قتل هوو به خاطر حسادت
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا به نقل از اعتماد، پلیس، شهناز را تنها پنج روز پس از کشف جنازه سوخته شده سکینه، دستگیر کرد. زن ٤٠ ساله چند روزی در بازجوییها بر بیگناهی خود اصرارکرد اما سرانجام، قامتش در برابر فشار کابوسهای قتلی که مرتکب شده بود فرو ریخت تا با دست خود، برگه بازجویی را از جزییات ماجرای آن روز سیاه کند.
اعترافات شهناز پس از چند روز ضمیمه پرونده شد و در کیفرخواست دادستان جاخوش کرد. وقتی صبح دیروز او را به شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی حسین اصغرزاده آوردند تا رو در روی اولیای دم و شوهرش محاکمه شود، در ذهن همهچیز و همه کس، از دوربین بالای سرش تا مادر مقتول حک شد که او در برگههای بازجویی چه نوشته بود: «سکینه زن اول حمید - شوهر مقتول - بود و من زن صیغهای او. به همین خاطر به او حسادت میکردم. روز حادثه (١٤/٧/٩٣) طرفهای ساعت ٧:٢٠ صبح به خانه سکینه رفتم و با او درگیر شدم. با چاقویی که از آشپزخانه برداشتم چند ضربه به سینهاش زدم. او روی زمین افتاد. من چاقو را رها کردم. داشتم فرار میکردم که مچ پایم را گرفت. دوباره برگشتم، روی کمرش نشستم و با چاقو ضربات زیادی به گردنش زدم. جلوی دهانش را گرفتم تا فریاد نزند. چند ضربه دیگر زدم. او مقاومت کرد و چند ضربه به صورت و پایم زد اما چند دقیقه بعد کشته شد.»
تنها ٢٠ دقیقه طول کشید تا ورود شهناز به خانه سکینه، به قتل ختم شود. او نمیخواست گیر بیفتد. تصمیم گرفت خانه را آتش بزند تا آثار جرم، خون، اثر انگشت، آلت قتاله، جسد و انگیزهاش – حسادت – خاکستر شود: «گاز آشپزخانه روشن بود. حولهای آنجا بود. برش داشتم. روی گاز گرفتم اما آتش نگرفت. به انباری رفتم. بطری سبز رنگی پیدا کردم که بوی نفت میداد. آن را گرفتم و محتویاتش را روی جنازه و فرش ریختم. بعد از آن دنبال کبریت گشتم.»
صورت سکینه دیده نمیشد. به زمین چسبیده بود. شهناز سرش را چرخاند و قوطی کبریت روی طاقچه را دید. آتش یک دانه از آن کافی بود تا خانه را پودر کند و همهچیز را به هوا بفرستد: «کبریت را که زدم، خانه آتش گرفت. سریع از در بیرون آمدم و به خانه خودم برگشتم. فقط پنج روز طول کشید تا پلیس ماجرا را بفهمد و دستگیرم کند.»
هویت شهناز از همان لحظه فرارش از خانه سکینه لو رفته بود. یکی از همسایهها در انتهای کوچه، دوربین مداربستهای برای خانهاش کار گذاشته بود که بازبینی تصاویر آن از سوی پلیس، چهره قاتل را فاش کرد. اما شهناز پس از زندانی شدن، تصمیم گرفت تا همهچیز را انکار کند. او میدانست اگر ثابت شود قتل سکینه کار اوست، با تقاضای قصاص اولیای دم، چیزی جز چهارپایهای سست و طنابی محکم انتظار او را نمیکشد.
پس وقتی اینبار در پیشگاه قضات شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران ایستاد، روایت دیگری از حادثه گفت: «من همسر صیغهای حمید هستم. او به سکینه شک داشت، فکر میکرد با مردهای دیگر ارتباط دارد. از من خواست دنبالش بروم و شماره پلاکش را بگیرم و به چند نفر دیگر بدهم تا تعقیبش کنند و سر از کارش در بیاورند. دنبال بهانهای بود تا سکینه را طلاق دهد اما میترسید او مرتضی - فرزندش - را از او بگیرد برای همین میخواست برای سکینه پاپوش درست کند.»
