صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

چرا شهرام محمودی زود ازدواج کرد؟

شهرام محمودی که با 27 سال سن با پشتکار و ارث ورزشکاری از خانواده همراه با بقیه بچه های تیم ملی توانسته بارها از مردم ایران دلبری کند. همه ما دوست داریم از زندگی قهرمان های‌مان بیشتر بدانیم. به‌خصوص آنهایی که در سنین کم به این درجه از موفقیت در زندگی می‌رسند؛ یکی مثل شهرام محمودی که با 27 سال سن با پشتکار و ارث ورزشکاری از خانواده همراه با بقیه بچه های تیم ملی توانسته بارها از مردم ایران دلبری کند.
کد خبر : 61633
به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، مجله زندگی ایده‌آل نوشته است: ما برای مصاحبه با او هفت خوان رستم را طی کردیم؛ یعنی چند ساعت ترافیک تا مهرشهر کرج را تحمل کردیم تا به این قهرمان دوست‌داشتنی برسیم.

او با دست و دلبازی و روی گشاده به استقبال ما آمد و صمیمی و با حوصله با اینکه تمرین سختی را پشت سر گذاشته بود دل به دل ما داد و گپ زد. از همه چیز گفت و شنید. از زندگی شخصی‌اش و ازدواج با سوگند خورشیدی و به دنیا آمدن آرسام، از تیم ملی و حاشیه‌هایش و شیطنت‌های بازیکنان که محبوب دل مردم هستند. کاش جای ما بودید و می‌توانستید اتمسفر گرم خانوادگی او را حس کنید. این گفت‌وگو مشتی است نمونه خروار. قهرمان‌تان را بیشتر بشناسید.
آشنایی با سوگند و ازدواج با هم محلی
ازدواج ما نه خیلی سنتی بود نه خیلی مدرن. یعنی این جور نبود که اصلا همدیگر را نشناسیم و مثلا مادرم برود یک دختر را نشان کند و بعد برویم خواستگاری. بچه محل بودیم و چند سالی بود که سوگند را می‌شناختم. از اول هم به چشم یک همراه آینده و همسر به سوگند نگاه نمی‌کردم اما به خاطر آشنایی و هم‌محلی بودنمان رفتار و طرز نگاهش به زندگی را می دانستم.



