صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

گفت‌وگو با همکاران پرستاری که برای احیای بیمار مبتلا به آنفلوانزا جان باخت

درست چند روز از تصادف منجر به فوت یک دختر جوان در میدان فاطمی تهران که در یک قدمی بیمارستان صورت گرفت و پزشک اورژانس حاضر نشده بود بر بالین او حضور یابد، یک پرستار در نیشابور برای احیای جان مادری که به آنفلوانزای خوکی مبتلا شده بود، جان باخت؛ نام این پرستار سید‌محمد رضایی‌ثانی بود، سوپروایزر بیمارستان ٢٢ بهمن نیشابور، پرستار ٣٣‌ساله و پدر امیرحسین سه‌ساله.
کد خبر : 59477
به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه شرق در این رابطه نوشت: همکارانش می‌گویند در همان روزهایی که مسئولان وزارت بهداشت اصرار می‌کردند از وضعیت کنترل‌شده شهرها درباره آنفلوانزا خبر بدهند، در روستاهای نیشابور آنفلوانزای h١n١ یا همان خوکی بیداد می‌کرده است. ایوب آریافر، عضو هیأت‌مدیره نظام پرستاری شهرستان نیشابور، در گفت‌وگو با خبرنگار «شرق»، درباره اتفاقی که برای این پرستار می‌افتد، می‌گوید: «‌این ماجرا در احیای یک بیمار مبتلا به آنفلوانزا روی می‌دهد که پرستار اورژانس و سوپروایزر ما آقای رضایی‌ثانی هر دو به این بیماری مبتلا می‌شوند و آقای ثانی متأسفانه در جدال با این بیماری جان می‌سپارند. آقای رضایی‌ثانی روزهای اول حالشان رو به بهبود بود، اما در روزهای آخر دچار «ادم ریه» شدند که در اثر آنفلوانزا ایجاد شده بود و در نهایت فوت کردند».


آریا‌فر در ادامه می‌گوید: «بیمارستان‌های نیشابور از نظر ساختاری خیلی ضعیف هستند، چون خیلی قدیمی‌اند و با توجه به افزایش جمعیت، متأسفانه توسعه چندانی هم پیدا نکرده‌اند. قرار بود بیمارستان سومی هم در آن شهرستان ساخته شود، اما در زمان مدیریت قبلی بهداشت و درمان نیشابور و دوره دوم ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد، زمین این بیمارستان به مسکن مهر واگذار شد و برای همین نیشابور از بیمارستان سوم هم محروم شد. با توجه به اینکه جمعیت نیشابور بیش از ٦٠٠‌ هزار نفر است، دو بیمارستان جواب‌گوی نیاز بیماران نیست، در‌حالی‌که آنفلوانزا شایع می‌شود، شما فکر کنید که چه اتفاقی می‌افتد. به گفته همکاران ما در بیمارستان ٢٢ بهمن، آن شب اورژانس شلوغ بوده است و قبل از آن دو مریض بدحال دیگر هم در بخش اورژانس بستری شده بودند و مرحوم رضایی‌ثانی با وجود اینکه سوپروایزر بودند، برای کمک به پرستاران داخل اورژانس می‌آیند و خودشان مشغول لوله‌گذاری به بیمار می‌شوند و مریضی را که امیدی به زنده‌ماندنش نبوده، به زندگی بازمی‌گردانند».


آریافر می‌گوید خانواده رضایی‌ثانی دلگیر هستند که چرا وقتی وضعیت فرزندشان رو به وخامت می‌گذارد، به بیمارستان مشهد منتقل نمی‌شود، این در حالی است که به نظر پزشکان متخصص، شرایط رضایی‌ثانی به‌گونه‌ای بوده که از هیچ پزشکی کاری برای نجات او برنمی‌آمده است.


