دپوووو////دکتر مسعود درخشان - 2
دکتر مسعود درخشان - 2
؟؟؟
- روشهای مختلفی که در نظام اقتصاد اسلامی ملاحظه شده است ؟؟؟ و سعی کردیم که ببینیم تا به حال نسبت به اقتصاد اسلامی، متفکرین متعددی که کار کردهاند زوایه برخوردشان چگونه بوده است.
اولین دستهبندی که کردیم این بود که یک حجم زیادی از ادبیات اقتصاد اسلامی مربوط میشود به تحلیلهای فقهی موضوعات اقتصادی. خیلیها در این زمینه کار کرده و این مسئله را بررسی کردهاند و بعد دیدیم که در بهترین صورت خودش اگر توسط فقها انجام گرفته باشد که قابل استناد است والّا به نظر میآید یک انحرافاتی در این تحقیقات به اعتبار عدم شناخت محققان راجع به نظام فقاهت وجود داشته باشد.
البته نکته دیگری که گفتیم، مسائل یا موضوعات محل بحث و نزاع هم بود. دیدیم که نه، خیلی مسائل وجود دارد که مورد اختلاف است و هنوز هم به آن صورت جواب روشنی برایش تهیه نشده که جامعه آن را قبول کند.
حتی دیدیم که در مسئله استفاده از قرآن، چه اختلافات عمدهای در جامعه به وجود آمده. جامعه که میگویم منظور جامعه متخصصان و کسانی است که حداقل ادعا میکنند که در امر استفاده از قرآن صاحبنظر هستیم.
همینطور در جایگاه روایات و احادیث دیدیم که چه اختلافات عمدهای وجود دارد. این مسئله که شاید به نظر استفاده از کتاب خدا در تحصیل 0250 مسئله روشنی باشد. این مسئله به این روشنی باز خیلی در آن بحث و اختلافات وجود دارد.
حالا اختلاف بین فقه شیعه و فقه غیرشیعه است که یک امر دیگر است اما ما حتی درون قلمرو کسانی که ادعا میکنند شیعه هستند میبینیم اختلافات زیادی وجود دارد.
قبلاً این اختلافات نوعاً بین حوزه بود و کسانی که غیرحوزوی بودند، تیپ تحصیلکردههای دانشگاهی که ادعا میکردند قدرت برداشت از قرآن را دارند. به عبارت دیگر شما وقتی که کتاب دینامیسم قرآن را ملاحظه کنید از سازمان مجاهدین خلق، میبینید روش برداشت از قرآن غیر روشی است از معتقدین به نظام فقاهت سنتی یا نظام فقه سنتی قائل هستند و به کار میگیرند. این روش با آن روش فرق میکند.
البته در اینجا من کار به بُعد سیاسی مطلب ندارم که چون یک حرکتی انجام میشود، این حرکت انحرافی است، پس هر آنچه که میگویند هم باطل است. کاری به این بُعدش ندارم. من بُعد علمی مطلب را از این حرکتها انتزاع کردم.
عرض ما این است که یک برخورد، یک روش، یک متدولوژی در تحقیقات اقتصاد اسلامی این بوده که بیاییم تحقیق فقهی کنیم. یعنی بحث انفال کنیم، بحث مالکیت در اسلام کنیم. سؤال میکنند که این را چگونه باید انجام دهیم؟ میگوییم کتاب سنت هست دیگر. باز میکنیم میبینیم خدا چه گفته؟
من برمیگردم میگویم اینکه اصلاً به تنظیم امور و برنامهریزی مربوط نیست. شما میگویید من چه کار به این حرفها دارم که برنامهریزی هست یا نیست؟ تنظیم امور میتواند بکند یا نمیتواند بکند؟ من صرفاً همین را میگویم که تحلیل فقهی در مسائل اقتصادی، کاری به درجه کارآیی این روش در تنظیم اقتصادی در عینیت ندارم.
در همین مقطع از بحث، مسائل و مشکلات زیاد است. یعنی در همین که شما بگویید استفاده از کتاب و سنت در تحقیقات مربوط به مسائل اقتصادی. در همین اختلاف است.
تا به حال اختلاف بین فقها و تیپهای دانشگاهی بود که آمدهاند و از قرآن و سنت میخواهند استفاده کنند. جنبه بارز مطلب و مثال روشن در این مورد، کتاب دینامیسم قرآن سازمان مجاهدین است و مثلاً فرض کنید نظر بزرگان حوزه که در واقع معتقدند صلاحیت استفاده از قرآن را دارند. صلاحیت مراجعه به قرآن را دارند.
یک سؤالی که مطرح میشود و اگر اینها 0725 نشود، ما در اقتصاد اسلامی کار زیادی انجام ندادهایم، این است که چرا این اختلاف به وجود میآید؟ یعنی بایستی یک گروهی تشکیل شود، وقتی میگوییم موضوعات انتخابی در اقتصاد اسلامی یا تفکر راجع به اقتصاد اسلامی، همهاش این نیست که برویم سطح ؟؟؟ یک مؤمن را نگاه کنیم ببینیم با ؟؟؟
یکیاش این است که ببینیم چرا این اختلاف به وجود آمد؟ این اساس و ستون است و همه چیز میخواهد روی این بنا شود. این را شما میتوانید انجام دهید. برای اینکه دسترسی دارید به فقهایی که معتقدند صلاحیت استفاده از قرآن را به دست آوردهاند.
سیاسی هم برخورد نمیکنیم که بلکه یک ذهنیتی، واقعیتی مطرح است این مسئله در جامعه. برایتان قبلاً گفتهام، فکر غیر از صاحب فکر است. صاحب فکر را میشود انداخت زندان، فکر را نمیشود انداخت زندان. صاحب فکر را میشود کُشت، فکر را که نمیشود کُشت. سادهاندیشی است که بگویید با تار و مار کردن فیزیکی، من فکر را نابود میکنم. اصلاً چنین چیزی نمیشود.
دانشگاه در مقام برخورد با مسائل فکری، باید علمی برخورد کند. باید شماها بروید تحقیق کنید اگر میخواهید اقتصاد اسلامی را بشناسید، ببینید چرا اینجوری شده؟ چرا مسئله اینگونه ریشه دوانده؟ این ریشهاش از کجاست؟ شما اگر چشم به مطلب ببندید به این معنی نیست که مطلب وجود ندارد، مطلب هست، شما متوجهاش نبودید. دیر یا زود این مطلب ظاهر میشود و خود شما را هم تحت پوشش خودش میبرد.
الان دیگر کار من این نیست که تحلیل این مطلب کنم بلکه من در مقدمه این درس اقتصاد اسلامی دارم کوشش میکنم که روشهای مختلف را بگویم، یک تقسیمبندی کلی از آنچه که واقع شده را عرضه کنم. این هدف من بود، شاید در این دو هفته اول. بعد از دو هفته هم دیگر وارد بحثهایی میشویم که نوعاً در جامعه مطرح است. خود شما میآیید یکسری گزارش دهید، آقایان دیگر میآیند بحث میکنند، از بانک مرکزی آقایان را دعوت میکنیم، وقتمان اینجوری تا آخر سال میگذرد.
اما این دو هفته میخواهم یک تقسیمبندی از موضوعات کنم که بعدها که شما کتابهای مختلف را ملاحظه کردید یا آقایان و محققان مختلفی که آمدند صحبت کردند ما بتوانیم جایگاه این صحبتها را مشخص کنیم. بگوییم این صحبت در این دستهبندی قرار میگیرد و بعد إنشاءالله قبل از آنکه به آن مرحله رسیده باشیم، شما با همدیگر فکر هم کرده باشید که واقعاً حدود و ثغور و قلمرو هر یک از این روشها چیست؟ نقاط ضعفش چیست؟ نقاط قوتش چیست و غیره.
پس آنچه که گفتم این است که قبلاً این اختلاف بین فقها و کارشناسان دانشگاهی بوده اما بعد از انقلاب اسلامی، این اختلاف بین خود حوزه هم افتاده. یعنی اگر یک موقعی بود که فرض کنید فقط دانشگاهیان با حوزه برخورد داشتند، دانشگاهیانی که ادعا میکردند ما میفهمیم که قرآن چه میگوید، بحث این است.
