صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۵:۵۱ - ۲۲ فروردين ۱۴۰۰
آینه جادو – ۱۵ - راز و رمز سخن گفتن از راه طی شده!

آوینی می‌دانست دعوا سر چیست - بخش دوم

آوینی از متظاهران به روشنفکری حرف می‌زند. مباحثه‌های بیهوده، جلوه‌فروشی، ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای، به زور بتهون گوش کردن و تظاهر به لذت بردن. آوینی با همین عبارت‌های ساده نشان می‌دهد که جلوه‌فروشان دنیای خود را به خوبی می‌شناسند. آدم‌های حقیری که به «شناخته شدن» خیلی بیشتر از «شناختن» اهمیت و ارزش می‌دهند. بیش و پیش از اینکه دنیای اطراف خود را بشناسند، دوست دارند دنیا آنها را بشناسد.
کد خبر : 574073

گروه فرهنگ خبرگزاری آنا؛ یادداشتی از نعمت‌الله سعیدی: خلاصه، علم و دانایی فقط به خواست و اراده خداست. مگر ما معمولاً در چه دنیایی هستیم که آوینی می‌گوید از اینها گذشته و از یک «راه طی شده» با ما حرف می‌زند؟ جلوه‌فروشی و تظاهر به روشنفکری یعنی چه؟ شاید اگر کمی درباره خود مفهوم «فکر» درنگ کنیم|، خیلی چیزها روشن شود. نظرهای مختلفی هست، مثلاً اهل منطق معمولاً بر این عقیده‌اند که:


۱- انسان وقتی به دنیا می‌آید از هر اندیشه و دانش ویژه‌ای خالی است. فقط یک ظرفیت و قابلیت فطری وجود دارد، برای تحصیل و انباشت تجربه، علوم و معارف. نخستین مرحله «درک حسی» است. گرما و سرما، شیرینی و تلخی، نرمی و زبری و... .
ما با حس‌های مختلف تجربه و درک خود را از جهان پیرامون شروع می‌کنیم. فراموش نکنید مفهوم «درک حسی» می‌تواند گسترده‌تر باشد. مثلاً در برخی روایت‌ها می‌گویند نوزاد تا ۴۰ روز با جهان غیب ارتباط دارد. فرشته‌ها را می‌بیند. روح را حس می‌کند و... .


۲- مرحله بعدی دخالت و تصرف در محسوس است. کودک وقتی بالغ‌تر می‌شود، کم‌کم در محسوس دخل و تصرف می‌کند. برخی از صورت‌های حسی را به برخی دیگر نسبت می‌دهد. گاهی آنها را با هم ترکیب می‌کند و... «خیال» می‌ورزد. مثلاً «ننه سرما» را ندیده، ولی از شنیده‌ها و دیده‌های قبلی خود مثل جوانی، پیری، ننه، بابا، گرما، سرما و... آن را در ذهن تصور می‌کند. بین او و «عمو نوروز» تمایز قایل می‌شود. خلاصه به این مرحله می‌گویند «علم خیالی».


اهل منطق معتقدند برخی از حیوان‌ها هم می‌توانند خیال‌بافی کنند. یعنی در علم خیالی مشارکت داشته باشند. خیال‌هایی درباره غذا، دشمن، راه فرار و... این «خیالی» که اهل منطق از آن حرف می‌زنند، دقیقاً با چیزهایی که عارف‌ها یا اهل هنر از «خیال» می‌گویند، یکی نیست. اهل منطق بیشتر به قوه خیال و قابلیت خیال‌ورزی و تصور کار دارند. یعنی مرحله‌ای که «نفس» می‌تواند صدر محسوس را بدون وجود خارجی‌شان در ذهن ایجاد کند.


۳- مرحله سوم عبور از قلمرو محسوس و درک مفهوم و معنایی جزیی است که ماده و مقدار ندارد. مثل درک مهر و محبت پدر و مادر، کینه و تنفر از دشمن، حسودی به رقیب و... به این مرحله «علم وهمی» می‌گویند. یعنی با قوه‌ای به نام «واهمه»، شناخت پدری که مهربان است یا هم‌بازی که به او دشمنی و کینه می‌ورزد و الی آخر.


۴- مرحله چهارم تعقل و تفکر است. یعنی تشخیص درک و یافته‌های درست از غلط و بررسی آنها و تمیز دادن معنی کلی از جزیی، از معلومی به معلوم دیگر پی بردن، نتیجه‌گیری، مقایسه و... این همان مرحله‌ای است که انسان را از حیوان


جدا می‌کند. شاید با دیدن معمولی شکل هندسی مثلث، تصور مثلث‌های مختلف و حدس و گمان، متوجه شویم مجموع زاویه‌های داخلی آن همواره یک نیم‌صفحه است.
اما فقط با استدلال و اقامه برهان و حرکت از معلومی به معلوم دیگر، مثلاً تساوی دو زاویه متقابل به رأس، تساوی دو زاویه‌ای که از تقاطع یک خط راست با دو خط موازی به وجود می‌آید، می‌توانیم ثابت کنیم و مطمئن شویم که این قضیه در همه حال صادق است یا از مقایسه سنگ‌ها با گیاهان متوجه ویژگی رشد و نمو، تولید مثل و زندگی گیاهان شویم. بعد بین جانوران زنده تمایز قایل شویم و هر دسته را به گروهی متمایز تقسیم کنیم.


