چالشهای خانواده و ازدواج - قسمت دوم
؟؟؟
- بحث مدرنیته و سنتی در فرآیند آشنایی و انتخاب است.
- مطلوبها کم شدند. بگویید آقا پنج درصد جامعه، 10 درصد جامعه اینجوری فکر میکنند،این مطلوبهاست. اما اکثریت در خانواده اینقدر تعارض و تشنج است که هیچ الگویی پیدا نمیکنند، اینها سرگردانند. ما باید مطلوبها را غنیتر کنیم. متأثر از وضع موجود برای مشاوره ازدواج نباشیم.
- من نظرم این است که اگر خانوادهایم را بکنیم خانواده پرورش عروس و داماد دلارام. من دخترم را اینجوری تربیت کنم، شما هم پسرتان را. اینها با هم ازدواج کنند. چون از طریق مشاهده طبیعی دیدهاند پدر و مادرهای خوب چگونه با هم رفتار میکنند. پدر میآید، مادر میرود استقبالش، چقدر حرفهای قشنگ میزنند. در همین موقعیت و شرایط، آرامشگر همدیگر هستند، در سختترین شرایط. آنوقت این پسر و دخترها، اینها اصل است،
بدون اغراق من نیم قرن است که در این حوزه دارم تلاش میکنم، اولین نوشتههای من مال 45 سال قبل است. حدود 5 هزار نفر زیر نظر من تا حالا ازدواج کردهاند، اسنادش هم هست، یکدانه هم طلاق نبوده. خیلی جدی میگویم. جرئت میخواهد آدم اینجوری بگوید. دلیل دارد؛ همان ازدواج ماندگار.
بعد وقتی که بچهها را اینجوری بار آوردیم، بچهها یک معیار و الگو پیدا میکند. دختر من آرزو میکند با پسری ازدواج کند که مثل باباش باشد، منتهی لاغرتر و قدش بلندتر باشد. پسر من اینجوری است الان. پسرها آرزو میکنند با کسی ازدواج کنند که شخصیت و منش مادر را داشته باشد. خودشان یک ایده و اندیشهای پیدا میکنند. وقتی که وارد آن فرآیند شناخت میشوند، دوست دارد چشمهایش آبی باشد، موهایش اینجوری باشد. از نظر فیزیکی عرض نمیکنم. از نظر منش و شخصیت، یک الگو پیدا میکنند.
مقدمه ازدواج ماندگار در خانه صورت میگیرد. بعد آن فرآیند است که آیا میتوانیم و آیا این شخص مؤلفههای آرامشگری را دارد؟ میخواهیم برای آرامش ازدواج کنیم! آیا این پسر میتواند به من آرامش بدهد؟ پسری که سیگار میکشد، عصبی است، رفتار تهاجمی دارد و معتاد است، خلاف میگوید، اندیشه بیمارگونهای دارد، اختلال پارانوئید دارد، این میتواند؟
این دختری که وسواس دارد، اینکه تندخو است، اینکه خودبین است، خودمدار است، خودشیفته است، میتواند آرامشگر من باشد؟ این مباحث را ما مطرح میکنیم. 10 جلسه حداقل 14 جلسه بدون تماس نفسانی، بعد از 10 جلسه، دختر و پسرها مطرح میکنند، تحلیل میکنیم.
آقای دکتر احساس میکنم که خیلی آرمانی داریم بحث را پیش میبریم در صورتی که واقعیت امر شاید به اینگونه نباشد. چیزی که الان با آن برخورد داریم این است که پیشزمینههای ازدواج را جوانها عموماً ندارند در سطح جامعه، چه به لحاظ علمی، چه به لحاظ مادی.
- من اینها را قبول دارم. اتفاقاً فرمایش شما درست است. ما دوتا داریم، میگوییم صدا و سیما و دانشگاه، ما دانشگاهیم.
اصلاً دانشگاه را من مد نظر قرار نمیدهم. آقای دکتر اشاره به مطلوب میکنند، بحث واقعیت هم یک بحث دیگر است.
- شما میگویید مطلوبها را مطرح میکنیم، من میگویم مطلوبِ مقدور است. در خانه من مقدور است. الان از دختر و پسر من از برنامه زنگ بزنید سؤال کنید، همین حرفها را میزنند.
شما قطب روانشناسی ایران هستید! قطعاً باید در خانواده شما مقدور باشد ولی منی که پسرم یا دخترم یا برادرم...
- مطلوبها کم شدهاند، فرمایش شما را دارم تأیید میکنم. بگویید آقا پنج درصد جامعه، 10 درصد جامعه اینجوری فکر میکنند، این مطلوبهاست. اما اکثریت در خانواده اینقدر تعارض و تشنج است که هیچ الگو پیدا نمیکنند، اینها سرگردانند. اصلاً بعضیها میخواهند زود از خانواده خارج شوند که ازدواج میکنند، به همین جهت طلاق زیاد میشود. من میگویم ما مطلوبها را، پنج درصد را یواش یواش بکنیم 10 درصد، 20 درصد.
