کوک چهارم
ماجرا از این قرار بود که فردی به یک کفاش، تعمیرات کفش خود را سپرد تا خرابی هایش را اصلاح کند. کفاش بعد از بررسی به صاحب کفش گفت. با سه کوک این کفش درست می شود و پول هر کوک هم فلان مقدار می شود. صاحب کفش پذیرفت و کفش را سپرد و رفت. کفاش سه کوک را که زد، دید درسته که با سه کوک اشکال برطرف شده، ولی اگر کوک چهارمی را هم بزند این کفش دیگر عالی می شود و به عبارتی کفش تر خواهد شد. با خود کلنجار رفت که آخر با مشتری برای سه کوک قرارداد بسته، پس پول کوک چهارم چه می شود؟! او میان سود و اخلاق و میان دل و قانون دچار تردید شده بود. خدایا؛ اگر کوک چهارم را نزنم، خلافی نکرده ام، ولی اگر بزنم به رسالت پیامبرانت عمل کرده ام. به هرحال بر وسوسه های درونی خود غلبه کرد و برای کیفیت بخشیدن به کار، فراتر از قرارداد و قاعده، فقط برای اینکه کارش را درست و کامل انجام داده باشد، کوک چهارم را زد و از مبلغ آن نیز صرف نظر کرد و گفت: همه ی انبیاء برای همین کوک چهارم آمده اند.
آری همه پیامبران آمده اند برای همین کوک چهارم، و چقدر خوب است هر کس در هر جایی و در هر کاری ست این کوک چهارم را بر سر جایش نشاند و حساب های دنیوی را به کناری گذارد. گاهی باید زبان حرص را گاز گرفت و دندان طمع را کشید. انسان هایی که بالاتر از انجام تعهد اجتماعی، خود را در اجرای مسئولیت های اجتماعی متعهد می بینند، فرصت کوک چهارم را غنیمت می شمرند. کیفت روزهایتان کوک.
*عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/