این هم شد استدلال؟


همه انسان‌ها قدرت تفکر و تعقل دارند، اما نوع استفاده آنها از این توانایی یکسان نیست. تفکر که جای خود، خیلی‌ها درک حسی‌شان هم تعطیل است! مثلاً شاید هفته‌ها و ماه‌ها بگذرد و یک بار به آسمان بالای سرشان دقت نکنند. خاک، باد، درخت‌هایی که در بهار دوباره سبز می‌شوند، گنجشکی که صبح زود آواز می‌خواند، گربه‌هایی که روی دیوار راه می‌روند و... برای یک کودک یک ساله همه اینها جالب است. اما از یک دوره به بعد خود به خود همه توجه‌ها فروکش می‌کند، یکنواخت می‌شود و حذف می‌شود.


دنیای قابل دیدن انسان‌ها در تماشای دندان‌ها در آینه، تماشای فیش حقوقی، قبض آب و برق بدون یارانه، قیمت جنس‌های خوراکی و کالاها، عقربه ساعت، صندلی خالی در مترو، تیتر روزنامه‌ها و یک مشت از همین چیزها خلاصه می‌شود. به همین ترتیب، آخرین باری که درباره موضوعی استدلال کرده‌ایم، کی بوده است؟ آن هم استدلال از چه جنسی و با چه ظرافت و شدتی؟ مثلاً مقایسه قیمت زیرپیراهن در دو فروشگاه و نتیجه‌گیری که کدام ارزان‌تر است. این هم شد استدلال؟ گاو بیچاره برای همین که نیازی به زیرپیراهن ندارد و نمی‌خرد، اسمش شده گاو؟


«شناخت‌شناسی» از پیچیده‌ترین و سنگین‌ترین بحث‌های فلسفی، منطقی، روان‌شناسانه، عرفانی و... است. یعنی شناخت خود «شناخت». مصیبت‌هایی اینجاست که نگو و نپرس! اما ما که در این وجیزه و تا این‌جا حرف پیچیده خاصی نزده‌ایم، زده‌ایم؟ مرحله‌های رشد فکری انسان را از حس، خیال، وهم تا تعقل یادآور شده‌ایم. بحثی که بیشتر کتاب‌های منطقی هست. درست؟ اما به همین تعارف و توضیح ساده دقت کنید!


مثلاً در قرآن بارها یادآوری شده که برای مؤمنان واقعی و اولیای الهی نه ترسی هست، نه غم و غصه‌ای. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ مگر می‌شود آدم نگران چیزی نباشد و حسرت و اندوه چیزی را نداشته باشد؟ تورم، گرانی، مریضی، ایدز، هپاتیت، سرطان، سرماخوردگی و کلی مرض دیگر، تربیت بچه‌ها و آینده‌شان، ریپ زدن ماشین، توقع بی‌جای زن و بچه و فک و فامیل از آدم، آدم را تحویل نگرفتن، روز به روز پیر شدن، کم شدن اضافه کاری این ماه، مرگ نزدیکان و ... مگر می‌شود آدم مطلقاً نگران چیزی نباشد و غم و غصه‌ای نداشته باشد؟ مگر اینکه دیوانه باشد.


بلد بود نظر بدهد و نظر بیندازد


اما این‌طور نیست، اتفاقاً آدم اگر عاقل باشد، ترس و غم ندارد. آدم تا وقتی در حال درک و شناخت است، از ترس و غم فارغ است. فرقی هم نمی‌کند این درک و شناخت حسی باشد یا عقلی. مثلاض وقتی یک مورچه را می‌بینیم که تکه نانی را به لانه می‌برد، یا به صدای پرنده‌ها دقت می‌کنیم، یا حواسمان فقط متوجه نوشیدن یک لیوان آب سرد است، یا در زمین فوتبال مسیر توپ را حدس می‌زنیم، یا داریم یک‌سری عدد را با هم جمع و تفریق می‌کنیم، یا به جبر و اختیار فکر می‌کنیم یا...، احساس ترس و اندوهی نداریم. به عبارت دیگر آدم یا در حال احساس، درک و شناخت چیزی است، یا متوجه حالت‌هایی مثل ترس و اندوه.