روایت جدید متهم از روز حادثه، قاضی اصغرزاده را به واکنش واداشت. او روی صندلیاش جابهجا شد و گفت: «اگر حمید به همسرش شک داشت برای چه به تو گفت شماره پلاکش را بگیری؟ خودش به راحتی میتوانست این کار را انجام دهد.»
شهناز کمی سکوت کرد و پازلها را در کنار هم چید: «نمی دانم چرا از من خواست این کار را انجام دهم. آن روز – صبح جنایت – به خانه سکینه رفتم. ماشینش بیرون پارک شده بود. شماره پلاک را گرفتم و سریع برگشتم. میخواستم به دندانپزشکی بروم. سوار تاکسی شدم. در راه خواهر سکینه به من زنگ زد و گفت خانهشان آتش گرفته. سریع خودم را رساندم. من در لحظه وقوع حادثه در آنجا نبودم.»
شهناز پیش از این در بازجوییها و بازسازی صحنه جرم، نشان داده بود که چطور چاقو را چند بار در سینه و گردن مقتول وارد کرده و او را کشته است. حرفهای او در دادگاه اما داستان جدیدی پیش روی همه میگذاشت که قضات تناقضهای زیادی در آن یافته بودند. آنها با سوالهای پیدرپی از شهناز خواستند تا توضیح دهد چرا اثر انگشتش در محل قتل پیدا شده؟ چرا روی بدنش آثار کبودی وجود داشته؟ و چرا روی کفشی که در خانهاش پیدا کردهاند، آثار دود نمایان بوده است؟
شهناز در برابر این سوالها نیز بر بیگناهی خود اصرار کرد: «من به خانه سکینه رفت و آمد داشتم، طبیعی بود اثر انگشتم روی در و دیوار خانهاش باشد. کبودیها هم به خاطر افتادن از پله خانه خودم بود. دودهای هم روی کفش من نبوده.» یک ساعت از جلسه رسیدگی به پرونده گذشته بود که نوبت به وکیل متهم رسید. او با لایحهای بلند بالا به سراغ حادثه رفت و موکل خود را بیگناه دانست. موضوعی که با واکنش وکیل اولیایدم همراه شد: «هیچ تردیدی در انتساب قتل به متهم وجود ندارد.»
حادثه یک بار دیگر بازسازی شده بود که رییس دادگاه، حمید، شوهر قاتل و مقتول را به عنوان گواه احضار کرد. او تنها پذیرفت که شهناز زن دومش بود اما حرفهای دیگر او را رد کرد: «من یک بار شهناز را صیغه کردم اما او به حرفهای من گوش نمیداد برای همین صیغه را باطل کردم. یک ماه نشده، مادرش گفت شهناز سرطان دارد، بیا زیر بال و پرش را بگیر. من اصلا به خانمم شک نداشتم. حرفهایی که شهناز میزند راست نیست. هرکسی که پایان زندگیاش باشد این کار را میکند تا خود را از مرگ نجات دهد.»
حاشیه دادگاه
در پایان جلسه رسیدگی به پرونده، قاضی حسین اصغرزاده، رییس دادگاه از حمید و شهناز خواست رودرروی هم بایستند و صحبت کنند. شهناز کلامش را با «سلام» شروع کرد و حمید پاسخش را داد. گفتوگویی چند ثانیهای بین آن دو شکل گرفت:
حمید: من به شما گفتم شماره پلاک ماشین سکینه را بگیری؟ من خودم شماره او را داشتم. چه لزومی داشت از شما بخواهم؟
شهناز: تو میخواستی سکینه را طلاق بدهی اما ترسیدی او مرتضی، پسرت را از تو بگیرد.
حمید: من این را به شما گفتم؟
شهناز: بله خودت گفتی.
حمید: من بارها گفتم سکینه را دوست دارم. من اصلا قرار نبود زنم را طلاق بدهم.
انتهای پیام/