حالا من سازمان مجاهدین خلق را گفتم، آقای دکتر شریعتی هم در همان قلمرو است. شما کارهای ایشان را که ملاحظه کنید میبینید ایشان ادعا میکند که تحلیل و تفسیر قرآن را با روش خاصی که معتقد به آن روش است باید انجام داد. یعنی اگر ما بخواهیم بفهمیم قرآن چه میگوید اینگونه عمل کنیم که من میگویم. در ادعای خودش دلایل کافی هم دارد. بعد میبینیم که حوزه پرخاش میکند یا بعضی از آقایان در حوزه میگویند خیر، این طور نیست، این مسائل انحراف عظیم دارد.
این برای ما حائز اهمیت بسیار زیاد است. تا ما این مشکلات را نفهمیم و متوجه این مسائل نشویم حالا بیاییم هزاری بحث کنیم بانک اسلامی چه بانکی است؟ که چی بشود؟ مشکل را واقعاً حل کردیم؟ اساس کار آنجا خراب است. خانه از پایبست ویران است. حالا ما هی بیاییم بگوییم ظریفکاری ساختمان چرا اینجوری شد. اصل اینجاست. اسلام مگر چیزی غیر از کتاب و سنت است؟ وقتی که ما راجع به خود کتاب و سنت تردید داشته باشیم که چگونه از این کتاب و سنت استفاده کنیم، اصلاً راجع به چه میخواهیم صحبت کنیم؟ بقیهاش چه باقی میماند؟ ته قضیه چی هست اصلاً؟!
واقعش، برای یک لحظه تصور کنید که کتاب و سنت در بین ما نباشد، خب دیگر چی چی هست؟ تهِ قضیه چه میماند؟ حالا کتاب و سنت هم که هست، خودش که منظور ما نیست که، کاربردش منظور ماست. ارتباط ما با کتاب و سنت منظور بحث ماست. چگونه این وقفه به وجود میآید.
حالا شما فرض کنید یکی از اساتید شما، میگویید استاد یک درسی را دارم اما این استاد توی اتاقش است و هیچوقت بیرون نمیآید، خب انگار که نیست. فرض کنید یک استادی برایتان انتخاب کردهاند که هیچوقت این استاد را ندیدهاید، خب انگار که نیست. هیچ رابطهای با او نتوانستهاید برقرار کنید. یک استاد آمده اینجا به زبان چینی صحبت میکند، اصلاً چه میفهمید که این چه میگوید؟
این ارتباط ما با قرآن و با کتاب سنت است که مهم است نه خود کتاب و سنت. ما چگونه ارتباط برقرار کنیم؟ چون این الان بحث است. این بحث قبلاً همانطور که عرض کردم بین فقهای حوزه و دانشگاهیان بود اما الان بعد از انقلاب اسلامی ملاحظه میکنیم در خود حوزه هم، بین خود اعضای این نظام حوزه هم اختلافاتی در این زمینه وجود دارد.
اما 1510 اختلاف نیست، خب اشتباه کردید، هست! البته اختلاف در این نیست که چگونه از قرآن و کتاب و سنت استفاده کنیم. الان مسئله در آن حد عریان ظاهر نمیشود بلکه اختلاف روی یک رتبه بعدش است، روی فقه است. خیلیها معتقدند که ثمره تمام برخورد و رابطه ما با کتاب و سنت فقه است و این ارتباطی که شما با کتاب و سنت برقرار میکنید یک ثمره دارد، آن میشود مجموعه احکام فقه. ثمره دیگری که نقش تعیینکننده داشته باشد ندارد.
بله، بحث اخلاق هم هست اما آنچه که در واقع یک فرد را ملزم به رفتار خاص میکند، حد میزند بر رفتار، به حرکت آن فرد جهت میدهد، احکام فقهی است. همین که این 1625 کنید، میروید میپرسید که شرعاً این کار اشکال ندارد؟ این است که دارد به حرکت یک فرد حد میزند و جامعه را مقید به آن میکند.
الان در خودِ فقه اشکال به وجود آمده و کمابیش همه در جریان هستید. حالا اگر دانشگاه تهران بودید باید مطلب را باز میکردیم اما خب شما کمابیش میدانید. گاه این در امر این است که این مجموعه فقهی درست، اما بیربط. درست است، مربوط به زمان خاصی بوده اما بیربط است برای اینکه دنیا عوض شده. حالا احتیاج به یک ابواب جدید فقهی است. به یک احکام جدیدی است چرا که موضوعات جدید مطرح شده است.
خب این اختلاف دقیقاً برگشت میخورد به رابطهای که ما میتوانیم با کتاب و سنت برقرار کنیم. چیز دیگری نیست. مطلب را که باز کنید میبینید این اشکالی که به فقه و به ثمرات فقه میکنند، این اشکال 1751 برمیگردد به رابطه و کیفیت رابطه ما با کتاب و سنت. میگویند این کیفیت صحیح نیست، باید عوض شود.
گاه این اختلاف برمیگردد به اینکه روش استفاده و برداشت از کتاب و سنت در استنباط احکام فقهی اشکال دارد. یعنی اشکال برمیگردد روی ناتوانی علم اصول. میگویند ابعاد جدیدی در علم اصول باید مطرح شود.
پس میبینیم این بحث تخصصی است بین متخصصان مربوطه. دیگر بین خود آقایانی که در حوزه هستند. من دیگر بحث را بازترش نمیکنم چون شما به مسئله وارد هستید.
و میبینید پس این مرحله اول، این برخورد اول، تحقیقهای فقهی در اقتصاد اسلامی، همچین بحث ساده و روشنی هم نیست. هنوز که هنوز است اختلاف بین متخصصان حوزه با متخصصان دانشگاهی هست. منتهی این دانشگاهیها سرکوب شدهاند.
در تحلیلی که سازمان مجاهدین خلق روی مطلب داشت، به اعتبار سرکوب سازمان فعلاً ساکت است اما به معنی این نیست که از بین رفته. سه سال، چهار سال، پنج سال، 10 سال، 30 سال دیگر بحث دینامیسم قرآن مطرح میشود. در جامعه هم مطرح میشود. چه اینکه مطرح بود. اجازه نشرش را نمیدهند. چه اینکه اگر اجازه نشرش را بدهند، همه مطالعه میکنند و میگویند خب برخورد خاصی است با قرآن، با دلیل و استدلال جلو میآید.
روی آثار آقای دکتر شریعتی تبلیغ نمیکنند، سانسور هم میکنند. اگر اجازه دهند مطلب باز شود، باز تحلیل و روش شناختی که آقای دکتر شریعتی از قرآن پیشنهاد کرده در جامعه مطرح میشود. آقایان از حوزه گروهیشان مخالفت میکنند.
مسئله تمام شده نیست هنوز و بر دانشگاهیانی که میخواهند اقتصاد اسلامی را مطالعه کنند این را باید بحث کنند، باید روی آن فکر کنند.
خب پس این قسمت اول را من دیگر تمام میکنم و میبندم.
البته در این قسمت باز جلسه پیش هم چون بحث بود، کارهایی مثل بنی صدر و دیگران و پیمان و اینها، همه حاشیهای در این مطلب در این اختلاف کلی. ریشه همینجاست که گفتم. ریشه مطلب و به نظر من آن قطب اصلی، همان تحلیل سازمان مجاهدین خلق است و تحلیل آقای دکتر شریعتی و نظریات این دو. بقیه مثل بنی صدر و این گروه و آن گروه در واقع تحلیلهای حاشیهای است. اینها هم کمابیش یک حرفی مثل همانها زدهاند، حرف آنها را هم تازه نفهمیدهاند، یک چیزی بیخودی توی این زمینهها گفتهاند.
اما حرف، این دو قطب بود. بقیه زیادند. از این حرفها زیاد است که شاید از نظر سبکی مطلب، به نظر من قابلیت بحث هم نداشته باشد. در دانشگاه هم این بحث جایگاه ندارد. سبک است. اما بحث اصلی آن دو بحث است.
