صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
کتابخانه آنا| ۳۹

نگاه ویژه «مروارید» به سایه سنگین بی‌عدالتی اجتماعی/ داستان‌نویسی که راوی زندگی فقرا بود

رمان «مروارید» اثری از جان استاین بک است که کلیدواژه «فقر» در آن حرف اصلی را می‌زند و همه چیز حول محور آن می‌گردد. مسئله‌ای جهان‌شمول که هر کجای دنیا، در لباسی متفاوت خود را نمایان می‌کند.
کد خبر : 633220

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، رمان‌نویسی یکی از سبک‌های محبوب نویسندگان برای حضور پررنگ در عرصه ادبیات بوده است. با توجه به استقبال خوبی که معمولا عموم مردم نسبت به رمان‌ها دارند، بسیاری از نویسندگان کوچک و بزرگ تاریخ، برای اینکه بتوانند حرف‌های اصلی، ایدئولوژی‌ها و دغدغه‌های فرهنگی و اجتماعی‌شان را با مردم در میان بگذارند، از این روش استفاده می‌کردند. با توجه به عمق و ریشه این روش و حضور بسیاری از بزرگان داستان‌نویسی در این حوزه، می‌توان گفت این روش پیش از این جواب داده و به همین دلیل هم هرساله آثار زیادی با این سبک و سیاق در سراسر دنیا به رشته تحریر درمی‌آید.


در طول تاریخ ادبیات نویسندگان زیادی بودند که در دل داستان‌هایشان مضامین عمیق اجتماعی، شکاف‌های طبقاتی و فقر موجود در سبک زندگی طبقه ضعیف جوامع را به تصویر می‌کشیدند. نویسندگانی که گاه برای تاثیرگذاری بیشتر بر روی مخاطب، عمق فجایع موجود در داستان را لحظه به لحظه و فصل به فصل گسترده‌تر می‌کردند و گاه با اضافه کردن خرده‌روایت‌های دیگر با درون‌مایه‌های طنز، عاشقانه، رازآلود، فانتزی و... سعی می‌کردند از تلخی موجود در کارشان بکاهند و فضا را برای خواننده اثر ملموس‌تر کنند.


«جان استاین بک» از آن دست نویسندگانی است که ادبیات او، همواره ادبیاتی در مذمت سبک زندگی بورژوازی است. او به‌عنوان کسی که دوران کودکی و نوجوانی خود را در طبقه‌ای ضعیف در آمریکا (شهری کوچک در کالیفرنیا) سپری کرده و با تمام وجود فقر و بی‌عدالتی موجود در جامعه را حس کرده بود، با اشراف کامل نسبت به این فضا، در تمام داستان‌هایی که نوشته تلاش کرده ظلمی که در حق قشر فرودست جامعه آمریکایی به‌خصوص در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ میلادی رخ می‌داده را به رشته تحریر درآورد. او با لحنی شاعرانه و نثری بسیار روان، قصه شخصیت‌های را برای مخاطبش تعریف می‌کند که کاملا واقعی، ملموس و قابل پذیرش هستند.



نویسنده‌ای که فقر را می‌شناخت


جان استاین بک اولین کتابش را در ۲۷ سالگی منتشر کرد، خیلی زود به یکی از نویسندگان مشهور آمریکایی تبدیل شد. او در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ میلادی که اوج رکود اقتصادی در ایالات متحده بود، با نوشتن از درد و رنجی که بخش زیادی از مردم جامعه آن را در تمام بخش‌های زندگی خود حس می‌کردند، به شهرت رسید و مشهورترین کتاب‌هایش را در این دوران نوشت. کتاب‌هایی که در همه آنها سبک واقع‌گرایانه و زاویه نگاه دغدغه‌مند او کاملا هویدا بود و می‌شد حس کرد که فقیرزاده‌ای که خود فقر را به‌خوبی می‌شناسد، پشت روایت تمام این داستان‌ها نشسته است. همین زاویه نگاه ویژه و پرطرفدار در آن سال‌ها بود که باعث شد این نویسنده در سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل ادبیات را هم از آن خود کند، جایزه‌ای که در طول ۶ دهه پیش از آن، تنها پنج آمریکایی موفق به دریافتش شده بودند.


در میان کتاب‌هایی که جان استاین بک به رشته تحریر درآورده است، حداقل ۱۰ اثر وجود دارد که وجهه‌ای بین‌المللی دارند و نسخه‌های فراوانی از آن‌ها به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است، کتاب‌هایی مثل «موش‌ها و آدم‌ها»، «دره طویل»، «خوشه‌های خشم»، «اتوبوس سرگردان»، «زنده باد زاپاتا»، «شرق بهشت» و البته «مروارید» که در این گزارش قرار است بیشتر راجع به این اثر صحبت کنیم. رمان کوتاه «مروارید» یکی از جذاب‌ترین، پرکشش‌ترین آثار این نویسنده خوش‌ذوق است، اثری که همان درون‌مایه همیشگی کارهای استاین بک در آن به چشم می‌خورد و در آن به جای ته‌مایه‌های طنز، نویسنده با تمی از شاعرانگی سعی در تلطیفِ تلخی موجود در قصه داشته است. تشبیهات فوق‌العاده، لحن روایی منسجم و شخصیت‌پردازی دقیق، این امکان را به خواننده کتاب می‌دهد که با تصویرسازی ذهنی دقیقی این کتاب را بخواند و با قهرمان‌هایش همراه شود، قهرمان‌هایی که یک خانواده کپرنشین، در حاشیه شهر هستند و زندگی سختی را می‌گذرانند.