پنج، شش سال پیش بود که تصمیم خودم را گرفتم و طبق رسم و رسومات همراه خانواده به خواستگاری رفتم و سوگند هم جواب مثبت داد؛ با اینکه آن موقع هیچ درآمدی نداشتم. سال 90 هم عقد کردیم و حالا هم همه چیز خیلی خوب است.
چرا زود ازدواج کردم
بستگی دارد که به زندگی چگونه نگاه کنید. شاید خیلی‌ها فکر کنند ازدواج در 23 سالگی وقتی بازیکن تیم ملی هستی و به درآمد خوب هم رسیده‌ای کار اشتباهی است. راستش را بخواهید اصلا نوع نگاه من به زندگی با این‌جور آدم‌ها فرق دارد. زندگی خانوادگی را دوست دارم و دوست دارم همیشه گرمای آن را دور و برم حس کنم.
من حتی وقتی خیلی جوان هم بودم اهل مهمانی شبانه رفتن و تا 2 صبح بیدار ماندن و خوشگذرانی‌های عجیب و غریب نبودم؛ البته این‌طور نبود که جوانی نکنم چون با دوستان باغ می‌رفتیم و خوش هم می‌گذشت اما همیشه به یک سری مسائل پایبند بودم. الان هم که ازدواج کرده ام بعد از تمرین یکراست می‌آیم خانه و با همسر و پسرم خوش می‌گذرانم.
بعد از ازدواج والیبالیست بهتری شدم
بهنام، برادر بزرگ‌ترم همیشه این را به من می‌گوید که بعد از ازدواج والیبالیست بهتری شده‌ام. زندگی هر ورزشکاری یک هرم رفتاری دارد که باید آن را رعایت کند. سه رکن اساسی این هرم تغذیه، استراحت و تمرین است و همه آنها یک‌جورهایی به هم ارتباط دارند که اگر هر کدام درست رعایت نشود به بقیه لطمه می‌زند.
فکر می‌کنم این هرم وقتی درست کار می‌کند و مو لای درزش نمی‌رود که زندگی خانوادگی داشته باشی؛ یعنی وقتی از تمرین بر می‌گردی با خیال راحت به خانه بروی و بدانی همه چیز سر جایش است. فکرت جای دیگری نباشد و فقط استراحت کنی تا برای فردا آماده شوی.
تولد آرسام و تغییر زندگی
از وقتی آرسام به دنیا آمده به طور کامل استراحت را از هرم حرفه‌ای زندگی ما حذف کرده است. شب‌ها نمی‌گذارد بخوابیم.(خنده)
اما واقعیت این است که من عاشق بچه‌ها هستم. پسر خودم که تاج سر است. دلخوشی من بعد از تمرین این است که سریع به خانه بروم و او را ببینم. آرسام حال من و سوگند را خیلی بهتر کرده. در آینده هم نمی‌دانم می‌خواهد چه کار کند. اگر مثل خودم
یک دنده باشد که کارش را می کند و به حرف من گوش نمی‌دهد. اصراری هم ندارم که والیبالیست شود. به هر چه علاقه داشت و دوست داشت می‌تواند انجام دهد.
پخش شدن عکس های مراسم عروسی در اینستاگرام
من و سوگند خیلی قبل‌تر از اینکه عکس‌ها در اینستاگرام منتشر شود با هم ازدواج کرده بودیم و در عقد رسمی بودیم. اما بعد از مدتی برای اینکه مراسمی گرفته باشیم و اقوام و دوستان را دعوت کرده باشیم تصمیم گرفتیم یک مراسم نمادین برگزار کنیم. عده‌ای غریبه هم در مراسم بودند که از اعتماد ما سوءاستفاده کردند و عکس‌ها را منتشر کردند. در کل مساله خاصی نبود و نیاز به پیگیری نداشت و ماجرا خود به خود جمع شد.
ماجرای ازدواج سعید معروف و محمد موسوی
زود ازدواج کردن، بچه دار شدن و تشکیل خانواده طرز فکر من است و سعید و محمد هم حتما دلیلی دارند که ازدواج نمی‌کنند.
از زیر سایه بهنام خارج شدم