قسمت دوم این است که میآیند در اقتصاد اسلامی و در تحقیق موضوعات از زاویه اسلامی میگویند ما بیاییم خطوط و اهداف کلی نظام اقتصاد اسلامی را اخذ کنیم، از یک جایی بگیریم.
میگویند به تحلیلهای فقهی کاری ندارم. آن کار فقهاست، با هر مسئلهای که داشت، که این هم قسمت اول و فصل اول بود.
اما کار ما این نیست. کار ما این است که بیاییم اهداف کلی و خطوط کلی، رهنمودهای کلی، هر چه اسمش را میگذارید، اینها را از مکتب بگیریم و بعد تئوریهای مناسبی بدهیم که به آن اهداف برسیم. تنظیمات خاص بکنیم که به آن اهداف برسیم.
مثلاً چه کار کنیم؟ اینها میگویند ما از فقه، به جای احکام فقهی، قواعد فقهی را میبینیم. مثلاً فرض کنید که میگوییم قاعده لاضرر. حفظ مصلحت مسلمین. و این در واقع قواعد کلی را میگیریم، بر اساس آن حرکت میکنیم که این یک چیزی ضعیفتر از آن فصل اول بود. فصل اول دیگر دقیقاً برخورد، برخورد فقهی بود، میآمد میرسید به استنباط احکام، احکام میشد 2340 این نه، یک درجه سبکتر از آن است.
فرض کنید بحث قسط، بحث عدالت، بحث حفظ مصلحت مسلمین، اینها را میگویند میآییم میگیریم. میگوییم اقامه قسط، این هدف ماست. عدالت اجتماعی هدف ماست. حفظ مصالح مسلمین هدف ماست.
البته این اهداف را خیلیهای دیگر در جناحهای مختلف دیدند. خیلیها همین قاعده لاضرر و لاهرج و اینها را 2425 میدانند.
به عنوان اصول کلی اقتصاد اسلامی، بروید اصول فقهی را پیدا کنید، اصول اینهاست.
بنابراین میبینیم آن بحث اولیه یک درجه تنزل میکند. احکام فقهی به قواعد فقهی تبدیل میشوند. به علاوه یک مقداری هم ضوابطی که عقلاً پسندیده است، اقامه قسط یا تحقق عدالت اجتماعی.
بعضیها البته جلوتر میروند، باز هم دیده شده. یک کمی همچین رابطه شرع و عقل را هم مطرح میکنند.
فرمودهاند هر آنچه که شرع میپسندد، عقل هم میپسندد و بالعکس. اینها را هم از فقه میگیرند. اینها هم در واقع از ابزارهای فقهاست که در جایگاه خودشان استفاده میکنند. اما اینها کاری به این ندارند. همین که مثلاً کلّ ما 2550 را میگیرد، دیگر کار به این ندارد که در چه جایگاهی استفاده کرده. میگوید من به آنهایش کار ندارم، من این قسمتش را ؟؟؟ میگوید اگر ؟؟؟ پسندیده است، پس از نظر شرع هم پسندیده است.
یا اینکه مثلاً بعضی از ابزار فقهی را هم میگیرند، یک چیزی که فرض کن اگر حکم حرمت است بر امر، این حتماً یک مقصدهای هست. بعد میگویند خب اگر ما این مقصده را کج کنیم عقلاً، ضرورتاً شرع نظرش حرمت است در این امر.
پس کشف مفاسد و مصالح، امری است عقلی. با این امر تلویحاً به حکم شرعی هم میرسند. چونکه 100 آمد 90 هم میرسد. میگویند بالاخره آخر قضیه این است که مفسدهای در کار بوده که خدا این کار را حرام کرده، ما که مفسده را فهمیدیم، خب دیگر معلوم میشود.
یا اگر نفع مسلمین درش هست، خب بالاخره خدا هم همین را میخواهد. ما دیگر بر همین اساس میرویم جلو، چه کار به فقه داریم که فقه چه میگوید. میگویند ما فهمیدیم که ؟؟؟ همینجوری عمل میکنیم. به عبارت دیگر شورای نگهبان میخواهیم چه کنیم در این مورد خاص؟ همه فهمیدیم که این به ضرر مسلمین است.
یعنی ؟؟؟ به عبارت دیگر همه فهمیدیم این به نفع مسلمین است، خب فایدهاش اینطوری بوده در جامعه، به نفع مسلمین تمام میشود.
در همین سیر بحثی ملاحظه میکنیم ادبیاتی که مدون شده به نام اقتصاد اسلامی مراتب مختلف دارد. بعضیها فقط به همان اصول کلی اکتفا میکنند، مثل عدالت اجتماعی، مثل ؟؟؟ اجتماعی، حفظ اسلام در مقابل کفار، به اعتبار اینکه سبیل کفار بر مسلمین واقع نشود و از این حرفها، همینها را میگذارند زیر همدیگر.
بعضیها خب که یک کمی تحلیل فقهیشان قویتر است جلوتر میروند، دو سهتا قاعده فقهی هم به آن اضافه میکنند، از قواعد فقهیه میگیرند، لا ضرر و لا حرج و ... این رتبه دوم شد، بعضیها یک کمی باز جلوتر میروند میگویند اصلاً ما به مفاسد و مصالح نگاه میکنیم. اگر ؟؟؟ برای مسلمین ضرر داشت، خدا هم نمیخواهد و نمیپسندد، مثل ؟؟؟
(سؤال یکی از حضار (شاگردان) که اصلاً شنیده نمیشود چه میگوید)
- نکته شما درست است. اما من به ذهنم رسید که اینجوری کنیم مطلب شاید روشنتر شود و راحتتر میشود دستهبندی کرد. بالاخص که بعضی وقتها یک تحقیقاتی را آدم ملاحظه میکند که هدفش ارائه الگوی نظام نیست. مثلاً فرض کنید بحثی که آقای دکتر شریعتی ارائه میدهد در امر برداشت از قرآن در همان مقطع از بحث کوشش ایشان ارائه یک مدل برای تنظیم امور مسلمین نیست.
و یا بحثی را که آقای خزعلی ارائه میدهد در امر برداشت از قرآن، در آن مقام نظر ایشان ارائه الگو برای نظام نیست. ایشان میگوید من نمیخواهم برنامه بدهم به نحوی که سازمان بر اساس آن برنامه کار کند. من میگویم کلام خدا را اینگونه باید درک کرد، از این راه باید رفت که بفهمیم خدا چه میگوید. از این راه باید برویم تا بفهمیم دلالت کلام معصوم به چیست. کار به ارائه مدل و الگوی برنامهریزی که تسلط بتوانیم بکنیم در زندگی مسلمین ندارند.
بنابراین این دوتا را من بردم توی یک دسته.
اما از اینجا به بعد بعضیها میگویند نه، حالا ما کمکم داریم به الگوی مدیریت نظام نزدیک میشویم، پس به این اعتبار که یک تحلیل 3128، یک تحقیق تحقیقِ آکادمیک یا حوزوی دارد چگونه از قرآن برداشت کنیم، یک گروه میخواهند کم کم خودشان را به الگوی مدیریت نظام نزدیک کنند. اینها که الان میآیند بحث میکنند که مثلاً میآیند اقامه قسط، عدالت اجتماعی، چه و چه و چه را مینویسند میگویند اینها چارچوب کلی است و بر این اساس بروید و مدیریت را تنظیم کنید.
بله، البته اگر وسیعتر نگاه کنیم، اینها را هم میشود برد در بحث اول جایگاهش را مشخص کرد. درست است اما شاید این دستهبندیها یک کمی کمک کند. اما دقت کنید همانطور که ایشان میگویند، اینها بیربط هم نیستند، میشود اینها تحت شمول آن تقسیمبندی کلی برد همانجا مطلب را تمام کرد.
