صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

روایتی از زندگی و ترور دانشمند هسته‌ای در «لا به لای درختان بلوط»

کتاب «لا به لای درختان بلوط» هم‌زمان با روز قلم به چاپ رسید.
کد خبر : 667753

به گزارش گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، کتاب «لا به لای درختان بلوط» محصول انتشارات روایت فتح هم‌زمان با روز قلم چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب روایت شیرین از زندگی دانشمند هسته‌ای داریوش رضایی‌نژاد از زبان همسرش شهره پیرانی است که به فرازوفرود زندگی این دانشمند تا لحظه ترور و شهادتش می‌پردازد.


کتاب «لابه‌لای درختان بلوط» زندگی‌نامه داستانی است که دشمنی آشکار اسرائیل با تمام آزادی‌خواهان دنیا را در قاب چشمان کودکانه علی و آرمیتا، در بازی‌های ساده‌شان به تصویر می‌کشد و اعلام می‌کند که برای این دشمن بشریت فرقی ندارد


که وسام آماده نبرد و اسلحه به‌دوش عاشق باشید یا داریوش قلم‌به‌دست و عینکِ پژوهش به چشم. دنیا دنیا آدم و جنگ‌افزار ردیف می‌کند تا تو را جلوی چشم فرزندانت از آن‌ها بگیرد.


سرآغاز کتاب با ورود خانم پیرانی، همسر شهید رضایی‌نژاد به کشور لبنان و گره خوردن دو زندگی شهره و داریوش و وسام و سلما شروع می‌شود. در طول کتاب، نویسنده با رفت‌وآمدهای هنرمندانه‌اش از آشنایی اولیه شهره و داریوش، از تولد آرمیتا و زندگی سه‌نفرشان، از زاگرس سراسر درخت بلوط و آبدانان همیشه زیبا می‌گوید، از لبنان و سبزی درختان و چشمان کودکانش، از آن‌چه شهره پیرانی را همدرد همسران شهدای لبنان می‌کند. این همزادپنداری صمیمیتی دارد که مخاطب را تا انتهای کتاب، بی‌وقفه به دنبال خود می‌کشد.



این کتاب به تحقیق مهدیه زکی‌زاده و قلم شیوای مهدیه عین‌الهی در ۲۰۰ صفحه و به قیمت ۶۵ هزارتومان تهیه‌شده است.


در بخشی از کتاب می‌خوانیم:


«وقتی بابا تو ماشین افتاده بود، فکر می‌کردم مثل کارتون تام وجری که هر بلایی سرشون میاد باز هم تهش حالشون خوب می‌شه و بدو بدو می‌کنند، می‌مونه. همش منتظر بودم بابا بلند بشه...»


انتهای پیام/۱۱۰/

انتهای پیام/

ارسال نظر