بهنام برادر بزرگ من است و احترامش واجب است. او یکی از بهترین‌های والیبال تاریخ ایران است. خیلی وقت‌ها به خاطر غد بودن و گوش ندادن به حرف‌هایش ضرر کردم و شاید اگر او والیبالیست نمی‌شد و تا این حد به موفقیت نمی‌رسید من هم والیبالیست نمی‌شدم. اما چند سالی است که دیگر نیاز نیست من را با برادرم بشناسند و از زیر سایه برادرم خارج شده‌ام. این هم از اقبال من و لطف خداست.
درآمد و کار خانوادگی
در والیبال همه جور درآمدی وجود دارد. از صد میلیون و دویست میلیون تا هشتصد میلیون و یک میلیارد. به هر حال من هم از بازیکنان ملی‌پوش هستم و طبیعی است که دریافتی‌ام از رقم‌های بالا باشداما نزدیک به 30 درصد این مبلغ بابت مالیات و هزینه‌های فدراسیون والیبال کسر می‌شود. طبیعی است که این مبلغ هر سال بیشتر هم شود آما واقعیت این است که هر قدر هم بالا برود باز هم ما از تورم عقب هستیم.
در مورد کار خانوادگی هم باید بگویم که خودم بیزینس خاصی ندارم و بعضی وقت‌ها مبلغی را برای سرمایه‌گذاری به برادرم بهنام که در کار ساخت و ساز است می‌دهم تا برای آینده‌ام کنار گذاشته باشم. دوست ندارم کاری غیر از والیبال را دنبال کنم و می‌خواهم تمام حواسم به والیبال باشد. این حرف‌ها را که می‌زنم شاید خیلی‌ها به درآمد ما ورزشکاران حرفه‌ای غبطه بخورند اما باید بگویم که والیبال، فوتبال یا هر ورزش حرفه‌ای حقوق بازنشستگی ندارد و عمر مفید آن نهایتا 10 سال است. ممکن است همین فردا پای شهرام محمودی در تمرین بپیچد و دیگر نتواند والیبال بازی کند. باید برای آینده چیزی کنار گذاشته باشم تا خانواده‌ام راحت زندگی کنند.
لژیونر شدن؛ فعلا نه!
واقعیت این است که من هم دوست دارم در کشوری مثل ایتالیا بازی کنم و پیشنهاد جدی هم دارم. اما معمولا رقم پیشنهادی آنها اندازه پولی که ما در ایران می‌گیریم نیست. من اگر پیشنهادی مثل سعید معروف(حدود 1 میلیون یورو) داشتم حتما می‌رفتم. نمی‌دانم سعید چرا در روبین‌کازان نماند. الان هم من خانواده دارم و شرایطم مثلا با میلاد عبادی‌پور فرق دارد ونمی‌توانم هر پیشنهاد خارجی را راحت قبول کنم. برای جوان‌ترها خیلی خوب است که به خارج بروند.
چون مشغله‌های خانوادگی ما را ندارند. یعنی اینکه هر وقت تمرین باشگاهی و ملی نباشد دوست دارم کنار خانواده باشم؛ بنابراین خیلی از تفریحاتی را که مردم عادی دارند نمی‌توانم داشته باشم؛ مثلا نمی‌توانم با سوگند و آرسام بروم سینما، رستوران یا هر مکان عمومی دیگر و مثل بقیه تفریح کنم. باید خلوت خانوادگی خودم را داشته باشم و خوش بگذرانم.
با دوستان والیبالی یک باغچه در کردان کرج داریم که خانوادگی می رویم و دور هم هستیم. یک خانه هم در کوه‌های شمال داریم که در وقت فراغت و استراحت آنجا را پاتوق می‌کنیم. شکارچی هم هستم و با تفنگ توی کوه‌ها قوطی می گذارم و شلیک می‌کنم. هر وقت هم بخواهم شکار کنم حتما قبل آن مجوز می‌گیرم. البته کمتر این اتفاق می‌افتد. البته clash of clans هم از تفریحات ویژه من است.(خنده)
اشتباهات زندگی من
من هم مثل همه مردم در زندگی‌ام اشتباهاتی داشته‌ام اما شکرخدا جوری نبوده که حالا حسرت آنها را بخورم؛ مثلا مدت‌ها کاهلی می‌کردم و خدمت سربازی‌ام را عقب می‌انداختم که برایم خیلی مشکل ایجاد کرد. حضورم در تیم پتروشیمی بندر امام (ره)هم اشتباه بود. هم از خانواده دور بودم و هم اتمسفر روحی و مادی خوبی حاکم نبود.