خیلی از این متفکرین پاکستانی و برادران اهل تسنن هستند، کتابهای اینها را که نگاه کنید اقتصاد اسلامی را با ارائه اصول کلی حاکم بر اقتصاد اسلامی شروع میکنند که نوعاً همینهاست. حالا قسط را کمتر میگویند چون یادشان نبوده، حالا بعداً دیدهاند. نوعاً این کلمه قسط و اقامه قسط بعد از جمهوری اسلامی بیشتر در جوامع مطرح شد. قبلش کم بود.
شما کتابهای اقتصاددانان اسلامی پاکستانی یا دیگران را در حدود سالهای 1345، 1350 و 1355 کلمه قسط مد نبود یا توجه به این پارامتر نداشتند. نگاه میکنید مثلاً قاعده احسان را میبینید. حالا البته بعضی از شما باید بیاید بحث کنید، کتابهای همین متفکرین پاکستانی و مقالات مختلفشان را به آنها دادهایم و باید بیایند و دستهبندیها را به ما بگویند، مثلاً قاعده احسان، قاعده چه و قاعده چه، همینجوری ادامه دهند بیایند پایین.
در متفکران و محققان جدید کشور خودمان هم کم نیست تحقیقاتی که شروع را بر همین روابط کلی حاکم بر نظام اقتصاد اسلامی، تحقیقشان را با این کار شروع میکنند، کم نیستند. حتی بعضی از فقها را من دیدهام کتاب که مینویسند در اقتصاد اسلامی از اصول کلی حاکم بر نظام شروع میکنند. حتی فقها هم دیدهام که اینجور برخورد میکنند که بحث ما 3420، این نیست که این غلط است یا آن درست است. ما داریم آنچه که هست را میگوییم. در واقع 3430 مان پوزیتیو است. یکی میگفت عجب پوزیتیوی بود. یعنی کار نداریم به اینکه چه خوب چه بد. ما میگوییم آنچه که هست این است.
خیلیها، حتی فقها هم دیده شده که با این اصول شروع میکنند. به نظر من دو اشکال در این روش وارد میشود. یک اشکال این است که، اشکال ریاضی ؟؟؟ بحث آکسیومها یا اصول موضوعه در ریاضیات میبینیم حائز اهمیت است.
یعنی شما در یک تحلیل سه اصل را بگذارید به عنوان حرکت، اصول موضوعه به عبارتی. یعنی اصولی که محل اثباتش در آن قسمت نیست. اصول موضوعه یعنی این دیگر. در هر علمی اصول موضوعه یعنی قضایایی که به عنوان اثبات شده مورد قبول شماست. دیگر نمیآیید آن را در آن علم ثابت کنید. میگویید اگر میخواهید ثابت کنید بروید در علم شاملتر. مثلاً در اقتصاد سرمایهداری میگویند انسان عقلایی انسانی است که در پی حداکثر کردن منافع خودش است. دیگر نگی چرا؟ میگوید چراییاش در انسانشناسی است، بروید یک دوره درس روانشناسی بخوانید میفهمید که چرا.
اما اگر میخواهید اقتصاد بخوانید، اقتصاد از اینجا شروع میشود. اینها در واقع اصول موضوعه است. اصول موضوعه اثباتش از آنجا دیگر نیست. یعنی وقتی که اقتصاد اسلامی را میخوانید از اینجا، وقتی میگوید بحث اقامه قسط، شما میگویی چرا؟ میگوید چرایش دیگر میرود در بحثهای معارف اسلامی و اینکه هدف از خلقت چه بوده است و اینها. میگوید شما اصلاً چه کار دارید؟ شما اقتصاد اسلامی میخواهید بخوانید؟ میگویید بله. میگوید همینها،اقامه قسط یکی از اصول است، عدالت اجتماعی ؟؟؟ دومی است، چرا نگویید دیگر، چرا اگر میخواهید بگویید بحثش جای دیگر است.
آن وقت یک نکتهای که هست این است که معمولاً تعداد این اصول موضوعه حائز اهمیت است. آیا کامل است یا ناقص؟ آیا با هم هماهنگی دارند یا هماهنگی ندارند؟ آیا از هم مستقلاند یا از هم مستقل نیستند؟
هیچ علمی همچین منسجم نمیشود وقتی که اصول موضوعهاش به راحتی کم و زیاد شود. این اشکال دارد. این نقص یک دسته از استدلالهایی است که شما در هر رشته از علم مطرح میکنید.
اصول موضوعه جامعهشناسی را که نگاه کنید، اگر مرتب کم و زیاد شود، همچین دستتان باز باشد، بتوانید دوتا اصل هم اضافه کنید و بتوانید بردارید، این در یک جا در قضایا با بنبست مواجه میشوید، در 3749
و اینکه واقعاً این اصول جامع هستند یا نه، این به نظر نمیآید پاسخ داده شود. حتی کسانی که این کتابها را مینویسند، حتی از فقها باشند، اگر شما این آقایان را که میبینید بگویید واقعاً این اصول همین چهارتاست که گفتید، میگویند نه! ممکن است باز هم باشد.
میگویید چطوری میتوانیم یک ساختمانی را بسازیم وقتی که ندانیم پایههایش چقدر است؟ مقاومتها را نتوانستهایم اینجا تعیین کنیم و ثانیاً این پایهها را از کجا آوردید؟ پایه خودش لازمه این است که قبلاً این ساختمان طراحی شده باشد. اگر ساختمان را ما طراحی نکنیم چگونه میدانیم چندتا پایه میخواهد؟ و واقعش هم اقتصاد سرمایهداری را که نگاه میکنید، این اقتصاد قبلاً طراحی شده. دقیقاً معلوم است که این اقتصاد سرمایهداری، حدود و ثغورش، قلمروش چیست، این مشخص است.
بنابراین اگر ما این اصول را به عنوان پایههای یک بنا بدانیم حتماً باید یک اجمالی از بنا در ذهن داشته باشیم. بدانیم این پایهها چی به چی است و چندتا باید باشد. دیگر آن موقع است که مهندس ضرب و تقسیمهایش را میکند که این ساختمانی که میخواهید بسازید 12 ستون میخواهد. شما میگویید باشد 12 ستون بسازیم. دو، سهتایش را شروع میکنید، سیمان کم دارید، بعد اگر لازم بود ستونها را میزنیم دیگر! اینکه نمیشود که آخر! من باید جاهای هر 12تایش را هم مشخص کنم. ارتفاعهایش را هم مشخص کنم. این سنگینی که میآید روی این، باید مقاومتها را ثبت داشته باشم. ساختمانی که من میخواهم بسازم، ؟؟؟ چند طبقه میخواهد باشد؟ چطور میخواهد باشد؟
بنابراین از نظر علمی به نظر من میآید این بحثی که ما اصول موضوعی اقتصاد اسلامی را بتوانیم راحت معرفی کنیم، بعد راحت یکیاش را برداریم. همین است که شما میبینید هر محققی در اقتصاد اسلامی میآید یکسری اصول میدهد. این نشاندهنده این است که یک نقصی در این 4023 ها است.
طرف مینشیند فکر میکند، میگوید باید فکر کنم ببینم چیست. ؟؟؟ چیست؟ قسط را گفتیم، عدالت اجتماعی را هم گفتیم، پای لاضرار را هم که آوردیم وسط، بعد دیگر چه کار کنیم؟ من میگویم رعایت موازین اخلاقی! آن هم بیاور، اعتقاد به آن دنیا! این را هم بگذاریم. بعد دیگر چه بگذاریم؟ اصول، مشورتی دارد در میآید. روی یک رابطه علمی نیست که حاصل دستگاههای تحقیقی باشد. این به نظر میآید یکی از نقاط ضعف این برخورد است.
نقطه ضعف دوم در این برخورد این است که مفاهیمی مثل قسط و یا عدالت اجتماعی، اینها مفاهیم کلی هستند. هر کسی تفسیر خاص را دارد. حفظ مصلحت مسلمین به یک مفهوم کلی، تفسر خاص دارند اینها.
خدا لعنتشان کند اینهایی که توی این سعودی دست به این جنایات زدند اما اگر یک کسی برود از اینها بپرسد که این کار را برای چه کردید؟ برای حفظ ظاهر، برای هر چه هست احتمال دارد بگویند برای حفظ مسلمین جهان!
