برنده و بازنده نهایی جنگ اوکراین کیست؟
گروه جهان خبرگزاری آنا-محمد جعفری؛ "علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد"... مصراع اول دوبیتی مواعظ سعدی شیرازی رحمتاللهعلیه است که اگر بزرگان هر ملتی آن را نصبالعین کنند احتمال به چالش کشیده شدن امنیت سرزمینشان به حداقل ممکن خواهد رسید.
درگیر شدن در جنگی خانمانسوز و مرگبار یکشبه رخ نمیدهد بلکه قبل از آن مراحل بسیاری ازجمله ناآگاهی، تعصب بیجا، نادیده گرفتن حق دیگران، پافشاری بر خواستههای غیرمنطقی، دامن زدن به اختلافات با پرداختن به حاشیه، عدم توجه به مشترکات، در نطفه خفه کردن صدای مخالف، نگاه به بیرون و درنهایت خودبزرگبینی وجود دارند که گامبهگام فرد، ملت یا دولت موردنظر را به کام نبردی بیحاصل میکشانند.
مبحث جنگ بین اوکراین و روسیه هم از این قاعده مستثنا نیست. آنان که میخواهند عمداً جنگ بین این دو همسایه را از پنجم اسفندماه ۱۴۰۰ به بعد ببینند و به تفسیر بنشینند در مقابل تاریخ باید پاسخگو باشند. آنان نیز که عمدی در کارشان نیست بهتر است بدانند اوکراین بهعنوان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سابق پس از فروپاشی ایدئولوژی مارکسیسم- لنینسم در سال ۱۹۹۱ و در پی آن انحلال پیمان نظامی کشورهای بلوک شرق موسوم به پیمان ورشو مستقل شد. مقامات مسکو درزمان اعطای استقلال به جمهوریهای شوروی سابق شرط کرده بودند که این جمهوریها به هیچ پیمان نظامی غربی بهویژه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) ملحق نشوند. به آنها گفته شده بود این خط قرمز فدراسیون تازه تأسیس روسیه است.
روسیه از همپیمانانش حمایت اما آمریکا دوستانش را رها کرد
روسیه با این اطمینان خاطر بود که آغوش خود را به تعمیق روابط اقتصادی با غرب گشود اما پس از مدتی بهویژه با تصویب لایحه گسترش ناتو در سنای آمریکا در سال ۱۹۹۸ بود که روسیه متوجه شد غرب در چه فکری است اما خب کار از کار گذشته بود زیرا همان هفت سالی که روسیه در خیال ایجاد ارتباط تنگاتنگ اقتصادی با غرب از کشورهای همسایهاش غافل شده بود پایتختهای کشورهای بلوک شرق یکی پس از دیگری به تصرف غربگرایان در آمده بودند. لهستان، مولداوی، مجارستان، بلغارستان بهصورت کامل و جمهوری آذربایجان و گرجستان تا حدی دل و دین به غرب باخته بودند.
تا اینجا بازنده اصلی کل ماجرا، شرق و برنده غرب بود. اینجا بود که مسکو به هوش آمد تا شاید بتواند صحنه را به نفع خود تغییر دهد. البته نه اینکه تمامی حاکمیت روسیه غافل از تعاملات جدید بینالمللی بود خیر اینطور نبود. نمونهاش توافقنامهای بود که در سال ۱۹۹۴ بین روسیه با اوکراین، بلاروس و قزاقستان در بوداپست منعقد شد که بر اساس آن زرادخانه هستهای موجود در این کشورها به خاک روسیه منتقل شدند و در مقابل روسیه تعهد سیاسی داد که به حق حاکمیت این کشورها احترام بگذارد که البته این موضوع هم محقق شد. در این خصوص شرق برنده بود زیرا پیشبینی کرده بود که در صورت سقوط کییف، مینسک یا نورسلطان به دست غربگراها دستکم دشمنی هستهای در کنارش قرار نخواهد داشت.
