خنده تلخ در پسِ طنزهای ضد زن
جای بسی شگفتی دارد که دوشادوش شبکه های مجازی، پای مسخره کردن زنان و بهره هوشی آنان به رسانه های عمومی مانند رادیو، تلویزیون و روزنامه ها باز شود. تاسف بار است وقتی که رسانه های عمومی به عنوان نهاد رسمی ترویج فرهنگ، خود در وادی طنز، جنسیت را سوژه قرار دهند و برای خنداندن مخاطب، هویت زنان را قربانی کنند. این در حالی است که یکی از مهم ترین رسالت رسانه ها در دنیای کنونی رفع شکاف های اجتماعی و آگاهی بخشی به جامعه در خصوص مفهوم های والای انسانی از جمله برابری زن و مرد و رفع نگرش های جنسیتی است.
ناگفته پیداست که در چند سال گذشته زنان در طنزهای تلویزیونی همواره به سوژه هایی «خنگ» و «ابله» تشبیه شده اند که حماقت نسبت داده شده به آنان مایه خنده مخاطب بوده است.
پای این رویه اکنون به روزنامه ها باز شده است. به عنوان نمونه، این روزها روزنامه ای در مجموعه طنز هفتگی خود، دختری را که به دنبال شوهر می گردد، محور و سوژه خنده مخاطب قرار داده است.
وقتی یک روزنامه که همواره باید نماد فرهنگ و خردورزی در جامعه باشد به محلی برای به سخره گرفتن زنان تبدیل شود و در طنزهای هفتگی خود زنی را به تصویر بکشد که با هر ترفند و دسیسه ای به دنبال شوهر پیدا کردن است و برای رسیدن به این هدف حتی از عشوه آمدن و آدامس جویدن برای قصاب و بقال محل هم دریغ نمی کند، دیگر چه انتظاری می توان از شبکه های اجتماعی که مدیریت فرهنگی و ویژه ای در آنها صورت نمی گیرد، داشت؟ آیا با خواندن اینگونه نوشتارها در یک رسانه رسمی نباید نتیجه گرفت که مردسالاری و جنس دوم دانستن زنان در فرهنگ ما ریشه ای عمیق دارد؟
تحمل این ماجرا زمانی دردناک تر خواهد شد که بدانیم برخی تولیدکنندگان اینگونه مطالب که زنان در آنها به تمسخر گرفته می شوند، زن هستند و افزون بر این، مخاطبان نیز زنانی هستند که با ناآگاهی تمام به مسخره شدن خود در رسانه های عمومی می خندند.
در اینجا این پرسش مطرح است که چه رویکرد یا تفکری ناخودآگاه جامعه را به سمت و سویی سوق می دهد که در آن به زن همچون موجودی وابسته و ضعیف نگریسته می شود؛ موجودی که همگان می توانند ویژگی هایی از جمله کندذهنی را به وی نسبت داده و او را به سوژه خنده دیگران تبدیل کنند!
بسیاری «مردسالاری» را که مفهومی در ادبیات اجتماعی است، دلیل این اتفاق می دانند. به باور برخی جامعه شناسان، مردسالاری مولفه ای است که ریشه داری آن در جامعه ما می تواند دلیل مهمی در به وجود آمدن و بازتولید نگاه های فرودستانه نسبت به زنان باشد.
به عقیده آنان، مردسالاری در برهه های مختلف تاریخ، کم و بیش با زندگی اجتماعی ایرانیان پیوند خورده است. این مولفه که تعبیری از جامعه «پدرسالار» است، بازتاب های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مختلفی دارد.
غلبه فرهنگ مردسالاری در یک جامعه، رویکردهایی را نسبت به زنان آن جامعه ایجاد و بازتولید می کند که این رویکردها امکان مشارکت فعالانه را از زنان سلب می کند و همواره آنان را قشری فرودست، تحت سلطه و تابع می بیند؛ قشری که هیچ اختیار تامی از خود ندارد.
«تقی آزاد ارمکی» جامعه شناس و استاد دانشگاه، در گفت و گویی رسانه ای، این اتفاق را به ویژه در عصر کنونی، معلول ضعف در مبانی حقوقی و قضایی در حوزه حقوق ارث، مالکیت، وظایف، روابط، خانواده و … می داند. به باور وی، این ضعف ها از مهم ترین مواردی هستند که در حوزه روابط زن و مرد در ایران ناهمواری هایی ایجاد کرده اند؛ ضعف هایی که همواره به بازتولید آنچه مردسالاری می نامیم منجر شده است.
با این وجود در برهه هایی از زمان هم میان دو مولفه مردسالاری و «زن سالاری» در جامعه ایران نوعی موازنه حاکم بوده است؛ موازنه ای که هم اکنون به ویژه از سوی زنان، تلاش های زیادی برای دستیابی به آن صورت می گیرد. برای رسیدن به شرایط آرمانی اما، زنان ایران هنوز هم راه درازی درپیش دارند.
بی شک دستیابی زنان به حقوق برابر و مشارکت یکسان در امور جامعه، دیر یا زود امکان پذیر خواهد شد؛ آنگونه که زنان امروز ایران توانسته اند از محدودیت هایی که جبر تاریخی و عقب ماندگی فرهنگی سده ها بر آنان تحمیل کرده بود، خود را برهانند.
زنان امروز ایران در مسیر آگاهی، دانش و پیشرفت همگام با مردان و در برخی موارد پیش تر از آنان حرکت کرده و نقش آفرین بوده اند. اکنون بسیاری از زنان ایرانی در شغل های مدیریتی و حساس قرار دارند و تعدادی از آنان به موفقیت های چشمگیری در سطح جهانی دست یافته اند.
از این رو شایسته است حرمت و شان آنان در تمامی بخش های جامعه به رسمیت شناخته شود و حقوق آنان بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
در این مسیر رسانه های جمعی می توانند نقش موثری ایفا کنند. برنامه سازان تلویزیونی، نویسندگان، روزنامه نگاران و همه کسانی که در حلقه تولید اندیشه و فرهنگ قرار می گیرند، باید با آگاهی کامل در این مسیر گام بردارند و بیش از پیش درباره آنچه تولید می کنند یا می نویسند، بیاندیشند.
آنان باید به جای به تصویر کشیدن زن ایرانی مانند موجودی کندذهن، نیازمند و بی دست و پا، قدرت و ظرفیت های وجودی زنان را پیش چشم مخاطب به نمایش بگذارند.
انتهای پیام/