یعنی جنایتی به این درجه از شدت را این میتواند، میتواند! تحت عنوان حفظ مصالح مسلمین مطرح کند.
زمانی که ما معتقدیم این بزرگترین خیانت به مصالح مسلمین در تاریخ اسلام بود. حالا شاید یکی از بزرگترین خیانتها بود اما یکی از بزرگترین ضربهها بود.
یعنی به عبارتی ستونی برای این بنای خودتان درست کردید که هنوز خلاصه قطر و اندازه و مقاومتهایش معلوم نیست، تعریف شده نیست، هر کسی یک تفسیر برای ستون این بنا دارد. خب این اشکال دارد.
اقامه قسط! اقامه قسط یعنی چی؟ حالا چه کار کنیم؟ عدالت اجتماعی! خب چه کار کنیم حالا برای اینکه عدالت اجتماعی در جامع واقع شود؟ نشستهایم دور همدیگر، عدالت اجتماعی! خب چه کار کنیم؟ بیاییم مثلاً ثروتها را بگیریم بعد تقسیم کنیم به تعداد بعد به هر کس همانقدر بدهیم؟ این میشود عدالت؟ ببینید بحث همین است. چه کار کنیم؟ عدالت اجتماعی یعنی چی؟ اگر بخواهیم عدالت اقتصادی را در این گروه مطرح کنیم، چه کار کنیم؟ بگوییم همه پولهایتان را از جیبهایتان دربیاورید بریزید بیرون؟ بعضیها راحتند، پول توی جیبشان نیست. بعضیها هم دارند. تقسیم کنیم این پولها را. بگوییم حالت عدالت واقع شد.
عدالت اجتماعی 4435 بشمریم ببینیم چندتا در مملکت هستند، بعد بگوییم هر کسی یک متر و 35 صدم متر مربع یا 10 متر مربع حق دارد فضای مسکونی داشته باشد. خب در چین و شوروی یکی از معیارهای عدالت اجتماعی اینجوری بود. میرفتند میگفتند شما چند نفرید؟ میگفت مثلاً یک زن دوتا بچه، چندتا اتاق دارید؟ اینقدر! بیا بیرون. یک اتاق بهش میدادند بیایید بنشیند اینجا. خب مصداق عدالت اجتماعیشان این بود. نمیخواهم 4510
میخواهم بگویم اختلافات چه بوده است. در ضمن همه ماها در اینجا، از خودم شروع کنم، من همچین بدم هم نمیآید اگر اینطور شود، چون احساس میکنم یک چیزی گیر خودم ممکن است بیاید. اما به عنوان مثال دارم میگویم.
در ذهن خودمان یک عدهمان دلمان میرود به این فکر، یک عده نه. همین دلالت بر این میکند که مطلب روشن نیست. در یک گروه افرادی که همه میخواهیم یک خدمتی انجام دهیم إنشاءالله تعالی، یک مطلب که به ذهنمان میآید، یکهو نمیدانیم چیست، موضعگیریمان مشخص نیست. اگر پایش بیفتد بگویند امضا کنید این را، شما بروید در موضع مدیریت اجتماعی، بگویند آقا این را امضا کن که برویم بپرسیم خانههایی که آمارگیری کردند که در هر خانهای چند نفر زندگی میکنند. مخصوصاً که اینها میگویند همه گفتهاند زیادند، مثلاً توی هر خانهای رفتند سه نفر بوده، گفتند 6 نفر هستیم. یکی از چیزهای کارمندان آمار این بود. میگفت به طور مصنوعی تعداد کسانی که در هر آپارتمان زندگی میکنند بالاست.
فرض کنید به شما گفتند که این را امضا کنید که این اتاقها را تقسیم کنیم. شما میگویید چرا؟ میگویند عدالت اجتماعی! 4648 میکنید، نکند نباشد؟! و مسائلی از این قبیل.
خیلی اتفاقات ممکن است تحت تیتر عدالت اجتماعی واقع شود.
(از دقیقه 4700 فایل خالی است تا دقیقه 4715)
حرف من این است که روشن نیست. بله! مسلمین نباید تحت فشار کفار واقع شوند، شکی درش نیست. اما خب چه کار کنیم؟ این نوع قرارداد مصداقی است از سبیل کفار بر مسلمین یا مصداقی است از استقلال مسلمین؟ نمیدانیم! مسئله بحثانگیز است.
اخبار را شما نگاه میکنید میبینید عجب! یک قرارداد بستید با یک کشور در حالی که پارسال اگر میگفتند این قرارداد بسته شد، شما تعجب میکردید که چطور؟! نیازی نیست! برای چی؟! مسلمین اینجوری آنجوری دارند میشوند!
یک جایی یک موافقتی انجام میشد؛ چرا اینطوری شد؟ میگویند نه! آن موقع نبود. حالا باید باشد. شرایط ایجاب میکند. حالا قصد ما خدمت به مسلمین است. میخواهیم مصالح مسلمین را در جهان حفظ کنیم!
سؤال یکی از حضار (که اصلاً مفهوم نیست چه میگوید)
- اگر در این حد از اجمال باشد خب البته درست نیست. یعنی اگر اصل موضوع این اقتصاد غرب هم در این حد مجمل عنوان شده باشد، بله، این اشکال به آنها هم وارد میشود و بنابراین نمیتواند مبنای تنظیم آنها قرار بگیرد.
یک اقتصاددان و یک مدیر اموراقتصادی نمیتواند اینطور تکیه کند بر این اصل، اگر مطلب برایش خیلی اجمال داشته باشد. یعنی اصول موضوعه در هر دستگاه فکری باید در آن حدی از تبیین باشد که قدرت موضعگیری و مدیریت را به مسئولان بدهد، مسئول بداند که چه کار باید انجام دهد.
و خیلی وقتها در نظام مارکسیسم هم همینطور است و این اختلافها که در بینشهای مارکسیستی هم به وجود میآید، همینطور است.
مائو میگوید خدمت به نظام مارکس را من دارم انجام میدهم. منم که دارم واقعاً نظام صحیح سوسیالیسم را در جهان پیاده میکنم. یعنی اینکه تفسیر خاص میکند از یکی از اصول موضوعه خودش.
شوروی حرکتی که چین انجام میدهد را عین ضربه به نظام سوسیالیسم میداند. به نحوی که چین میگوید خطر شوروی برای از بین بردن کمونیسم بیشتر از خطر آمریکاست و لذا حاضر است با آمریکا راحت مذاکره کند و دست دوستی دهد برای اینکه با آمریکا دوتایی شوروی را اول زمین بزنند، بعد که شوروی زمین خورد، چین میگوید حالا من به خدمت آمریکا خواهم رسید.
یعنی اینکه میگوید خطر شوروی برای کمونیسم جهانی بیشتر از خطر آمریکاست. این برای این است که از بعضی از اصول موضوعه مارکسیسم تفسیر خاص دارد میکند.
این وسط میبینیم انگلستان هم میگوید نه! تنها کشور سوسیالیست واقعی در دنیا من هستم! میگوید هم اون امپریالیستی و زورگو است هم آن یکی! فقط در دنیا تنها کشور من هستم که واقعاً یک کشور سوسیالیستی درجه یک هستم. چون تفسیر خاصی میکند از عدالت اجتماعی و تفسیر خاصی میکند از استثمار، اینها همه درست است.
در اسلام هم همینطور. ما اگر قسط را بخواهیم مبنا قرار دهیم، عدالت اجتماعی را بخواهیم مبنا قرار دهیم، اصول موضوعه کنیم، چه تفسیری از آن داریم؟
البته حالا یکی از دوستان ممکن است بگوید این تفسیری که شما از عدالت اجتماعی دارید، از قسط دارید، این تفسیر برمیگردد به اینکه کتاب و سنت را چگونه درک کردهاید. یعنی برمیگردد طرف اول بحث، آن تقسیمبندی کلی.
اگر کتاب و سنت را از این راه شماره یک رفته باشید، تعریف از عدالت اجتماعی این است. یعنی وقتی که دیدید یک کسی در ماه 400 هزار تومان درآمد دارد، یک کسی میگفت تا 20 میلیون در ماه درآمد دارد. که البته این دور از واقعیت نیست. برای اینکه ایشان خودش دستاندرکار یک طرح تحقیقاتی برای دولت بود. اتفاقاً نخستوزیر ایشان را مأمور کرده بود که برود برای یکی از مشکلات اقتصادی مملکت روی یک پروژهای کار کند و این میگفت چون در ارتباط با دستگاههای نخستوزیری بود اطلاعات خاصی را در اختیار ایشان گذاشته بود، میگفت بعضی مشاغل هست که در ماه تا 20 میلیون تومان درآمدش است، بعضی مشاغل هم هست که مثلاً 3 و 500، 3 و 600 یا نهایتاً 3 و 700.
یک تحلیل را بروید، این عین قسط است و این عین عدالت اجتماعی است. میگویند باید همینطور باشد! عدالت یعنی همین! قسط یعنی همین!
یک برداشت از کتاب و سنت شما بروید، این را دقیقاً مترادف و مساوی با قسط میبینید و تحت عنوان عدالت اجتماعی، طرف حاضر است برود بمیرد، برود خودش را به کشتن دهد به خاطر اینکه آن منافعش از ماهی 20 میلیون تومان یک قران کم نشود. میگوید برای خاطر خداوند میروم جلو، کشته هم میشوم برای اینکه منافع او حفظ شود. چون عدالت اجتماعی این را میگوید. برداشتش از کتاب و سنت چنان بود که عدالت اجتماعی و قسط را این میداند.
و بعضیها بالعکس؛ میگویند قسط و عدالت اجتماعی این نیست. بله. 5440 مطرح میشود که این برمیگردد به تفسیر و برداشت شما از کتاب و سنت.
این است که من بحث را از آنجا شروع کردم. این بحث محوری است، به عبارتی بحث مادر است، بحث کلیدی است.
ما اینجا چه بحثی کنیم؟ هر چه میرویم جلو در واقع ریشههای مطلب سستتر میشود. برمیگردد به آن قسمت اول.
پس به خاطر این است که من اینقدر آن قسمت اول را مهم میدانم.
حتی این 5510 مهم نیست. ؟؟؟ میگوید ؟؟؟ فقهی است دیگر، بیا بنویس اصل مطلب. نه! اصل مطلب همانجاست. اصل مطلب چی چی بنویسیم؟ میرویم به کجا؟ اصل مطلب همان است.
من همینطور دارم خلاصه و تیتروار جلو میروم.
میگویم کسانی که اینجوری برخورد میکنند، محققینی که اینجوری برخورد میکنند، مصادیق این موضوعات کلی مثل عدالت اجتماعی و فقه و عزت مسلمین در صحنه بینالمللی، مصادیق اینها را چگونه میخواهند درک کنند؟
این موضوع درست! اما مصادیقش چیست؟ توی مصادیق اشکال دارد.
عدالت اجتماعی اصل است! بسیار خوب. اما ما 15تا سیاست داریم. در بانک مرکزی، سیاستهای پولی، کدام یک از این 15تا به عدالت نزدیکتر است؟
یادتان هست در اعتبارسنجی، مدلهای سیمولیشن درست میکردیم و قصهاش را برایتان میگفتیم.
در مدلهای سیمولیشن میگفتیم یک سناریو این است که دولت اینگونه عمل کند. یک نحوه برخورد دیگر این است که یک بار دیگر سیمولیت میکنیم، آنطوری میشود، یک بار دیگر سیمولیت میکنیم، اینطوری میشود، کدام یک از اینها به عدالت نزدیکتر است؟ معیارمان چیست؟ از کجا بفهمیم؟ الان البته معیار مستضعفین مطرح شده، خدمت به مستضعفین و محرومین! خب خدمت به مستضعفین و محرومین، حضرت امام(ره) هم که الحمدلله ربّ العالمین مرتب تأکید میکردند روی این مطلب، اما هنوز برای خیلی از مسئولان مصادیق خدمت به محرومین معلوم نیست چیست؟ چه کار کنیم؟
خیلیها میگویند یکی از مصادیق خدمت به محرومین این است که برویم برای روستاها تلفن بکشیم. رفتهاند روستاهای خیلی دور را تلفن کشیدهاند. اصلاً او به جایی ندارد که تلفن کند! تلفن به چه کسی کند؟ خب کابل میخواهد، دکل میخواهد، چه میخواهد، چه میخواهد!
بعد هم گزارش میدهند، میگویند ما در سال گذشته توانستیم 50 هزار شماره تلفن به روستاهای دور دست دهیم.
یک بار هم خدمت به محرومین و مستضعفین این است که در تهران میخواهیم مترو بزنیم.
معلوم نیست معیار ما چیست؟ چگونه باید ارزیابی کنیم؟ اختلاف به وجود میآید.
یکی از بزرگان میفرماید آقا شما با این کار، 50 هزار، 60 هزار نفر از روستاها جذب میکنید توی تهران. یعنی همه تحت فشار قرار میگیرند بندگان خدا. تهرانی که ایجاد فشار میکند برای خانوارها. هم 5800
خب تفسیر مطلب چیست؟ بالاخره خدمت به محرومین را چطور شروع کنیم؟ خدمت به محرومین و مستضعفین به عنوان مصداقی از عدالت اجتماعی است.
خود آن باز حکم کلی است، خدمت به محرومین، چه کار کنیم؟ بیاییم به تمام کارگرانی که حقوقشان مثلاً کمتر از 3 هزار تومان است، در ماه مثلاً 10 کیلو برنج بدهیم. یا مثلاً کیلویی 25 ریال بدهیم. این راهش است؟
در این هم حتی ما مسئله داریم که حتی خدمت به محرومین و مستضعفین را به عنوان مصداقی از تحقق عدالت اجتماعی هنوز نمیدانیم چیست؟
به مسئولان برمیگردد نه به فکر! اگر بنده را بگذارند مسئول کار، فوری میگویم به کسانی که حقوقشان اینطوری است اصلاً یکی یکدانه پیکان بدهید. این پیکانها را فقط بدهید به کسانی که حقوقشان کم است. از بین آنها قرعهکشی کنید به آنها بدهید یا زمین بدهید به آنهایی که حقوقشان کم است.
اگر یکی دیگر را بگذارند مسئول کار، میگوید خدمت به محرومین این نیست، راهش مثلاً چیز دیگر است. یکی دیگر همینطور، یکی دیگر همینطور!
امر یه مسئول برمیگردد و با سلیقه شخصی او و نه به یک دستگاه فکری.
دستگاه فکری؟ بله، دستگاه فکری هم ممکن است اشتباه کند اما درجه خطای دستگاه فکری کمتر از درجه خطای بنده است. بنده را که میگذارند مسئول، گاهی اوقات مسائل و سلیقههای شخصی هم میآید وسط دیگر! خب من هم 6002 تصمیمگیری دارم. ؟؟؟ تصمیمگیری در سطح خیلی بالا!
بعضیها بودهاند. ؟؟؟ خدمت. حالا این سالهای اخیر یک کم ؟؟؟ مثلاً لیسانسش را نگرفته بود. خب آن اوایل انقلاب بود و نیاز به نیرو خیلی زیاد بود. این ؟؟؟
میگفت که الان ما تصمیمگیریهای مهم داریم میکنیم اما نیروی فکری و کمک نداریم، باید تصمیم را گرفت! کلی پول این طرف و آن طرف میشود، با یک امضای ما!
مثلاً شماها که اینجا نشستهاید یا من هم مثل شماها، چون من که در کار اجرایی نبودم، مثلاً ماها فکر میکنیم اگر تصمیم گرفته شود مثلاً 30 میلیون تومان از یک جا به جای دیگر منتقل شود، مثلاً رویش خیلی کار میشود! نه! این را در یک لحظه باید تصمیم بگیرد چون این شخص باید 20تا از این تصمیمها را در همان روز بگیرد.