فعالیت در فضای مجازی و توهین‌ها
من تنها یک صفحه در اینستاگرام دارم که دیر به دیر به آن سر می‌زنم. بدی این‌جور فضاهای مجازی این است که عده‌ای آدم مریض هم در آن حضور دارند. با سوگند و آرسام عکس می‌اندازم ناراحت می‌شوند. تنها عکس می‌اندازم می‌گویند خانواده‌ات کجاست. با لباس راحتی عکس می‌اندازم می‌گویند شخصیت نداری و هر کاری می‌کنی بالاخره یک سری شاکی وجود دارند که ناراحت می‌شوند. یک کار زشت دیگری که مد شده این است که به آدم‌ها توهین می‌شود.
پارسال دو بازی اول لیگ جهانی مقابل ایتالیا شکست خوردیم. همه شکست را انداخته بودند گردن میلاد عبادی‌پور و در صفحه بچه‌های تیم ملی به او بد و بیراه می‌گفتند. میلاد پسر بی‌حاشیه و بسیار بااستعدادی است و در آینده بازیکن بزرگی می‌شود اما من آن روز گفتم که اصلا به اینستاگرام و فضاهای مجازی سر نزند چون روحیه‌اش نابود می‌شود.
سربازم؛ نه شوالیه
این را تازه شنیده‌ام که به من لقب شوالیه داده اند. اصلا قبل از این نشنیده بودم. واقعیت این است نه‌تنها من که همه بازیکنان تیم ملی سرباز تیم‌ملی هستیم و این لقب‌ها برایمان مهم نیست. مهم عزت و احترامی است که مردم برای ما قائل هستند و برای‌مان دعا
می کنند تا موفق باشیم. ما همه سرباز تیم ملی و مردم هستیم و این لقب‌ها خیلی به کارمان نمی‌آید.
برای پول بازی نمی‌کنیم
از این ور و آن ور شنیده‌ام که می‌گویند پاداش‌های هنگفت باعث می‌شود که ما برای تیم ملی بازی کنیم و انرژی بگذاریم. واقعیت این است که پاداش‌ها در برابر درآمد ما خیلی ناچیز است. دروغ نمی‌گویم چند باری بابت حضور در تورنمنت‌ها صد میلیون گرفتیم اما کافی است شما فیزیک بازیکنان مقابل ما را ببینید. هر کدام‌شان 10 تا 15 سانتی‌متر از ما بلندتر هستند. ما فقط با غیرت و تلاش بیش از حد می‌توانیم با آنها مبارزه کنیم و بجنگیم. پاداش‌ها در چنین مواقعی نمی‌تواند کمکی بکند.
ماجرای خیانت به کواچ
ما در جام جهانی خیلی بد بودیم. همه هم بد بودیم. اما طوری نبود که کسی از قصد بخواهد بد بازی کند و برای تیم ملی و کواچ مشکل درست کند. بعد از باخت روز اول مقابل آرژانتین انگار همه چیز برایمان تمام شد. یک چیزهایی هم بود که تیم را از درون می‌خورد. گاهی تمرین‌ها درست از آب در نمی‌آمد و بچه‌ها روی فرم نمی‌آمدند و شاکی می‌شدند اما هیچکس دوست نداشت اعتبار و شرف خود را به خاطر مشکل با کسی زیر پا بگذارد.
کسی به کواچ خیانت نکرد. یادم نیست کدام بازی بود که باخته بودیم و وقتی به لابی هتل آمدیم با بازیکنان لهستان روبه‌رو شدیم. آنها فکر می‌کردند راحت 3 هیچ بازی را برده‌ایم اما آنقدر شرمنده و ناراحت بودیم که اصلا حرفی نزدیم و به اتاق های‌مان رفتیم.
فرق ولاسکو و کواچ
من خودم خیلی با کواچ راحت بودم. در زمان او هم بیشتر بازی می‌کردم اما ولاسکو به لحاظ فنی مربی بهتری بود. تا قبل از او والیبال ما سیستم نداشت. ولاسکو ریزه‌کاری‌ها را به یاد داد. اعتماد به نفس ما بالا رفت و روح تیم بزرگ شد. اما ما با ولاسکو افتخار خاصی به دست نیاوردیم. همه اتفاقات و افتخارات خوب در زمان کواچ بود چون رتبه چهارم لیگ جهانی، ششم دنیا و قهرمانی بازی‌های آسیایی را در زمان او به دست آوردیم. اگرچه فکر می‌کنم کواچ بین زمان بازیکن بودن و مربی بودن گیر کرده بود و همین به او ضربه می‌زد.
مقایسه من و سعید معروف
مقایسه من و سعید معروف کار درستی نیست. او در پست خودش یکی از باهوش‌ترین پاسورهای دنیاست و من هم در پست اسپکر یکی از بهترین‌ها و باهوش‌ترین ها هستم. اما می‌توانم بگویم امیر غفور از من زرنگ‌تر است یا محمد موسوی که هم اتاقی من در اردوهاست از همه شلخته‌تر است.(خنده)
شلوغ‌ترین و خوشحال‌ترین بازیکنان تیم ملی هم فرهاد قائمی و مجتبی میرزا جانپور هستند که همیشه این طوری‌اند. اول صبح که ما هنوز خوابیم و به زور بیدار شده، برای تمرین آماده می‌شویم، این دو نفر موزیک می گذارند و با صدای بلند گوش می دهند و با آن حرکات عجیب و غریب می‌کنند. کلا آدم‌های خوشحالی هستند.