منظور از رجوع به تاریخ این است که میخواهیم در مقاطع زمانی مختلف برنده و بازندهها را مشخص کنیم تا به بحران اوکراین برسیم.
در ماجرای انقلاب رنگی یا مخملی یا حتی به قولی کودتای بدون خونریزی در گرجستان یکی از همسایگان روسیه به دام غربیها افتاد اما نتوانست به ناتو بپیوندد و در ضمن مناطق روستبار گرجستان ازجمله آبخازیا و اوستیای جنوبی به روسیه ملحق شدند. شاید این برهه از تاریخ منطقه اوراسیا برای شرق و غرب برد- برد محسوب شود.
وقایع را نمیتوان در پرانتزی جدا از گذشته و آینده بررسی و برنده و بازنده را مشخص کرد زیرا آن واقعه درون پرانتز از گذشته تأثیر گرفته و بر آینده تأثیر خواهد گذاشت
لازم به ذکر است که پروژه گسترش ناتو بهجز روسیه موجب نگرانی ایران و چین هم شده بود. این ادعا به صورت کامل قابلاثبات است اگر بگوییم که هوشیاری و اقدامات ایران بود که از سقوط برخی دیگر از همپیمانان سابق روسیه به اردوگاه غرب جلوگیری کرد.
از این موضوع میگذریم و به ماجرای اوکراین بازمیگردیم. علیرغم اینکه اوکراین در میان بهترین جمهوریهای شوروی سابق بود اما از بابت تجربه سیاسی هم مردم و هم مقاماتش درک درستی از پیچیدگیهای سیاست خارجه غرب بهویژه آمریکا نداشتند. البته موضوع اصلی رفع نیاز اقتصادی بود که کشورهایی همچون اوکراین را در موضع ضعف قرار میداد. اوکراین میخواست بدون تکیه بر مسکو با ایجاد ارتباط با غرب اقتصاد خود را سروسامان دهد. غرب هم در ابتدا همه ماجرا را به اوکراین نگفت. اتحادیه اروپا اوکراین را تشویق به امضا توافقی کرد که دو بخش داشت یک اقتصادی و دیگر سیاسی – امنیتی. اوکراین که از بابت اقتصادی ضعیف شده بود نکات منفی بخش دوم توافقنامه خود با غرب را ندید.
تا اینجا بازنده مشخص نشده بود. به سال ۲۰۱۴ و انتخابات ریاست جمهوری رسیدیم. ویکتور یانوکوویچ رئیسجمهور وقت اوکراین که در مقابل این نیرنگ غرب مقاومت میکرد بخش دوم توافق با اتحادیه اروپا را امضا نکرد. اما پس از مدت کوتاهی در انقلابی رنگی یا همان کودتای بدون خونریزی "پترو پروشنکو" بر مسند قدرت نشست. وی فردی غربگرا و بهشدت سودجو بود. حضور وی در رأس هرم قدرت در کییف اگرچه به چشم بسیاری از مردم این کشور پیروزی بود اما درواقع نشان داد که مردم اوکراین در تعیین استراتژی کشورشان برای حضور در جهان آینده شکست خوردهاند. اینجا بود که غولهای رسانهای غربی اوکراین را برنده معرفی کردند اما به دیده بصیرت شاید مردم این کشور در حال تجربه کردن بزرگترین شکست استراتژیک تاریخی خود بودند. میبینیم که ماجرای واقعیت و حقیقت مطرح است یعنی درواقع عدهای توانسته بودند که خواسته خود را عملی کنند و برنده شوند اما ازآنجاکه پا در دام سلطهگران غربی نهاده بودند باخت بزرگی داده بودند.
بیشتر بخوانید:
روسیه از آتشبس در برخی مناطق اوکراین خبر داد
سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه: دیدار وزیران امور خارجه روسیه و اوکراین در ترکیه برگزار میشود
در آن روزها روستباران شرق و جنوب اوکراین یعنی منطقه دونباس در شرق و کریمه در جنوب آنچنان احساس شکستی در اعماق وجودشان حس کردند که قابل توصیف نبود اما با اندکی درایت ورق به نفع آنان برگشت و با انجام رفراندوم به جدایی از اوکراین رأی دادند تا از قطاری که داشت همه اوکراین را به دامان شوم غرب میبرد پیاده شوند. روس تباران از قطار پیاده و جامانده محسوب شدند تا بازنده قلمداد شوند اما زمان مشخص کرد که آن قطار به ناکجاآباد رفت و جاماندگان برنده شدند.
در خصوص مراحل پلکانی ورود به جنگ سخن گفته شد. اوکراین از سال ۲۰۱۴ به بعد این پلکان را بهسرعت طی کرد هراندازه هم که خیرخواهان مردم اوکراین تلاش کردند جلوی روند حرکت کشور بهسوی تنش را بگیرند سماجت طیف غربگرا در اوکراین بر مواضع خودخواهانهشان بیشتر شد. آنها مغرور به قدرت ناتو بودند و درست به همین دلیل واهی و نیز بیتجربگی سیاسی بود که پاهایشان را در یک کفش کردند تا به ناتو بپیوندند بدون اینکه به یاد آورند که این خواسته زیر پا زدن به عهد و پیمان و نیز به خطر انداختن امنیت روسیه است.
در دیده سادهانگار طیف وسیعی از افکار عمومی بینالمللی که تحت تأثیر تبلیغات و دروغپراکنیهای غرب بودند، مردم اوکراین در حال تجربه بزرگترین پیروزی خود در تاریخ یعنی حرکت بهسوی حکومت مردم بر مردم بودند اما درواقع با نادیده گرفتن خواست روس تباران که حدود ۴۰ درصد مردم اوکراین را تشکیل می دادند و نیز طیف وسیعی از اوکراینیالاصلها که با نگاه به غرب مخالف بودند در پی برقرار کردن نظامی بر اساس دیکتاتوری مدرن بودند.
روس تباران شبهجزیره کریمه خواستار ملحق شدن به خاک فدراسیون روسیه شدند. درخواست آنها موردقبول روسیه قرار گرفت زیرا از قبل هم روسها در بندر سواستاپل نیروی نظامی داشتند و به هر صورت کریمه از اوکراین جدا شد. این اقدام روسیه باعث شد تحریمهای سنگینی علیه این کشور اعمال شوند. روسیه در ابتدا با مشکلاتی در زمینه جذب سرمایه و بازاریابی صادرات کالاهایش مواجه شد اما با برنامهریزی درست توانست بر تبعات تحریمها غلبه کند. در نظام بینالملل کشوری که تحت تحریم قرار میگیرد کشوری موفق یا برنده محسوب نمیشود اما کشوری که بتواند بر تبعات تحریمها غلبه کند و اقتصاد کشورش را با رشدی مناسب پیش ببرد مسلماً موفق و برنده محسوب میشود.
بخش غربگرای جامعه جهانی در کمپینی بزرگ ورود نظامیان روسیه به خاک اوکراین را محکوم کرد اما همین جامعه غربگرا جنایات عربستان علیه یمن را بهگونهای دیگر تفسیر کرد که نشان از استاندارد دوگانه داشت
در همان سال ۲۰۱۴ بود که نمایندگان روسیه و اوکراین در مینسک مرکز بلاروس با میانجیگری آلمان و فرانسه توافقی را امضا کردند که توافق مینسک نام گرفت تا بر اساس آن کییف طی رفراندومی در لوگانسک و دونتسک تعیین سرنوشت این دو جمهوری را به دست ساکنانش بسپارد اما این اقدام انجام که نشد هیچ در مدت هشت سال گذشته تنشی دائمی در این دو منطقه بین نیروهای نظامی دو طرف وجود داشته است که به کشته شدن دستکم ۱۳ هزار نفر از ساکنان روستبار منطقه لوگانسک و دونتسک انجامیده است. این بخش از تاریخ هشت سال گذشته اوکراین اگرچه تلفاتی ۱۳ هزارنفری را به لوگانسک و دونتسک تحمیل کرد اما باعث متحدتر و مقاومتر شدن مردم منطقه نیز شد که خود نوعی پیروزی محسوب میشود.