و بعد میگوییم نیروی فکری نیست اصلاً، بعد میگوییم حالا بدهیم! طوری نیست! بعد نگاه میکنیم میبینیم که معیارها نوعاً روی این است که آیا پولداری پولدارتر میشود؟ اگر آره، نه! نوعاً روی همین مسائل اینکه پول چگونه دارد بین گروهها میچرخد. یعنی بحث توزیع درآمد.
این ظاهری است. بعد میگوید ما از این طرف هی فشار میآوریم به پولدارها، یکجور میخواهیم پولهایشان را چی کنیم، بعد میبینیم عجب! یک برنامه آنها اجرا کردند تازه به نفع آنها شد!
ما میخواهیم خودمان را جمع و جور کنیم، آنها کار خودشان را کردهاند!
الان این خدمت به محرومین و مستضعفین با اینکه واقعاً در دل تماهم مسئولان مملکتی بوده، حالا شما شاید در جریان باشد. بعضی از آنها هم خب همشاگردیهای خودم، همدرسیهای خودم، بالاخره با ما بودند.
میدانم اینها تمام وجودشان برای خدمت به محرومین است اما باز خودشان هم گاهی وقتها میگویند. میگویند خلاصه اینها به ما رودست میزنند. خلاصه تا میخواهیم کاری کنیم میبینیم سرمان کلاه رفته.
یک برنامههایی پیاده میکنند برای ما، کاری که ما میخواهیم در خلاف جهت آنها کنیم، به نفع آنها تمام میشود. میبینیم عجب! او زد و بُرد!
این 6233 کار تخصصی است.
بنابراین بحث را خلاصه کنم که واقعاً از چه راهی باید رفت که عدالت در جامعه واقع شود. گاهی وقتها هست که همین تفسیر از عدالت یا اقامه قسط در جامعه برمیگردد به الگوی فکری مسئولان.
یعنی بندهای که فرض کنید در انگلستان درس خواندهام، یک تنظیم امور اجتماعی آنها را عین عدالت میبینم و میگویم کاشکی در جامعه ما هم اینطور شود.
گاهی وقتها این را آدم میبیند. مثلاً میآید میگوید یادت است آنجا چهجوری بود؟ به چه نحوی کار میکردند! چقدر خوب بود! اینجا هم باید همانجوری شود.
یعنی یک تنظیم خاصی که در ذهن بنده مسئول هست، این را عینِ عدالت میبینم، برای اینکه بنده در جای دیگر ملاحظه کردهام؛ بدون اینکه راجع به آن فکر کرده باشم.
یا بالعکس. بعضیها که متأثر از نظام شرق هستند، بعضی از تنظیمات آنها را عینِ عدالت میدانند. میگویند بله! باید همینطور باشد. میبینید چقدر پیشرفت کردند! و پیشرفت شوروی تعارف نیست که، پیشرفت کرده.
میگوید ببینید آنها اینجوری عمل کردند و به نفع مردمشان تمام شده. یعنی الگوی مدیریت اقتصادی آنها میشود الگوی ما. الگوی بنده مسئول؛ که میخواهم تفسیری ارائه دهم از مفهوم عدالت، از مفهوم قسط.
پس ناخودآگاه دارم یک مفهوم اسلامی را به کمک مدلی که از غیر گرفتم، یا از اقتصاد شرق، یا از اقتصاد غرب، این را میخواهم به کمک او تحلیل کنم.
و آنچه که در کشورهای خارجی به نام عدالت اجتماعی معروف است را عیناً در اینجا جاری کنم.
این بحث را برای اینکه شما خیلی روشن ببینید، در مورد خانمها بهتر میشود درک کرد. خانمهایی که تحصیلکرده خارج هستند.
یک مثال که یک خرده ایجاد حساسیت میکند شروع کنم، بقیه هم همینطور است، مراتبش فرق میکند. تعدد زوجها! اگر من به شما بگویم شما موافق تعدد زوجها هستید؟ شما میگویید خب خدا که منع نکرده ولی من خودم بیشتر از یکی نخواهم گرفت. میگویید برای اینکه مشکل است. اقتصاد مملکت مشکل است. تربیت فرزندان مشکل است. خانمها یک کم اینجا حساسند، مگر میشود دوتا را با هم یک جا نگه داشت؟ دوتا خانه هم که نداریم. اهل تعدد زوجات نیستیم. این یکی هم اگر بتوانیم خوب مدیریت کنیم با این فشارهای اقتصادی و تربیت کودکان و مشکلات مملکت، کافی است.
میگویم بیا حالا امضا کن! بگو انجام این ممنوع است! میگویی نه! همچین کاری نمیکنم! خدا که گفته حتماً حکمتی تویش بوده!
بگوییم امضا کنید که حرام است بر یک مرد مسلمان که زن دیگری بگیرد. هیچ موقع این کار را نمیکنید، محال است چنین کاری کنید، هیچکدامتان امضا نمیکنید. با اینکه شاید ته دلتان خوشتان نیاید، چی هست حالا دوتا زن بگیرد! که چه بشود؟ من مخالفت میکنم.
حالا این امر در مردها که گاهی وقتها تا این حد حساسیت ایجاد میکند، در خانمها که خیلی حساسیت ایجاد میکند. یعنی شما به یک خانم تحصیلکرده بگویید موافق تعدد زوجات هستید؟ میگوید نخیر! بگوییم خدا گفته! شروع میکند به تفسیر کردن، نه، چنین چیزی نیست! این عدالت نیست! یک مرد برود هر وقت دلش خواست یک زن دیگر بگیرد؟! که چه شود؟! عدالت اجتماعی یعنی این؟!
میگویی خب خدا این طور خواسته. میگوید بله! خدا با شرط و شروطی خواسته که هیچوقت واقع نخواهد شد. خدا گفته عدالت را چنان رعایت کنید که هیچ اختلافی نباشد! چه نباشد!
شما به آن خانم میگویید این تفسیر شماست از این کلمه ولی اسلامشناسان این را نمیگویند. میگوید نه! اسلامشناسان اشتباه میکنند! من عدالت را اینگونه میفهمم. عدالت یعنی یک مرد حق ندارد بیشتر از یک زن بگیرد.
بعد شما بگویید ما افرادی را میشناسیم که خودشان مسئولیتهای مهم در نظام قضایی کشور دارند و دوتا زن دارند و هر دو را هم در یک خانه نگه میدارند. میگوید آن زنها متوجه نیستند. آنها 6739
حالا اگر این خانم در یک خانوادهای باشد که از ایران باشد، در یک خانواده خاصی که از اول این مسائل را گفته باشند، میگوید خب اگر خدا گفته که نظر خدا هست، سنت هم منع نشده و خب اگر خدا اینطور میگوید باشد.
اما اگر کسی رفته باشد خارج و در ذهنش در این باشد که رشد اجتماعی در خارج از کشور ملاحظه شده به خاطر اینکه زنان در مسائل اجتماعی فعالند. میبینیم زنان پشت تریلی نشستهاند تریلی میبرند، پشت اتوبوس هستند، پلیس هستند، در خیابانها تیراندازی میکنند، دنبال قاچاقچیها میدوند، در کارخانهها هستند. بعد هم میگوید ببینید اگر اروپا اینجور رشد کرده به خاطر اینکه زنان اینجوری مطرحند.
بعد توی ایران میآید، این مصداق عدالت اجتماعی را در این میبیند که زنها باید واقعاً در صحنه اجتماعی فعال شوند. این را هم به نام اسلام میگوید. میگوید زنان باید در صحنه اجتماعی فعال شوند! یعنی چی که رفتهاند توی خانه نشستهاند؟! که چه شود؟! بعد هم فوقش این است که هر جمعهای بیاریمشان نماز جمعه، بعد هم یک راهپیمایی شود اینها بدوند جلو! که چه شود؟! در کارخانهها چرا نیستند؟ چرا رانندگان را از خانمها انتخاب نمیکنند؟ مگر چه اشکالی دارد که یک زن هم بنشیند مثلاً تریلی ببرد. در دنیا دیدید؟ اینها کمک به اقتصاد مملکت میکنند. اگر تحصیلکرده باشد اقتصاد هم یک ذره خوانده باشد. میگوید اصلاً رشد اقتصادی غرب به خاطر این است که نیروی عظیمی از جامعه فعال است و اگر مردم کشورهای اسلامی اینطور ضعیف هستند برای اینکه نیمی از نیروی کار را فلج کردهاند، بردهاند توی خانه نشاندهاند هی سبزی پاک کن!
