صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۹:۵۳ - ۲۷ مرداد ۱۴۰۰

اشعاری در رثای حضرت قمر بنی‌هاشم‌(ع)

اعضای هیئت علمی و دانشجوی دکتری دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان در رثای حضرت قمر بنی‌هاشم علیه‌السلام شعر سرودند.
کد خبر : 601644

به گزارش خبرنگار گروه استان‌های خبرگزاری آنا از کاشان، اعضای هیئت علمی و دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان در رثای حضرت ابوالفضل علیه‌السلام اشعاری سروده‌اند که از نظر مخاطبان می‌گذرد.


یا ماه بنی‌هاشم علیه‌السلام


به یاد تشنگی‌ات چشم‌ها چه دریایی است
دل از مصیبت تو فکر اشک‌پالایی است


تو ای تجسم ناب زلال دریاها
فرات بی‌تو یکی دوره‌گرد صحرایی است


به آسمان ولایت تو بهترین قمری
که هر که دید جمالت، دچار شیدایی است


نمود ِ داغ ِ تو در سینه شقایق‌هاست
به وصف روی تو سوسن، تهی ز گویایی است


میان آن همه کافر به حرمت ساقی
شکوه معجزه تو؛ مقام سقایی است


برای هر که به پاس تو تا ابد تشنه‌ است
زلال تشنگی تو بسی تماشایی است


میان این همه عاشق به مذهب سقا
چه فرق اینکه مسیحایی و اهورایی است


به یاد دست تو، دست قلم، قلم گردد
که هرچه بشنود از تو بریده‌ اعضایی است


فقط نه چشمه پس از تو دچار تیرگی است
سراب هم به بیابان غریب و سودایی است


شکست پشت برادر که دید قامت تو
به روی خاک فتاده دچار پاشایی است


چرا نمی‌شود از شرم، آب، آب فرات
که خون دیده تو گرم چهره‌آرایی است


به دست‌های بریده مرا تو دست بگیر
که نام زندگی‌ام بی‌تو ناشکیبایی است


عبدالرضا مدرس‌زاده شاعر و دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان


در رثای قمربنی هاشم علیه‌السلام


امر شد تیر به عباس ز هر سو بزنند
هم جلو هم ز عقب هم ز دو پهلو بزنند


تا صدایش نرسد خیمه صدا زد مردی
کل لشکر به سرش نعره هو هو بزنند


هست تا دست به تن دسترسی نیست به او
باید اول ز تنش کُنده بازو بزنند


قطع شد دست ولی آبرسان خوبی است
مشک را گفت یکی از بغل او بزنند


ریخت لشکر به سرش تیر ز هر سو آمد
مثل سنگی که در لانه کندو بزنند


مشک شد پاره علم نیز ز بازو افتاد
سببی گشت به دورش همه اردو بزنند


پای او مانع انداختنش از اسب است
بی‌حیا گفت که او را ز دو زانو بزنند


شمر سنجید که با چشم زند تیر غضب
گفت تیری وسط خال دو ابرو بزنند


خم شد و فرصت آن شد به سرش نامردان
که عمودی به همه قدرت و نیرو بزنند


رضا حمامی‌آرانی دانشجوی دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان


در مصیبت قمر بنی هاشم علیه‌السلام


مانده بالای سرش درد کمر را چه کند
بین این قهقهه‌ها سوز جگر را چه کند


این عقابی که زمین خورده علمدار همه است


مانده بود این همه افتادن پر را چه کند


شب فرا می‌رسد و عرصه به تنگ آمده است
برود خیمه ولی قرص قمر را چه کند


کس ندیده است حسین این همه ناله بزند
نزند ناله اگر زخم جگر را چه کند


گفت عباس که از چشم من این تیر بگیر
چشم عباس ولی تیر سپر را چه کند


خواست با خود ببرد پیکر آ ب آور را
دید این پیکر هم ریخته سر را چه کند


بگذارد؟ نگذارد؟ ببرد؟ یا نبرد؟
در سرش این همه اما و اگر را چه کند


ناگهان گفت ابوالفضل مرا خیمه نبر
خواهرم بنگرد این زخم تبر را چه کند


دست باید بکشد دشت دگر ناامن است
بعد از این حرمله و شمر قدر را چه کند


بعد سردار دگر در سرشان ترسی نیست
دیگر این قافله تحت نظر را چه کنم


رضا حمامی‌آرانی دانشجوی دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان


انتهای پیام/۴۰۷۸/


انتهای پیام/

ارسال نظر