محبیان: شکست اصولگرایان نتیجه باج دادن به پایداری بود/ چرا تا میبازید میگویید تهران کوفه است؟
ارزیابیتان از حضور حداکثری مردم در انتخابات چیست؟ این حضور چه تاثیراتی بر امنیت ملی و منافع ملی خواهد داشت؟
انتخاباتی که برگزار شد با توجه به حجم حضور مردم نشاندهنده عمق یافتن مردم سالاری دینی در ایران است که قطعا میتواند به امنیت ملی کشور بیفزاید. البته باید هوشیار باشیم و دریابیم که این انتخابات و میزان حضور مردم نشانگر طرح خواست مردم با درک دقیق چارچوبهای قانونی بود و مردم اعتماد خود را به نظام و ساختارهای رایگیری نظام ابراز کردند. متاسفانه برخیها سعی کردند اینگونه القا کنند که گویا در این دوره از انتخابات یک لیست نظام وجود داشته و یک لیست ضدنظام و در نهایت لیست ضد نظام پیروز شده است. این حرف توطئه و برداشت غلطی است که میتواند به یک فتنه بزرگ بینجامد. آنچه در کشور به صورت روشن رخ داده این است که دو یا چند جریان توسط شورای نگهبان قانون اساسی ارزیابی شدند و امکان رقابت پیدا کردند. این افراد در طول ساختار نظام و چارچوبهای قانونی نظام به رقابت پرداختند. یک جریان در برخی شهرها و جریان دیگر در شهرهای دیگری نتایجی را کسب کردند. این انتخابات هم هیچ برنده مطلق یا بازنده مطلقی نداشت. برنده مطلق این انتخابات نظام بود که نشان داد راهکار انتخاب مسوولان به صورت کاملا دموکراتیک باز است. مردم به این راهکارها اعتماد دارند و این به تقویت بیش از پیش نظام منجر شد اما متاسفانه شاهد هستیم که منطق غلط در حال جاسازی در ذهن تودهها و به خصوص نیروهای انقلابی است. بیگانگان یک حرکت سه گام را به عنوان یک منطق میخواهند زمینه ساز یک فتنه جدید کنند. این افراد میگویند که این انتخابات یک رفراندوم بود بین لیستی که متعلق به جریان ضدنظام و لیست متعلق به جریان نظام است؛ لیست مخالف نظام رای آورده است؛ بخشی از مردم که به لیست اصلاحطلبان رای دادهاند خائن هستند و نظام مظلوم و بدون پشتوانه است. قطعا ممکن است این از موضع دلسوزی گفته شود اما یک فریب بسیار بزرگ است که میتواند خطرات بزرگی را حتی از لحاظ امنیتی متوجه ایران کند. میخواهند القا کنند که حضور مردم حضوری له نظام نبوده و به نفع نظام و درون ساختار نظام نبوده است. آنها به دنبال ترویج چنین حرفی بودند اما مردم به آنها پاسخ مناسب دادند. الان متاسفانه میبینیم که برخی افراد یک جریان که میبینند کاندیداهای مطلوبشان رای نیاورده است به سادگی در تله افتاده و دایم این حرف را تکرار میکنند که تهران کوفه است و به نظام خیانت کرده است. این حرف صد درصد غلط و در چارچوب بازیای که بدخواهان طراحی کردهاند میگنجد. در این انتخابات دو جریان درون ساختار نظام با هم رقابت کردند و در نتیجه آن هر یک در شهرهایی موفق به راهیابی به مجلس شده است. این حرف آنها این نتیجه را میدهد که نظام اسلامی فاقد پشتوانه مردمی است و میخواهند این تصور را جا بیندازند. اینها میخواهند چند چیز را القا کنند. اول اینکه میخواهند القا کنند که این آرا علیه نظام بوده است و نباید در این تله افتاد. دوم اینکه مردم به لیست نظام «نه» گفتهاند. نظام در انتخابات لیستی نداشت. لیست نظام افرادی هستند که توسط مردم برگزیده شدند و در مجلس حضور پیدا خواهند کرد و در چارچوب قانون عمل خواهند کرد. سوم اینکه میخواهند بگویند نظام پشتوانه مردمی ندارد و مردم به نظام خیانت کردهاند. از طریق این سخنان شکافی بین نظام و مردم ایجاد میشود که اصلا به صلاح نیست و این افراد میخواهند از چنین فضایی استفاده کنند. تلههای بزرگی پهن شده که باید توجه کنیم تا در دام آنها گرفتار نشویم. جریانات سیاسی ما باید صریحا در مورد این سخنان موضعگیری کنند و طرح ایجاد شکاف بین نظام و مردم را خنثی کنند. تمامی افرادی که برگزیده شدند مورد تایید نظام هستند. شورای محترم نگهبان صلاحیت آنها را بررسی کرده است. باید هم در چارچوب قانون عمل کنند و چیزی غیر از این پذیرفته نیست و هیچ رایی علیه نظام داده نشده است.