در این کتاب گره اول داستان خیلی زود ایجاد می‌شود و نویسنده بعد تشریح کوتاهی از محل زندگی شخصیت «کینو» (سرخپوست مکزیکی که با بلمی قدیمی مروارید صید می‌کند) و همسرش «خوآنا» چالشی بزرگ بر سر راه آن‌ها قرار می‌دهد و داستان از همان صفحات ابتدایی با شور و حال عجیبی آغاز می‌شود. در ادامه و هرچه جلوتر می‌رویم، شاهد تلاش‌های این زوج برای حل این چالش هستیم و می‌بینیم در طی یک منحنی سینوس‌وار، آنها دائماً بین امید و ناامیدی دست و پا می‌زنند و دائماً «فقر» و تمام زیرمجموعه‌های وحشتناکش که روزگار اهالی کپرنشین را تلخ و سیاه کرده است، زنجیری به پای شخصیت‌های اصلی داستان می‌شوند.


قهرمان قصه «مروارید» درحقیقت نماد مردمی است که نه از روی اختیار، بلکه به جبر جامعه گرفتار فقر شده‌اند. آنها در همسایگی شهری زندگی می‌کنند که مردم آنجا درکی از فقر ندارند و در زندگی خود جایگاهی برای افراد پایین‌تر از خود در نظر نمی‌گیرند و انسانیت در میانشان مرده است. «مروارید» داستان جامعه‌ای را تعریف می‌کند که بی‌عدالتی در تمام جنبه‌های آن ریشه دوانده است، بی‌عدالتی دردناکی که در آن حتی یک پزشک که قسم خورده در هر شرایطی نجات جان مریضش را در اولویت قرار دهد، وقتی متوجه می‌شود بیمارش آهی در بساط ندارد، معاینه نکند و بعد از اینکه بوی پول به مشامش رسید، خود بالای سر بیمار حاضر شود.


در بخشی از کتاب «مروارید» آمده است:


کینو با احتیاط چاقو را داخل صدف سُراند. دسته چاقو در دستش بود و حس می‌کرد صدف عضلاتش را منقبض می‌کند. چاقو را مثل اهرم حرکت داد تا ماهیچه قفل‌شده از هم باز شود و صدف بشکند. گوشت صدف که به لب می‌ماند، پیچ و تابی خورد و بعد سست شد. کینو گوشت را بالا زد و مروارید بزرگ درست همان‌جا بود. به بزرگی و درخشانی ماه. مروارید نور را به خود جذب می‌کرد، تلطیفش می‌کرد و به درخشندگی نقره باز می‌تاباند. به اندازه تخم یک «کاکایی» بزرگ بود، بزرگترین مروارید دنیا. نفس خوانا بند آمد و ناله‌ای خفیف کرد. و حالا نغمه مروارید آرزوها در نظر کینو روشن و زیبا، غنی و صمیمی، دوست داشتنی، درخشان، خیره‌کننده و پیروزمندانه بود.




بیشتر بخوانید:


«داستان‌های شگفت‌انگیز» کتابی جذاب با مقدمه‌ای از هیچکاک
آشنایی با مفهوم طنز در کتاب «ادموند گانگلیون و پسر»
فرهنگ غذایی ترکیه را با این کتاب خوشمزه بشناسیم
«ساحل تهران» مجموعه‌ای موجز برای دوستداران داستان کوتاه عاشقانه
نگاه طنازانه «من و باباشاهم» به تاریخ ایران
همراه شدن با شخصیت‌ها رند قدیمی در کتاب «گچ‌پژ»
قصه‌هایی باورنکردنی از معجزات ائمه اطهار در «شهد شوکران»





قصه‌ای با رنگ فقر


داستان «مروارید» داستان آدم‌های فقیری است که زندگی روی خوش به آنها نشان نداده و خود نیز چون پذیرفته بودند که نمی‌توانند این شرایط را تغییر دهند، نخواستند که از این شرایط خارج شوند. حتی وقتی در مقطعی از داستان، قهرمان‌های ماجرا اصطلاحاً بزرگترین مروارید دنیا را هم پیدا می‌کنند، اما این اتفاق مبارک هم زندگیشان را نجات نمی‌دهد و از همان لحظه اول، به چالش‌های زندگی آنها اضافه می‌کند. اما نکته اینجاست که حقیقت عجیب و ترسناکی که در پس بخش بخش رمان «مروارید» وجود دارد، برای خواننده کتاب بسیار ملموس و واقعی است. یعنی حتما نیاز نیست که مخاطب این اثر از اهالی همان منطقه خاص که داستان در آن رخ می‌دهد باشد و چیزی از سبک زندگی صیادان مروارید بداند، چون کلیدواژه «فقر» در این اثر حرف اصلی را می‌زند و همه چیز حول محور آن می‌گردد. مسئله‌ای جهان شمول که هر کجای دنیا، در لباسی متفاوت خود را نمایان می‌کند.


با توجه به اینکه «مروارید» یکی از معروف‌ترین رمان‌های جان استاین بک است، بارها ترجمه شده و نمونه‌های مختلفی از آن با مترجم‌های گوناگون در بازار نشر وجود دارد. اما یکی از آخرین ترجمه‌های آن از نفسیه غفاری مقدم است که سال گذشته و به همت نشر افق منتشر شده است. کتابی که ترجمه روانی دارد و لحن روایی داستان در ترجمه آسیب ندیده است. همچنان همان شاعرانگی و ادبیات ویژه نویسنده در کل کتاب مشخص است و مترجم به زاویه نگاه نویسنده، وفادار مانده است.


انتهای پیام/۴۱۷۳/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر