صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۰:۰۱ - ۰۴ فروردين ۱۴۰۰
یادداشتی از داود مهدوی‌زادگان؛

عصاره انقلاب مشروطه/ مقصود اصلاح‌طلبان از تطهیر دیکتاتوری چیست؟ //// منتشر نشود

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی نوشت: شایستگی نظر در حوزه دانش از آن کسانی که سابقه امنیتی، آن هم در سطح عالی برنامه‌ریزی دارند، نیست.
کد خبر : 571063

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسی‌های آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، چند روز پیش یادداشتی از سعید حجاریان، تئوریسین اصلاحات در سایت مشق نو با عنوان «یک سخن در میانه نبود» منتشر شد که در آن عصر رضاخانی را دوره طلایی پهلوی می‌داند و در تعبیری عجیب دیکتاتوری را الگوی مظلومی می‌خواند که مورد بی‌مهری مشتاقان اولیه خود قرار می‌گیرد و در قیاسی عجیب‌تر رضاخان را هم‌سنگ امیرکبیر قرار می‌دهد و در نهایت معتقد است همه ناکامی‌ها در ایران ناشی از مدرنیزاسیون و نه مدرنیته است و راه نجات در لوای مدرنیته و بازگشت به دیکتاتوری است.


علاوه بر این، اظهارات مشابه اصلاح‌طلبان و آثاری چون کتاب «رضاشاه» صادق زیباکلام که دست به تطهیر عصر رضاخانی می‌زنند این سوال را به ذهن متبادر می‌سازد « درحالی‌که جریان اصلاحات از ارائه الگوی سیاسی جایگزین نظام ولایت فقیه عقیم مانده است در تکاپوی زمینه‌سازی برای بازگشت دیکتاتوری به سپهر سیاسی ایران است؟».


حجت‌الاسلام‌والمسلمین داود مهدوی‌زادگان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نقد تلاش اصلاح‌طلبان برای تطهیر دیکتاتوری و تاکید بر مدرنیته، یادداشتی نوشته است که از نظر شما می‌گذرد:


عصاره را فشرده، چکیده، خلاصه، جوهره و لب هر چیزی گویند. برخی معتقدند، رضاشاه عصاره مشروطه نبود. خب، چگونه است که همه رهبران مشروطه به کمک او شتافتند. اکثریت آنان از تقی‌زاده و یحیی دولت‌آبادی و سید ضیا طباطبائی و وثوق‌الدوله گرفته تا باقی تجددخواهان ریز و درشت به استقبال او آمدند. پشتوانه نظری آنها در چنین حمایتی، نظریه "دیکتاتوری منور" بود. چنانکه امروز نیز از ناحیه تقی زاده‌های جدید داعیه همین نظریه را دارند و علناً از آن دفاع می‌کنند.


پس برآمدن رضاخان میرپنج، " فلته" یا کار ناگهانی و بی‌اندیشه نبود. مشروطه‌خواهان برای عبور از توهم سد مذهب و فرهنگ غنی ایرانی، چاره کار را در برآمدن دیکتاتوریِ منور دیدند. لذا حتی اگر رضاخان را عصاره مشروطه ندانیم که من با این نظر مخالفم، دست کم، او ثمره و نتیجه مشروطه بود.


اما اکنون همان برخی‌ها می‌خواهند بگویند آن اقدام غلط بوده است و نباید مشروطه‌خواهان راه «تجدد آمرانه» را پیش می‌گرفتند و به دیکتاتوری چراغ سبز نشان می‌دادند بلکه باید گفتمان مدرنیته را به جای گفتمان مدرنیزاسیون تعقیب می‌کردند.


البته این حرف، سخن جدیدی نیست و انقلاب اسلامی چنین تلنگری را در ذهنیت برخی‌ها انداخته است که تجدد آمرانه، راه و تجربه غلطی بوده است. لکن اگر این عده باور به غلط بودن راه طی شده در یکصد سال اخیر دارند، باید به این مساله مهم بپردازند که گفتمان مدرنیته چیست و چگونه به‌طور معقول عینیت پیدا می‌کند؟


اگر اینان به راستی مایل نیستند که آیندگان در آغاز قرن شانزدهم، همین قضاوت را درباره سخن آنان نکنند و نگویند گفتمان مدرنیته نیز مانند گفتمان مدرنیزاسیون، «حشو قبیح» است؛ باید به گونه‌ای منطقی و معقول، این مسأله را پاسخ داد. البته بخشی مهمی از این پاسخ مربوط است به رفع پاره‌ای از موانع ذهنی.


در اینجا به چهار مانع اصلی اشاره می‌شود:


1) این مهم است که چه کسی یا کسانی می‌خواهند گفتمان مدرنیته را شرح و توضیح دهند. مسلم است که ‌شایستگی اینکار از آن کسانی است که حقیقتاً اهل نظر باشند و اراده ذاتی‌شان حقیقت و معرفت است. بنابراین، آن کسانی که سابقه امنیتی، آن هم در سطح عالی برنامه‌ریزی، دارند و نیز با اراده معطوف به قدرت به دانش نظر دارند، اینان شایستگی چنین کاری را ندارند. هرگز گوهر گفتمان مدرنیته با خواست قدرت معلوم نمی‌گردد. این گفتمان با خواست قدرت، ماهیت ابزاری پیدا می‌کند.


2) شرح و توضیح گفتمان مدرنیته تنها مشروط به درک خلط‌های درون گفتمانی -مانند خلط مدرنیته و مدرنیزاسیون- نیست بلکه باید درباره خلط‌های پیرامونی آن مانند خلط فرهنگی( فرهنگ ایرانی و اروپایی)، خلط تاریخی(تاریخ تمدن اسلامی و قرون وسطای اروپایی )، خلط مذهبی(اسلام و مسیحیت)، خلط اقتصادی(اقتصاد کشاورزی ایران و اروپا)، خلط سنت‌های اجتماعی(سنت‌های جامعه ایرانی و اروپایی) نیز اندیشید.


3) باید تجددخواهان امروز را به اشتباه بودن راه طی شده متقاعد کرد. اگر به راستی برآمدن رضاخان، عصاره مشروطه نیست و هیچ ضرورتی در این کار نبود و نباید مدرنیته را با تجدد آمرانه و مدرنیزاسیون، خلط کرد؛ باید آن دسته از طرفداران گفتمان مدرنیته را که چنین اعتقادی ندارند، متقاعد کرد.


هم اکنون گویندگانی از مدرن‌خواهان هستند که با حس نوستالوژیک رضاخانی، کتاب «رضا شاه» می‌نویسند و یا ضرورت تاسیس دیکتاتوری را تئوری ریزه می‌کنند و متاسفانه از ناحیه کسانی که این‌گونه مطالب را خلط تاریخی می‌خوانند، هیچ عکس‌العملی دیده نمی‌شود. اینان بیشتر سعی در متقاعد کردن نیروهای سنتی و دیندار هستند در حالی‌که مشکل اصلی در متقاعد کردن این دسته از هواخواهان تجدد است.


4) همه می‌دانیم که برآمدن رضاخان بدون دخالت اجنبی و قدرت‌های خارجی ممکن نبود. وضعیت امروز جهان از جهت مداخله قدرت‌های خارجی غربی با یکصد سال گذشته نه فقط هیچ فرقی نکرده است بلکه به دلیل بسط قدرت نظام سرمایه‌داری، شدیدتر، ریاکارانه‌تر و خشونت‌بارتر از گذشته شده است. بنابراین، پیروان راستین گفتمان مدرنیته نمی‌توانند و نباید این حقیقت را نادیده انگارند.


آنان بایستی خط قرمز میان مدرنیته ایرانی و قدرت‌های سلطه‌گر را پر رنگ‌تر کنند. اجنبی کینه‌توز با تمام قوای نرم و سخت خود در کارِ مداخله و تغییر سرنوشت ملت است.


وقوع خلط‌های یاد شده تاریخی، نتیجه تفسیر بلکه دیکته کردن آنان نیز بوده است. بخش عمده‌ای از ماموریت نهادهای فرهنگی و آموزشی بین‌المللی القای تفسیرهای دیکته شده نظام سلطه جهانی از گفتمان مدرنیته بر کشورهای پیرامونی است. بنابر این، نادیده انگاشتن دخالت اجنبی گناه نابخشودنی است.


نکته آخر اینکه هرگز نشاید که نام و یاد نیک شخصیت بزرگی چون امیرکبیر را در کنار نام دیکتاتوری چون رضاخان میرپنج آورد. این دو شخصیت تاریخی فرسنگ‌ها از هم فاصله دارند. به یقین اگر امیرکبیر در دوره رضاخان به صدارت اعظمی می‌رسید به همان سرنوشتی گرفتار می آمد که در عصر ناصری دچارش شد. آنچنان‌که مرحوم شهید والا مقام آیت سید حسن مدرس به آن سرنوشت مبتلا شد.


همه‌ ما آرزومند تکرار صدارت اعظمی مردان بزرگی چون امیرکبیر هستیم ولی از تکرار دیکتاتورهایی چون رضاخان میرپنج، بیم و هراس داریم. بزرگترین جفای تاریخی آن است که مردان نیک‌اندیش و خیرخواه ملت ایران با مستبدان و مزدوران اجنبی، یکی انگاشته شوند.


انتهای پیام/4107/ 


انتهای پیام/

ارسال نظر