نظرتان درباره رای لیستی تهران به فهرست امید چیست؟ این نوع رای دادن مردم تهران چه پیامی داشت؟
آن چیزی که در انتخابات در تهران اتفاق افتاد این است که پیش از انتخابات در یک فضای متعادل و غیر تحریک شده تحلیل ما این بود که دو طرف وارد رقابت خواهند شد و نهایتا یک لیست ترکیبی رای میآورد. برداشت من با توجه به نظرسنجیهایی که در آن مقطع داشتم که بین ٢٠ تا ٣٠ درصد از لیست اصولگرایان در تهران رای بیاورد. یعنی بین شش تا ٩نفر میتوانند رای بیاورند اما یک اتفاق افتاد و آن این بود که شورای ائتلاف اصولگرایان استراتژیای را اتخاذ کرد که این استراتژی به عقیده من باعث شد جریان اصولگرایی نتواند اکثریت داشته یا بتواند در لیست پیروز سهمی داشته باشد. یک پیام از سمت شورای ائتلاف اصولگرایی داده شد. جریان اصولگرایی به سمت ائتلاف با جبهه پایداری رفت. همان زمان ما هشدار داده و بارها گفتیم که اگر هم وارد مذاکره با این جریان شدید به صورت فعال وارد شوید. در هر صورت جبهه پایداری هم بخشی از جریان اصولگرایی است اما خیلیها گفتند که اگر فرمان را به دست آنها بسپارید و یک پیام به مردم بدهید، این برداشت ایجاد میشود که در واقع جریان اصولگرایی متمایل به جبهه پایداری است و مغلوب تندخویی سیاسی شده است و علیه شما نتیجه خواهد داد. متاسفانه دوستان ما به این هشدارها توجهی نکردند ودر اتاقهای در بسته تصمیمات خود را اتخاذ کردند. حتی ما شاهد این بودیم که در این تحلیل آقای لاریجانی و احمدینژاد هم وحدت داشتند. آنگونه که در خبرها شنیدهایم حتی احمدینژاد هم معتقد بود این لیست نمیتواند پیروز شود. بعد از اینکه لیست منتشر شد دیدیم که ٤٧ درصد افرادی که در لیست متعلق به جبهه پایداری بودند، ٢٧ درصد به رهپویان و جمعیت ایثارگران و مابقی تقسیم شده بودند. به خصوص که ١٥ درصد نیز ناشناس بودند. مجموعه این قضایا سبب شد که تصویری ایجاد شود که جریان اصولگرایی اسیر هیاهوی تیم جبهه پایداری شده و حتی حزبی مثل موتلفه که معمولا به صورت سنتی آرام و محافظهکار عمل میکرده است به سمت آنها تمایل پیدا کرده است. بنابراین جریان اصولگرایی دیگر جریان فراگیر وسیعی که همه گروهها را در خود دارد نبود. پیام دوم بعد از برخوردها با آقای لاریجانی ارسال شد. ما شاهد بودیم که جریانات سنتی اصولگرا مثل موتلفه و برخی دیگر از افراد شروع کردند مواضع انتقادی شدید در مورد آقای لاریجانی اتخاذ کردند و او را متهم کردند که با اصلاحطلبان سازش کرده است که درست هم نبود. نهایتا این پیام به مردم داده شد که جریان اصولگرایی فرمان را به تندخویان داده است و مصلحگرایان را از خود رانده است. جریان اصولگرایی این تصور را ایجاد کرد که جریان تندخویی است. وقتی فضا چنین حالتی پیدا میکند، قشرهای عمومی مردم و به خصوص بخشی که تمایل به شکلی از مصلحتگرایی دارند جریان اصولگرایی و لیست منتشر شدهاش را یک تهدید تلقی میکنند و با حضورشان و افزایش آرا نه علیه نظام بلکه علیه جریانی که فقط چالشها را افزون میکند و نه راهحلها را رای دادند. نکتهای که در اینجا اهمیت دارد این است که اصولگرایان در تهران به اصلاحطلبان نباختند. کافی است در یک تناظر فرد به فرد همین لیست اصولگرایان را که ما انتقادات جدی داشتیم با لیست اصلاحطلبان مقایسه کنید. وقتی مقایسه کنید میفهمید که لیست اصلاحطلبان ٧٥درصد افراد ناشناس داشت در حالی که لیست اصولگرایان ١٥درصد افراد ناشناس داشت. ضمن اینکه چهرههای لیست اصولگرایان سابقه مجلس و فعالیت و قانونگذاری گسترده داشتند. کسانی مثل آقای حداد عادل، آقای توکلی و آقای مصباحی مقدم و دیگر دوستان سابقه وزارت یا نمایندگی داشتند.
