت که آنجا را ترک کنند. وی از آن خانوم عذر خواهی کردند که به دلیل مشغله و کار زیاد نتوانستند احوال وی و خانواده‌اش را جویا شوند و از حال و روز زندگی‌اش پرسید که یکدفعه آن خانوم به گریه و زاری افتاد‌ حاج آقا فکر کردند که این زن ناراحت شده و حس تحقیر به وی دست داده سید احمد آقا کمی سکوت کردند تا حال آن خانوم روبه راه شود. بعد از چند لحظه آن خانوم شروع به صحبت کرد و گفت: دیشب زمانی که شما نماز جماعت را به پا داشتید من هم آنجا بودم و پشت سر شما نماز خواندم بعد از اینکه شما رفتید من بر سر مزار امام (س) رفتم و گریه و زاری کردم و از ایشان خواستم تا برای من کاری بکنند تا اوضاع بد من سر و سامان بگیرد فشار مالی روی خانواده من زیاد است و فرزندانم همه بیکار هستند به هر کدام از آشنایان هم که می‌گویم اعتنا نمی‌کنند و می‌گویند از امامت‌، این چیزها را بخواه که من دیشب این چیزها را از آن بزرگوار خواستم و امروز شما مرا احضار کرده‌اید. رابطه قلبی امام (س) و سید احمد بسیار نزدیک بود به صورتی که نمونه این قبیل اتفاقات بسیار زیاد بود.


حاج حسین آقا سلیمانی، از نزدیکان به بیت حضرت امام(س)؛ وقتی حاج احمدآقا در قم عمامه را برداشت و عینک زد


رفتار صمیمی و معنویت حاج احمد آقا بر همه عیان بود. آن مرحوم بسیار با بصرت بود و خیلی کم اتفاق می‌افتاد که عصبانی شوند. یک مرتبه ما به همراه وی در ایام دفاع مقدس به قم سفر کردیم. هواپیماهای دشمن بر فراز شهر دیده می‌شدند. حاج آقا به من گفت: حسین آقا ماشین را نگه‌دار تا ببینم چه اتفاقی می‌افتد و آن مرحوم نگران این بودند که آن هواپیماهای جنگی شهر قم را بمب باران نکنند. در همان لحظه که حاج احمد آقا، آسمان را نگاه می‌کردند سه راه قم را بمب باران کردند که آن مرحوم گفت برویم ببینیم چه اتفاقی برای مردم افتاده است. ما به سمت محل بمب باران راه افتادیم. ایشان عمامه خود را برداشت و عینکی بر چشم زد که شناخته نشود ما تا آنجا که امکانش بود جلو رفتیم و سید احمد آقا وقتی این صحنه‌ها را می‌دید واقعا متاثر و از اینکه نمی‌تواند کاری انجام دهد ناراحت بود.


مهدی نصیری، سردبیر و مدیرمسئول سابق روزنامه کیهان؛ خاطره اولین و آخرین دیدار سردبیر سابق کیهان با مرحوم سیداحمد خمینی


سال ۱۳۶۹ در دوره‌ای که سردبیر و مدیر روزنامه کیهان بودم، همراه با محمد آقای مطهری فرزند شهید آیت‌الله مطهری و آقای تقی دژاکام خبرنگار کیهان برای انجام مصاحبه‌ای درباره شهید مطهری به مناسبت سالگرد شهادت ایشان، خدمت مرحوم حاج احمد آقا در جماران رسیدیم و این البته اولین و آخرین دیدار من با آن مرحوم بود. در اتاقی منتظر ایشان بودیم که وارد شدند و همین که روی صندلی قرار گرفتند بعد از احوالپرسی با حالتی نسبتا عصبانی گفتند در فرودگاه مهرآباد یک فروند هواپیمایی آمریکایی با آرام آن کشور که ظاهرا نوعی کمک‌های معمولی برای زلزله‌زدگان را بار خود داشت،به زمین نشسته است اما هیچ کس نه روزنامه‌ها و نه صدا و سیما به این امر اعتراض نکرده‌اند و حتی کیهان هم موضعی در این باره نداشته است؛ آیا از آقای هاشمی (رئیس جمهور وقت)می‌ترسید؟ (گفتنی است که هواپیمای آمریکایی حامل کمک‌های ناچیز دولت آمریکا برای زلزله‌زدگان رودبار بود.) من به ایشان گفتم که نه این طور نیست (یعنی ترسی از کسی در کار نیست) اتفاقا همین امروز قبل از این که خدمت شما برسیم من سرمقاله‌ای را در باره همین موضوع نوشته‌ام که در کیهان عصر امروز به چاپ خواهد رسید.


پاسخ من یخ جلسه را آب کرد و مصاحبه را در باره شهید مطهری آغاز کردیم و به پایان رساندیم. مصاحبه‌ای اختصاصی و خواندنی که در کیهان آن سال چاپ شد.


علی علی یاری، خادم حرم امام (س): حاج احمد آقا حقوق یک ماهم را در یک شب دادند


حاج احمد آقا همیشه بعضی پنج شنبه‌ها و جمعه‌ها نماز را در مرقد مطهر امام (س) برگزار می‌کردند. روزی در صحن نشسته بودند و در حال بحث و گفت‌وگو با دوستانشان بودند. نیمه‌های شب حاج آقا به همراه آقای سراج و هاشمی در مرقد حضور یافتند. من به خدمت آن مرحوم رفتم و خود را معرفی کردم و گفتم یکی از خادمان امام (س) هستم. آن بزرگوار دست در جیبشان کردند و مبلغ 5 هزار تومان که به اندازه حقوق یک ماه من بود به من دادند.


کاظم رحیمی، از دوستان یادگار امام (ره): فوتبال حاج احمد آقا در سطح تیم ملی بود


در دبیرستان حکیم نظامی شهر قم ما به بازی فوتبال مشغول بودیم که مقام‌‌های متعددی نیز در سطح آموزشگاه‌های قم به‌دست آوردیم. یک روز که ما در همین زمین‌ها که در آن زمان غروی نام داشت مشغول بازی بودیم که آقای ابوذری کارشناس استعداد یاب باشگاه فوتبال شاهین به سر زمین آمد و مشغول آموزش کارهای تکنیکی به من و دوستانم شد. بعد از مدت زمان یک یا دو هفته دکتر احتشامی موسس باشگاه فوتبال شاهین به سر زمین تمرین ما حاضر شدند. بازی به صورت جدی‌تر ادامه یافت. دکتر اکرامی بعد از بازی من را صدا کرد و برنامه تمرین تیم شاهین را به من داد و اعلام کرد که من از این به بعد عضو تیم شاهین هستم. بعد از بازی‌های تیم شاهین من به عنوان بازیکن تیم ملی انتخاب شدم. دکتر احتشامی از طریق من اعلام کرد که به حاج احمد خبر بدم تا برای تمرین بر سرزمین بیاید. فوتبال حاج احمد آقا نیز در سطح تیم ملی بود که دکتر احتشامی به دنبال حضور وی بر سر زمین تمرین بود. آن مرحوم چند جلسه‌ای بر سر زمین تمرین حاضر شد اما به دلیل اینکه فوتبال را مانعی برای نهضت و مبارزات خود می‌دانست تمرین‌هایش را ادامه نداد.


انتهای پیام/

ارسال نظر