قدرت یافتن نئونازیها شکستی بزرگ برای اوکراین که داعیه دموکرات شدن را داشت
در چند ماه گذشته حاکمان اوکراین و در رأس آنها ولودیمیر زلنسکی رئیسجمهور این کشور تمام تلاش خود را برای پذیرفته شدن کشورشان در ناتو به کار بستند. این همان موضوعی بود که روسیه بههیچوجه نمیتوانست تحمل کند به همین دلیل برای نشان دادن ارادهاش در دفاع از مرزهای کشور هزاران سرباز را به مناطق مرزی با اوکراین اعزام کرد. در طرف مقابل ارتش اوکراین نیز استقرار نیرو در خط تماس دنباس (لوگانسک و دونتسک) و حملات به شبهنظامیان این دو جمهوری خود خوانده را افزایش داد. علاوه بر این اوکراین در رزمایشهای مشترک زیادی با کشورهای عضو ناتو شرکت کرد و کشور را به محل حضور عوامل جاسوسی غربی بدل کرد. گروههای نئونازی به دلیل نفرتی که از روستبارها داشتند توانستند هم از بابت حضور در ساختار قدرت و هم از بابت تشکیلاتی رشد قابلتوجهی داشته باشند.
باوجوداین طیف بسیار افراطی و احتمال پذیرفته شدن اوکراین در ناتو و دستیابی دوباره کییف به تسلیحات هستهای، مقامات لوگانسک و دونتسک در هراس از حملهی نئونازیهای آزوف از روسیه خواستند که استقلال آنها را به رسمیت بشناسد و برای حمایت از آنها وارد خاکشان شود. این امر محقق شد در ابتدا دوما و سپس پوتین استقلال این دو جمهوری را به رسمیت شناختند و به دعوت مقامات آنها نیروهای نظامی خود را وارد خاکشان کردند. اینگونه بود که در روز پنجم اسفند ماه عملیات روسیه در خاک اوکراین آغاز شد.
قدرت گرفتن افراطیون نئونازی که یک باخت بزرگ برای هر دولتی ازجمله اوکراین محسوب میشود. تبدیل دو جمهوری خود خوانده به دو جمهوری مستقل هم برای اوکراین شکست محسوب میشود. تحریک کردن ابرقدرت نظامی روسیه برای ورود به خاک اوکراین و تصرف بخشهای مهم آنهم که برای کییف باختی بزرگ محسوب میشود. اما قاطعیتی که روسیه در دفاع از همپیمانانش نشان داد موفقیتی بینظیر برای این کشور است زیرا در طرف مقابل نه آمریکا و نه ناتو نتوانستند از کشوری که برای پیوستن به آنها هزینه داده بود دفاع کنند. این هم برای غرب باختی بزرگ محسوب میشود.
بخش غربگرای جامعه جهانی در کمپینی بزرگ ورود نظامیان روسیه به خاک اوکراین را محکوم کرد اما همین جامعه غربگرا اقدام مشابه عربستان علیه یمن را بهگونهای دیگر تفسیر کرد که نشان از استاندارد دوگانه داشت.
منظور از بررسی تحولات اوکراین از سال ۱۹۹۱ تابهحال این بود که برنده یا بازنده در طول ۳۱ سال گذشته مشخص شود. منظور این است که وقایع را نمیتوان در پرانتزی جدا از گذشته و آینده بررسی و برنده و بازنده را مشخص کرد زیرا آن واقعه درون پرانتز از گذشته تأثیر گرفته و بر آینده تأثیر خواهد گذاشت.
حال که بررسی جزئیات و مشخص کردن برنده و بازنده هر رخداد در طول ۳۱ سال گذشته در خصوص اوکراین روشن شده است بهتر است مشخص کردن برنده و بازنده نهایی بحران اوکراین بر عهده خود مخاطب گذاشته شود.
انتهای پیام/۴۱۵۵/
انتهای پیام/