این افراد ناشناس جریان اصلاحطلب به چه دلیل تا این حد رای آوردند؟
میخواهم بگویم که گزینش فنی نبود. در واقع افکار عمومی در فضای نیمه ملتهب انتخابی مخیر شد بین جریانی که آن را خطرناک میداند و ممکن است ریسکهایی از لحاظ چالشآفرینی داشته باشد و دستاوردهای خود را تهدید کند و جریان دیگری که این ویژگی را ندارد. نتیجه این شد که رای «نه» به اصولگرایان از سوی بخشی از جامعه در تهران داده شد. این اصلا به این معنا نیست که تهرانیها خائن شدهاند بلکه یک استراتژی تبلیغی از شورای ائتلاف اتخاذ شده بود و همه هشدار داده بودند به شکست انجامید. طبیعتا آنها الان باید پاسخگو باشند که چرا این استراتژی را با وجود انتقاداتی که صورت گرفته بود در اتاقهای در بسته پختند و به همه اصولگرایان خوراندند و الان در تهران وضعیت اصولگرایان این است. حتی اگر مقایسه کنیم چهرههای اصلی این لیست عمدتا چهرههای معقولی هستند اما ارزش منفی که جبهه پایداری باعث شد که حتی ارزشهای مثبت لیست مثل آقای حداد عادل و توکلی و دیگر دوستان دیده نشود. به نظر من اصولگرایان از خودشان شکست خوردند و نه از رقیب. اصلاحطلبان پیروز شدند به دلیل اینکه استراتژی غلط تبلیغی رخ داده بود.
با وجود ردصلاحیتهای گستردهای که برای جریان اصلاحطلب اتفاق افتاده بود عملا کاندیداهای زیادی هم برای این جریان باقی نمانده بود. با وجود این دو مشکل یعنی یأس ناشی از ردصلاحیتها و استفاده از نیروهای کمتر شناخته شده چطور این جریان توانست پایگاه اجتماعی خود را پای صندوقهای رای بکشاند و موج مردمی ایجاد کند؟
اصلاحطلبان و اصولگرایان هر دو جریانهایی اصیل در درون نظام هستند و هر دو نیز دارای بدنه اجتماعی هستند. بدنه اجتماعی آنها نیز بخشی از جامعه را میتواند پای صندوقهای رای بکشاند اما بخشی دیگر در فضایی که فضای تحریک شده سیاسی است انتخاب خود را در لحظه و کمی پیش از سر صندوق انجام میدهند. این افراد تابعی از فضای حاکم در شرایط خاص زمان هستند. کمان پرتاب تیر اصلاحطلبان را خودشان نکشیدند بلکه اصولگرایان تا به نهایت کشیدند و در نهایت تیر اصلاحطلبان را به بیشترین برد فرستادند. اگر لیست اصلاحطلبان را در شرایط طبیعی در نظر بگیرید چنین لیستی امکان پیروزی نداشت. برخی چهرههای لیستشان مثل آقای عارف و دیگر چهرهها شناخته شده بودند.
پس شما معتقدید که جبهه پایداری شکست خوردگان اصلی از بین اصولگرایان بودند؟
جبهه پایداری به هر حال به عنوان یک گروه وجود دارد. من نمیخواهم بگویم که آنها دلیل هستند اما وقتی که این پیام از سوی جریان اصولگرایی داده شد که منفعلانه تابعی از جبهه پایداری شده و قریب به نیمی از لیست خود را به آنها اختصاص داده است، باعث واکنش افکار عمومی شد. حتی ما شاهد بودیم رای اصولگرایان نسبت به گذشته افزایش داشته است اما نهایتا به صورت لیستی باعث پیروزی اصلاحطلبان و طرفداران دولت شد.
