صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

بیان خاطرات مردی از همسر شهیدش در «کعبه بوی بهشت می‌دهد»

کتاب «کعبه بوی بهشت می‌دهد» زندگی‌نامه بانوی شهیده و اولین فرماندار زن استان گلستان است.
کد خبر : 668439

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، کتاب «کعبه بوی بهشت می‌دهد» زندگی‌نامه بانوی شهیده، مرجان نازقلیچی، اولین فرماندار زن استان گلستان است.


شهید مرجان نازقلیچی متولد سال ۱۳۵۳ و فارغ‌التحصیل کارشناسی در دو رشته علوم تربیتی و حقوق قضایی بود؛ بانویی که به فرهنگ ترکمن حساس بود و در همه مراسم‌ها با لباس سنتی خود حاضر می‌شد و فعالیت‌هایش تنها متعلق به یک زمان و مکان نبود. وی سومین فرماندار زن کشور و اولین فرماندار زن استان گلستان بود. نازقلیچی از سال ۱۳۹۰ به‌عنوان معینه بعثه مقام معظم رهبری هرساله در حج حضور می‌یافت، در دوم مهرماه سال۱۳۹۴ و در فاجعه غم‌انگیز منا به شهادت رسید.


کتاب «کعبه بوی بهشت می‌دهد» نوشته اعظم السادات حسینی و به همت انتشارات روایت فتح در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسیده است. این بار شاهد خاطرات یک مرد از همسر شهیده‌اش هستیم؛ شهیده‌ای اهل تسنن، عاشق وحدت مسلمانان و یک مدیر نمونه. این کتاب در ۵ فصل و توسط ۵ راوی بیان شده است؛ به روایت خانواده، دوستان و همکاران که هر یک از نگاه خود به زندگی این بانوی پرتلاش و توانمند نگاه کرده‌اند. در این کتاب زندگی شهید نازقلیچی، در ابعاد مختلف بازگو شده و حضور ارزشمند وی در جامعه فرهنگی و سیاسی استان گلستان نیز بررسی شده است.



بخشی از کتاب «کعبه بوی بهشت می‌دهد»


«هر دفعه مکه می‌رفت، توی دلم یک جوری می‌شد، انگار می‌خواهد برود و برنگردد. اما این بار نمی‌دانم چرا نسبت به دفعه‌های قبل خیالم راحت‌تر بود. با این حال، این بار هم خیلی بهش اصرار کردم و گفتم: «نرو مرجان. قبلاً دو بار رفتی، دیگه نرو. تو الان فرماندار شدی و موقعیت شغلیت ممکنه با مرخصی طولانی به خطر بیفته. اگر یه اتفاقی توی شهر بیفته چی؟» اما او گوشش به حرف کسی بدهکار نبود. در جوابم گفت: «نه، مکه برای من از فرمانداری مهم‌تره. وقتی می‌تونم برم مکه، نمی‌تونم ازش بگذرم.» پشت بندش هم گفت: «تو مکه نرفتی و نمی‌دونی من چی می‌گم … این دفعه می‌خوام همۀ اعمال رو تمام و کمال انجام بدم. می‌خوام برم کوه احد. دیگه وقت خودم رو نمی‌خوام برای خرید تلف کنم. می‌خوام وقتم رو فقط برای اعمال بذارم.» همین کار را هم کرده بود و این بار فقط برای ما خواهرها هر کدام انگشتر نقره فیروزه و برای خواهر شوهرش، آیتکین که عروسی‌اش بود، گردن‌بند طلایی به عنوان کادو گرفته بود. این ها داخل ساکش بود که هم سفرهایش برایمان آوردند.»


انتهای پیام/۱۱۰/

انتهای پیام/

برچسب ها: مکه فاجعه منا
ارسال نظر