6946 ایرانشناسانی هم که بر علیه زنان مینویسند، مباحث همین است. خیلی شما تعجب میکنید که مصادیقشان همینهاست. الان یکسری کتابهای زیادی در دنیا دارد نوشته میشود در اینکه زن در اسلام در چه استثماری واقع شده.
ببینید چه استدلالهای جالبی دارند میکنند. واقعاً چون من اینها را بنا به دلایلی گاهی وقتها میآورند، 7012 دارند بعضی از خانمها، ؟؟؟ میبینم، خانواده خودم فعالیت دارند. میبینم. میخوانم نگاه میکنم میبینم استدلال سنگین است. مثلاً توسط اساتید جامعهشناسی دانشگاه نوشته میشود. چنان صحبت میکند که یک زن ایرانی واقعاً مجذوب این استدلال میشود. حتی برده روی نوع غذاهایی که ایرانیها میخورند.
میگوید یکی از دلایلی که غذاهایی که ایرانیها میخورند، اینطور ظریف است و نیاز به کار زیاد دارد، برای این است که سر زنان را توی آشپزخانه جمع کنند در حالی که غذاهایی که در فرنگ است، معمولاً زود درست میشود و این به خاطر این است که از زنها استفاده کنند که بروند در جامعه فعال شوند، کار کنند، چه کنند و چه کنند تا برسد به مسئله تعدد زوجات، مسئله حجاب، استدلالی که در امر تضعیف تعدد زوجات مطرح میکنند نمیدانید چقدر قوی است که من یادم است برای یک امر پاسخ به این استدلال، گروهی از خانمهایی که دانشگاهی بودند از ایران رفتند و بعضی از خانمهایی که تسلط روی معارف اسلامی دارند، مثل خانم گرجی، خانمهای دیگری که در بُعد سیاسی فعالیت دارند، بحثها کردند که بتوانند یکی از دلایل اینها را رد کنند.
تا بعد رفتند حضور بعضی از مدرسین حوزه، نشستند با آنها بحث کردند که ما جواب این را چگونه بدهیم؟ چون اینها باید جوابشان را بنویسند بفرستند در آن مجلهای که این مقاله نوشته شده، پاسخ دهند. در واقع سمپاشی که آنها در دنیا میکنند، اینها بتوانند یک جوری جواب دهند که باز این پاسخ به نظر من نیمبند بود. آن ضربهای که آنها زدند را اینها نتوانستند جواب دهند.
این مسائل هست. حالا کسی که رفته تحت تأثیر است، این عدالت اجتماعی در ایران را در این میداند، الان من به شما بگویم، میگویم عدالت اجتماعی! عدالت اقتصادی! شما میگویید حفظ مصالح مسلمین! میگویید رشد اقتصادی! رشد اقتصادی، تئوری 7212، تئوریهای جدید میگوید نیروی کار! نیروی کار باید فعال شود. بعد میگوییم در این مملکت شما نیمی از زنان را در خانه نگه دارید! این مصداقی است از رشد اقتصادی؟ 7224 مصداقی است از حفظ مصالح مسلمین؟ اگر ایران از نظر اقتصادی قوی شود برای مسلمین بهتر است؟ میگویند بله!
لازمهاش نیروی کار است. نیروی کار هم که زنان نباید در خانه بمانند، باید بیایند بیرون، باید بروند در کارخانهها فعال شوند. مگر در چین، کوبا و شوروی نبود؟ مگر الان در آمریکا و انگلستان نیست؟ مگر عیب دارد که زنان در کارخانهها فعال شوند؟ بروند پای کورهها بایستند همپای مردان کار کنند؟
چرا همهاش شما مسائل اخلاقی دارد به ذهنتان میآید؟ نه! چنین چیزی نیست. هیچ اتفاقی هم در کارخانهها نمیافتد بلکه این همه در خانه نگه داشتنها این اتفاق میافتد!
تفسیر عدالت اجتماعی دارم میکنم. منِ نوعی میتوانم این مسئله را ببرد در جامعه مطرح کند و ذهنیت جامعه را ببرد به این سمت که عدالت اجتماعی مترادف است با مشارکت بیشتر زنان در صحنه اقتصاد. هی نگویید زنها بمانند در خانه فرزندان را خوب تربیت کنند یا معلمان خوب شوند یا نرسهای خوب شوند. نخیر! اینها نیست.
چرا؟ چون ذهنیت آن فرد متأثر است از الگوی غرب. ذهنیت آن فرد متأثر است از الگوی شرق. او در شرق عدالت را این دید. او در غرب عدالت را این دید. رشد را این دید. میآید در اسلام هم بحث عدالت را از آقای فقیه میگیرد، بحث قسط را از اسلام میگیرد، بحث سرافرازی و عزت مسلمین را از اسلام میگیرد به الگوی از غرب و از شرق گرفته خودش تزریق میکند و به یک تنظیم امور مسلمین میرسد به نام مشارکت اجتماعی-اقتصادی زنان.
این تازه یک مثال بود که باید به مسائل دیگر اجتماعی تعمیم دهیم. پس این قسمت دوم هم به نظر من میآید که اشکال عمده دارد که اینها مفاهیم کلی هستند و مصادیقشان روشن نیست و گاهی وقتها ملاحظه میشود که روشن بودن مصداق برمیگردد به سلیقه فرد، به دانستههای فرد، به ادراکات از قبل تعیین شده فرد، به فرهنگی که آن فرد در آن فرهنگ رشد کرده؛ منی که در انگلستان رشد کردم، عدالت را به نحو خاص تفسیر میکنم تا آنی که در شوروی رشد کرده، او عدالت را به نحو دیگری تفسیر میکند. او عزت و سرافرازی مسلمین را به نحو دیگری تفسیر میکند و همینجا من یک جمله بگویم و وقت دیگر نیست، جلسه بعد هم دیگر این بحث را ادامه نمیدهم؛ گروهی که میآیند میگویند اقتصاد اسلامی را میخواهیم ملاحظه کنیم، قانون اساسی که هست دیگر! و اینها کم هم نیستند. میگویند اصول اقتصاد اسلامی را قانون اساسی بگیریم.
و الان نوعاً من در دانشگاهها میبینم کسانی که تدریس اقتصاد ایران میکنند، وقتی که پای اسلامی کردن به میان میآید، میگویند اصول کلی از قانون اساسی!
من در اینجا گفتم عدالت اجتماعی، قسط، چه و چه و چه، بعد گفتم اینها محدود نیست، چه دارد و چه دارد، اینها برای اینکه پای قضیه را سفتش کنند میگویند خب از خودِ قانون اساسی میگیریم.
قانون اساسی را باز میکنیم؛ اصل 2: تأمین مسکن برای همه. خب این است، مینویسند! اصل 3: اشتغال برای همه؛ اصل 4: آموزش و پرورش برای همه؛ اصل 5: نبودن استثمار؛ اصل 6: دادن وسایل تولید به همه؛ اصل 7: تعاونیها، چه و چه و چه. این 15تا را روی کاغذ مینویسند میگویند این الگوی ماست! بر اساس این حرکت میکنیم.
بحث من این است که این اشکال دارد. این نحوه برخورد. شاید قسمتی از این اشکال را با عرایضی که کردم بتوانم منتقل کنم. شاید هم بعدها، جلسه بعد راجع به این بحث قانون اساسیاش إنشاءالله بحث کنیم.
خودتان هم بروید مباحثه و فکر کنید. اگر میشود زودتر این مباحثات خودتان را ارائه دهید دیگر. خلاصه این مطالب ما دارد تمام میشود! السلام علیکم.
انتهای پیام/4133
انتهای پیام/