علی صانعی‌پور، همکار محمد رضایی‌ثانی است که آن شب او را در درمان بیماران یاری می‌کرده و او نیز به ویروس آنفلوانزا دچار شده است. صانعی‌پور در گفت‌وگو با «شرق» به مرور خاطرات آن ١٠ روز می‌پردازد و می‌گوید: «درحال‌حاضر می‌دانم که وضعیت آنفلوانزا در نیشابور مدیریت شده، زیرا نیشابور منطقه جغرافیایی گسترده‌ای است‌ و بیشترین روستا را دارد و در کل کنترل بیماری‌ها در آن سخت‌تر است و روستا‌ها در آن پراکنده هستند، اما اکنون وضعیت بیماری مدیریت شده است، هر‌چند یک حالت نیمه‌اپیدمی در شهرستان وجود دارد. روزی که بیمار بد‌حال را به بیمارستان ما آوردند ٢٦ آذر بود. من مسئول شیفت اورژانس بودم و آقای رضایی‌ثانی هم که سوپر‌وایزر بود، در اورژانس حاضر بود. ما سه بیمار بدحال داشتیم که از اواخر شیفت عصر، دو بیمار هم به‌فاصله ٢٠ دقیقه در اورژانس بستری شدند که بسیار بدحال بودند. یک بیمار به دستگاه ونتیلاتور (تنفس مصنوعی) وصل بود و نیم‌ساعت بعد دو مریض آوردند که یکی از آنها خانمی بود که نارسایی قلبی و تنگی نفس شدید داشت و اگر به او رسیدگی نمی‌کردیم، همان‌جا تمام می‌کرد». صانعی‌پور در ادامه می‌گوید: «من آنجا به‌عنوان مسئول شیفت، بیمارها را تقسیم کردم، وقتی ما سه بیمار بدحال داریم، مجبوریم نیروها را تقسیم کنیم. از آنجایی که اورژانس ما اورژانس جنرال محسوب می‌شود و هر نوع بیماری را پذیرش می‌کنیم، بنابراین گستره بیماری‌ها در اورژانس ما بسیار وسیع است. این بیمار یادشده «ادم ریه» شدیدی داشت و باید راه تنفسش باز می‌شد که این کار نیازمند لوله‌گذاری بود، اینجا آقای رضایی در دسترس بود و برایش لوله گذاشت، درحالی‌که این لوله‌گذاری اصلا وظیفه سوپر‌وایزر بخش نیست؛ یعنی وظیفه پرستار نیست و وظیفه پزشک است، اما اگر پرستاران بخش بسیاری از خدمات را به بیماران ارائه ندهند، مطمئن باشید فجایع زیادی به بار می‌آید. از آنجایی که همراهان بیمار خیلی بی‌قراری می‌کردند، ما شرایطی خیلی حاد و اورژانسی داشتیم؛ ما دو نفر هم بدون اینکه اطلاع داشته باشیم بیمار مبتلا به آنفلوانزا است، به او رسیدگی کردیم». این پرستار تأکید می‌کند که ریاست دانشگاه علوم‌پزشکی تأیید کرده که بیمار به آنفلوانزای h١n١ مبتلا بوده است و می‌افزاید: «بعد از اینکه شرایط بیمار به حالت عادی برگشت، ما هرکدام به شیفت‌های خودمان برگشتیم. دو روز بعد من احساس سرماخوردگی کردم و با تصور اینکه آنفلوانزای معمولی است که هرساله دچار آن می‌شوم، چهار روز مرخصی گرفتم و در منزل ماندم و بعد از چهار روز هم شنیدم که آقای رضایی نیز به آنفلوانزا دچار شده‌اند و به عیادتشان رفتم، علائم ایشان ١٢ ساعت بعد از من پدیدار شده بود. آنفلوانزای من هم بسیار شدید بود، حدود سه روز تب شدید، ضعف، تهوع و سردرد شدید و بی‌اشتهایی داشتم. بعد از چهار روز به شیفت برگشتم و بعد دوباره با تب ٤٠ درجه به منزل برگشتم. و داروهای معمول آنفلوانزا را استفاده کردم و رژیم غذایی را تغییر دادم و آنتی‌بیوتیک مصرف کردم».


صانعی‌پور می‌گوید: اما شرایط رضایی‌ثانی متفاوت بوده است، ریه او چرکی شده و اکسیژن خونش پایین آمده بوده و به‌همین‌دلیل به‌ «آی‌سی‌یو» منتقل می‌شود. او می‌گوید: « این بیماری با رضایی‌ثانی خوب تا نکرد و او نارسایی تنفسی پیدا کرد و از نظر علمی برگشتش بسیار سخت بود. حتی در بهترین بیمارستان‌های دنیا بازگشت بیمار با این شرایط تقریبا غیرممکن است، اما با اصرار خانواده‌اش او را به مشهد منتقل کردیم. هرچند می‌دانستیم پیشرفت خوبی نخواهد داشت. چون روند بیماری به ما نشان می‌داد اکسیژن خون او بسیار پایین است و مجبور شدند او را به ونتیلاتور وصل کنند. ما تمام سعی‌مان را کردیم، اما روند بیماری به‌گونه‌ای بود که برگشتنش غیرممکن بود».
پدر محمد رضایی‌ثانی در آستانه هفتمین روز درگذشت فرزندش، نگران پسر سه‌ساله محمد است. صدایش می‌لرزد و می‌گوید:«من از بیمارستان ٢٢ بهمن تشکر می‌کنم. می‌دیدم که پرستاران چقدر برای پسرم تلاش می‌کردند. چقدر برای بچه‌ام می‌دویدند. ولی ‌ای کاش همان روز اول بچه‌ام را به مشهد منتقل می‌کردند تا خیالم راحت می‌شد. من جواب بچه سه‌ساله و زن جوان محمد را چه بدهم؟ ما از بیمارستان ٢٢ بهمن ناراحت نیستیم، اما روز آخر تا غروب ما را معطل کردند و آخر گفتند حال بچه‌ام بد است. آخر هم بچه‌ام را به بیمارستان قائم مشهد فرستادند و بعد جنازه‌اش را تحویلم دادند. من جواب پسر سه‌ساله محمد را چه بدهم؟ پسر من موقع خدمت این بلا سرش آمد و کاش او را جزء شهدا به شمار بیاورند...».


کم نیستند آدم‌های شبیه محمد رضایی‌ثانی در قشر پزشکان شریف، که اخبار خدماتشان در بین اتفاقات ریز‌و‌درشت گم می‌شود. هیچ‌کدامشان یادمان نمی‌رود؛ نه زخم‌هایی که مرهم می‌شوند و نه بخیه‌هایی که باز می‌شوند.



انتهای پیام/

ارسال نظر