قتل با چاقوی شوهر شکاک
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا به نقل از اعتماد، او «خیانت» را در کمین خود میدید. هر تماسی که با گوشی همسرش گرفته میشد یا هر وقت که او پا در کوچه میگذاشت، خوره شک به جانش میافتاد. این حس آنقدر تقویت شد تا دست آخر چاقویی شد و در جان زهرا فرو رفت.
روز قتل، مائده سر کلاس بود اما ساجده، خواهر چهار ساله و علی، برادر ٢٠ سالهاش در خانه بودند و دیدند چطور پدرشان چند بار چاقو را در بدن مادرشان فرو کرد. آنها تقاضای قصاص پدرشان را کردهاند. هر بار هم که به آگاهی و دادگاه احضار شدهاند گواهی دادهاند که «راننده پیکانی که مادرشان چند باری با او به خرید رفته بود، کاری به کار آنها نداشته و پدرشان توهم زده بود که زنش به او خیانت کرده است.»
زهرا، روز ٢٧ آبان ٩٣ در خواب کشته شد. ضربههای چاقوی شوهرش خیلی کاری بود. احمد وقتی به زندان افتاد، از آنهایی که به ملاقاتش آمده بودند، شنید که بچههایش او را بخشیدهاند و شکایتی ندارند. احتمالا بار دیگر به آزادی فکر کرده بود اما وقتی صبح دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی مقدم، پس از ماهها، بار دیگر با علی و مائده روبهرو شد، تازه فهمید بچههایش چه تقاضایی دارند: «قصاص»
علی در پمپ بنزین کار میکند. پس از قتل مادرش و زندانی شدن پدرش، سرپرست مائده و ساجده شده. او در دادگاه، حرفهای قبلی پدرش را رد کرد: «مادرم زن خوبی بود. او سواد نداشت و حتی نمیتوانست شماره آژانس را خودش بگیرد. اوایل فکر میکردم، آن روز قرصهای اعصاب روی مغز پدرم اثر گذاشته و باعث شده مادرم را بکشد. برای همین او را بخشیدم اما وقتی پرونده را خواندم و فهمیدم انگیزهاش چه بوده، از رضایتی که دادم پشیمان شدم.» مائده اما چندان با کلمه قصاص آشنا نیست: «حبس ابد بهش بدید» دختر کم سن و سال است؛ کلاس ششم. وقتی قاضی برای او توضیح داد که تنها میتواند بین «قصاص» و «بخشش» یکی را انتخاب کند، در لحظه تصمیمش را گرفت: «پس قصاصش کنید.»
از لحظهای که اولیای دم تقاضای قصاص متهم را خواستند تا وقتی که قضات حکم اعدام را در پرونده او نشاندند، تنها ١٠ دقیقه زمان برد. احمد در جلسه دادگاه یک بار دیگر تعریف کرد چطور همسرش را کشت: «پنج سال پیش وقتی با موتورم به خیابان رفته بودم تصادف کردم و کمرم شکست. از آن زمان میل زهرا به من کم شد. دیگر زندگیمان مثل اول نبود. او با یک کارگر نانوایی ارتباط داشت. چند بار دیده بودم که سوار پیکان او میشود و بیرون میرود. اسام اسهای عاشقانه در گوشیاش پیدا کرده بودم. زهرا دیگر پاک نبود.»
کارآگاهان برگی را ضمیمه پرونده کردهاند که نشان میدهد اهالی محل، زهرا را به زنی پاکدامن میشناختند. علی و مائده نیز در دادگاه بر این حرف تاکید داشتند: «مادرمان زن خوبی بود، او صبح تا شب خانه بود. او اصلا سواد نداشت که بتواند اساماس بدهد.»
احمد به روز قتل رسید: «آن روز با زهرا بحثم شد. وقتی او خوابید نمیدانم چه شد که به آشپزخانه رفتم و چاقو برداشتم. بالای سر زهرا که رسیدم، چند ضربه به سینه، شاهرگ و پهلویش زدم. ساجده و علی آن موقع خانه بودند و صحنه را دیدند. فقط نگاه میکردند. وقتی زهرا خونریزی کرد به آمبولانس زنگ زدیم اما دیگر فایده نداشت.»
انتهای پیام/