این دو با هم قابل جمع نیست. کارکرد روانی محصول هنری و بازی و سرگرمی‌ها همین است. مخاطب وقتی غرق تماشای یک شاهکار مینیاتور، یک فیلم پلیسی جذاب و... است، از خودش فارغ می‌شود.


برای همین است که آوینی از متظاهران به روشنفکری حرف می‌زند. مباحثه‌های بیهوده، جلوه‌فروشی، ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای، به زور بتهون گوش کردن و تظاهر به لذت بردن. آوینی با همین عبارت‌های ساده نشان می‌دهد که جلوه‌فروشان دنیای خود را به خوبی می‌شناسند. آدم‌های حقیری که به «شناخته شدن» خیلی بیشتر از «شناختن» اهمیت و ارزش می‌دهند. بیش و پیش از اینکه دنیای اطراف خود را بشناسند، دوست دارند دنیا آنها را بشناسد. گمان نمی‌کنم فرصتی باشد که برخی از عقیده‌های آوینی را مطرح و بررسی کنیم؛ غرب‌شناسی آن بزرگوار، تعریفش از فیلم، مبانی عمده نگاه انتقادی او در نقد سینمای ایران، شیوه‌ها و شگردهای مستندسازی او در روایت فتح، رویکرد حرفه‌ای او در کارهای مطبوعاتی و... چون بنا بر دلایلی، حداقل نگارنده بر این باور است که آوینی پیش از آنکه یک صاحب‌نظر باشد، یک «سرباز» بود.


او نه مکتب خاصی در مستندسازی ایجاد کرد، نه فیلسوف و نظریه‌پرداز صاحب مکتبی بود و نه هر چیزی در این حال و هوا. مهم این است که بلد بود نظر بدهد. بلد بود نظر بیندازد و نگاه کند. می‌دانست در وانفسای این روزگار دعوای اصلی سر چیست. می‌دانست حق با کدام طرف است و باید کدام طرف ایستاد.


آوینی بی‌کار نبود نظریه‌پردازی کند


گمان می‌کنید مقابله انقلاب اسلامی با استکبار جهانی تقابل دو نگاه و مکتب فلسفی و عقلانی است؟ به هیچ‌وجه. گمان می‌کنید آمریکا نمی‌داند در عراق و افغانستان و لیبی دنبال چیست؟
نمی‌داند محاصره و بمباران فسفری یک مشت زن و بچه در نوار غزه، درست است یا غلط؟
گمان می‌کنید اختلاف‌نظرهای فلسفی و تقابل مشرب‌های عقلانی باعث تضاد و دوگانگی برداشت جهان غرب از دموکراسی و حقوق بشر در بحرین و یمن شده؟ گمان می‌کنید بزرگوارانی مثل آوینی، چمران، باکری، مطهری و... آن‌قدر بی‌کار بوده‌اند که بنشینند در این وانفسای دوران آخرالزمان، نظریه‌سازی و نظریه‌بازی و نظریه‌اندازی کنند؟
اگر جنس دعوا منطقی و عقلانی است، با کدام منطق و عقل سالمی آمریکا حق دارد معادل سه، چهار بار انهدام همه خشکی‌های زمین، سلاح‌های نسل سوم و چهارم اتمی داشته باشد و همچنان تولید کند، اما جمهوری اسلامی حتی حق ندارد در پژوهش‌های پزشکی، داروسازی و درمان‌های ضد سرطان به طرف تکنولوژی هسته‌ای برود؟
این جماعتی که داخل ایران با هزار جور توطئه و ترفند مدیر و مسئول می‌شوند، بعد شروع می‌کنند به رانت‌خواری، پسرخاله‌بازی، دزدی، رشوه‌گیری، حراج بیت‌المال به اسم خصوصی‌سازی، جاسوسی اطلاعات برای کمپانی‌های فرنگی، هم‌دلی و هم‌زبانی با وزیر جنگ اسراییل و... هزار جور خیانت و نامردی دیگر، واقعاً بر سر قرائت‌های مختلف از دموکراسی مشکل فکری دارند؟
واقعاً نمی‌فهمند مکانیسم رأی‌گیری در وزارت کشور چگونه است و چقدر احتمال تقلب وجود دارد؟ نمی‌فهمند پلورالیسم در عمل چه مهملی از آب درمی‌آید؟ نمی‌فهمند خود تساهل و تسامح - حداقل - بدون غیرتمندی و دفاع از آن قابل پیاده شدن نیست؟
دوباره داغ کردیم. داغ کردن... راستی آن حزن ملکوتی گوینده روایت فتح یادتان هست؟ تمام کارهای هنری که برای دفاع مقدس کرد یک طرف، روایت فتح به تنهایی یک طرف. این آدم وقت نظریه‌بازی داشت؟


انتهای پیام /۴۱۴۳/


انتهای پیام/

ارسال نظر