درد دل های سوگند خورشیدی، همسر شهرام محمودی




شهرام یکتاست
این مثل را حتما شنیده‌اید که پشت سر هر مرد موفقی یک زن فداکار ایستاده است. وقتی سراغ شهرام محمودی، یکی از موفق‌ترین والیبالیست‌های این کشور رفتیم حیف بود که با همسر فداکار و صبورش حرفی نزنیم. او روبه روی ما نشست و از دغدغه‌هایش گفت؛ از اولویت‌های زندگی و دوست‌داشتنی‌هایش. این گفت‌وگوی کوتاهی است با یک همسر فداکار.





سختی‌ها زندگی با شهرام
شهرام آنقدر خوب است که نیازی به تعریف من ندارد و هیچ مشکلی برای من ایجاد نمی‌کند. تنها چیزی که گاهی من را آزار می‌دهد دوری اوست. یادم هست که آرسام یک ماهه نشده بود که شهرام با تیم ملی به لهستان رفت و خیلی دوست داشتم در کنارم باشد. من البته شهرام و زندگی حرفه‌ای او را درک می‌کنم و قبل از ازدواج از شرایط باخبر بودم. حتی وقتی شب‌ها آرسام گریه‌ می‌کند سعی می‌کنم شهرام بیدار نشود که مبادا نتواند استراحت کند. بعضی وقت‌ها هم که با هم بیرون می‌رویم آنقدر دور و بر شهرام برای عکس و امضا شلوغ می‌شود که تصمیم گرفتیم اوقات فراغت را در خانه بگذرانیم.
مصدومیت‌های شهرام همیشه نگرانم می‌کند. وقتی در بازی با آرژانتین کمرش دچار مشکل شد واقعا ناراحت شدم. من همیشه حامی او هستم و خواهم بود. وقتی این جور اتفاقات برای شهرام می‌افتد واقعا دلم می‌لرزد. هیچ وقت هم از بازی‌هایش انتقاد نمی‌کنم. به نظرم او همیشه فوق‌العاده است.
شاید خیلی از مردم که بیرون زندگی ما هستند خیال کنند افرادی که با ورزشکاران حرفه‌ای ازدواج می‌کنند برای ثروت و خانه و زندگی با آنها همراه می‌شوند اما در مورد خودم می‌توانم بگویم اصلا این طور نبود. تنها شناخت و خوبی‌های خود شهرام باعث شد به او علاقه‌مند شوم. در آن زمان هم شهرام مثل الان بهره‌مند نبود. شهرام و آرسام برایم آنقدر مهم هستند که همه وقتم را حاضرم برای آنها بگذارم. می‌توانستم مثل هم‌سن و سالانم به تحصیل ادامه بدهم اما الان در کنار آرسام و شهرام خوشبختم.


انتهای پیام/

ارسال نظر