این موج منفی خیلی سنگین بود. کدامیک از کنشها و رفتارهای جبهه پایداری را دلیل ایجاد این موج منفی میدانید؟ به گونهای که چهرههای کمتر شناخته شده اصلاحطلب چهرههای شاخص جریان اصولگرا را شکست میدهد؟
مردم مخالف انتقاد نیستند. انتقاد اصولگرایان علیه اصلاحطلبان و به عکس را بد نمیدانند اما این مردم متمدن هستند و در طول تاریخ خود اختلاف نظر را پذیرفتهاند اما تندخویی و رفتارهای خارج از معمول که کسر ادبیات فاخر این جامعه است را نمیپذیرند. مردم رفتارهایی را که بعضا در حوزه سیاست کودکانه تلقی میشود نمیپذیرند. بنابراین واکنش نشان میدهند. خصوصا که احساس میکنند این افراد برای منافع گروهی خود تلاش میکنند و منافع ملی را نادیده میگیرند. چنین واکنشهایی ایجاد شد. بعد از انتخابات انتقادهایی نسبت به نوع تصمیمگیری در جریان اصولگرایی به وجود آمد و ما نیز در این زمینه پرسش خواهیم کرد که چرا سرمایه اصولگرایان که سرمایه است و در طول سالیان سال به دست آمده در بازار بورس سیاست به جایی میرسد و چنان افولی پیدا میکند که لیست رقیب با وجود ٧٥ درصد ناشناخته بودن یکپارچه میتواند رای بیاورد. آنها رای کسب نکردند بلکه جریان اصولگرایی با اتخاذ تصمیماتی که بعضا توسط برخی افراد انجام شد رای خود را به رقیب واگذار کرد. من فکر میکنم جبهه پایداری نیز در آینده شکافهایی را در درون خود ببیند. چهرههای حرفهایتر و رسانهایتر که افکار عمومی را خوب میشناسند مثل آقای نوباوه که اخیرا اعلام کردند حزب خودش را میزند، جدا میشوند. اگر جبهه پایداری برخی چیزها را پذیرفته بود مجبور نبود این شکافها را شاهد باشد. کسانی که در جبهه پایداری هوشمند هستند دریافتهاند که با جنجال کار پیش نمیرود و اگر نظری دارند باید نظرشان را با ادبیات جدید و در یک لباس و ساختار جدید مطرح کنند. لذا به نظر من جبهه پایداری نیز در فضای جدید هویت خود را تا حدودی از دست میدهد.
نقش ردصلاحیتهای چهرههای برجسته اصلاحطلب را در ایجاد موج مردمی و رای لیستی مردم به اصلاحطلبان موثر میدانید؟
ممکن است تاحدودی تاثیر گذاشته باشد اما به نظر من تاثیر قاطعی نداشت. آنها که میگفتند ٣٠ نفر در مجلس تایید شدهاند پس چگونه الان مدعی هستند یک فراکسیون قوی در مجلس تشکیل خواهند داد؟ این استدلال غلط است. اگر ردصلاحیتها به اصلاحطلبان ضربهای میزد باعث میشد رای نیاورند. الان میبینیم که چهرههای ناشناخته رای آوردهاند. این به عنوان یک فاکتور قطعی در رایآوری آنها نیست. ممکن است بعضا به عنوان دستاویزی برای مظلومنمایی استفاده شود اما آن را به عنوان فاکتور قطعی نمیبینم.
آیا این ردصلاحیتها توان و ظرفیت جریان اصلاحات را در این انتخابات کاهش نداد؟
اگر فضا دوقطبی نمیشد و جریان اصلاحطلب هم با تمام نیروهایش میآمد نمیتوانست رایی بهتر از این به دست آورد.
از نظر کیفیت حضور اصلاحطلبان در این انتخابات فرقی نداشت؟ فقط تعداد راهیافتگان از تهران مدنظر نیست.
تاثیر ردصلاحیت چهرههای شاخص جریان اصلاحات الان مشخص نیست به دلیل اینکه افرادی که رای آوردهاند ٧٥ درصد ناشناس هستند اما در مجلس خودش را نشان خواهد داد. مدیریت افراد ناشناخته لیست توسط آقای عارف سخت خواهد بود.
تاثیر ردصلاحیتها در جریان انتخابات را چطور میبینید؟
خیلی قاطع نمیدانم. یک امر حاشیهای میدانم.
انتهای پیام/