هدف از اینکه دور هم مینشینیم بحث میکنیم، شما هم به عنوان استاد، به عنوان روانشناس مجرب، ما باید مطلوبها را غنیتر کنیم دیگر! متأثر از وضع موجود برای مشاوره ازدواج نباشیم. عرض من همین است.
آخر آقای دکتر شاید به جرئت بتوانم بگویم ما کلاً دوتا نهاد داریم در این زمینه میتواند پایهریزی کند. قطعاً شما و تیم روانشناسی که در سطح کشور فعالیت میکنند، بعد از تعارض است که میآیند به ما مراجعه میکنند و قرار بر این است که حالا مشکل حل شود اما نهادی مثل وزارت آموزش و پرورش که فقط به آموزش آنهم نه چندان غنی پرداخته شده و اصلاً من نمیدانم پرورش آموزش و پرورش کجاست؟! پرورشی وجود ندارد. در صورتی که یک جوان تا زمانی که دیپلم میگیرد، تحت نظارت و آموزش و پرورش این وزارتخانه است.
تک و توک در سطح جامعه میبینیم که ازدواج را به سبکی غیرمعمول دارند باب یا در موردش گفتگو میکنند. در ازدواج سنتی خانواده پسر به خواستگاری میروند یا پسر پیشقدم میشود برای امر ازدواج ولی الان مطرح میشود که چه اشکالی دارد که دختر پیشقدم شود؟ آیا واقعاً یک چنین چیزی ختم به یک زندگی موفق میشود؟
- واقع این است که چه در ازدواجهای سنتی یا به اصطلاح مدرنیته، پدر و مادرها میتوانند معرفی کنند و این کار در اروپا و آمریکا، در کانادا و آلمان صورت میگیرد. پدر و مادرها میگویند که نظرت به ازدواج چیست. از همکلاسیهایت کدامهایش را خوشت میآید؟ از میان آشناهایمان کسی را انتخاب کردی؟ همه جای دنیا مطرح است.
پدر و مادرها عموماً دوست دارند بچهشان به اصطلاح سروسامان بگیرد. فرزندشان بههنگام ازدواج کند. پدر و مادرها در همه جهان این را دوست دارند. خیلی صریح عرض کنم، هیچ پدر و مادری در هیچ یک از کشورهای دنیا دوست ندارد بچهاش فقط همخانگی داشته باشد یا شیوههای دیگر. دوست دارند ازدواج کنند. یک خرده با آنها مصاحبه میکنید، میتوانید شما مصاحبه کنید، همین برنامه را به لطف و همت دوستان خوب تهیهکننده، مدیران برنامه، میتوانیم همزمان با کشورهای مختلف هم تماس بگیریم، ایرانیان مقیمی که آنجا زندگی میکنند، دوست دارند یک وقتهایی نوه هم داشته باشند. آمریکاییها، آلمانیها و ژاپنیها دوست دارند و این فرزندآوری در بستر ازدواج ماندگار صورت میگیرد.
پس پدر و مادرها همه جا، همیشه تاریخ، هم مسئولیت دارند و هم رغبت دارند و علاقهمندند که بچههایشان نگرش مثبت به ازدواج داشته باشند، فرزندانشان انگیزه ازدواج پیدا کنند. خب معرفی میکنند. در هر دو مورد دختر و پسر، معرفی میکنند. اما اینکه انتخاب کنند که با همین باید ازدواج کنی! فقط باید با برادرزاده من ازدواج کنی! این امر غلطی است. ناروا بوده. جوانان دیگر نمیپذیرند. قدیم بود. گاهی اوقات به حرمت پدربزرگ قبول میکردند، حتماً با این ازدواج کن! اگر نکنی، ارث نمیدهم، امکانات نمیدهم! این شیوه نادرست است.
حضرت زهرا(س) خیلی خواستگار داشتند. بالاخره دختر پیغمبر خدا بودند. سران و قبایل و کشورهای مختلف دوست داشتند داماد پیغمبر خدا شوند. من به زبان ساده میگویم، مکتوبش را هم نوشتهام. یکی از یاران میگوید خدمت حضرت علی(ع) میرسد؛ علی جان خبر داری که برو بیا در خانه پیغمبر خدا(ص) زیاد شده! شما نمیخواهی خواستگاری کنی؟ حضرت علی میگوید من میخواهم اما خجالت میکشم. مأخوذ به حیا بودند. گفتند تا دیر نشده برو! مولا علی(ع) میآیند خدمت رسول خدا که جای پدرشان بودند، فرزندخواندهشان شده بودند. ای رسول خدا! اجازه میدهید من هم به صف خواستگاران زهرا بپیوندم؟ پیامبر خدا میفرماید حتماً! خوشحال میشویم. بعد میروند خدمت حضرت زهرا. خیلی مهم است. زهراجان امروز علی هم آمده بود میخواست از شما خواستگاری کند. نظرت چیست؟ انتخاب کننده کیست؟ حضرت زهراست. اینکه عرض میکنم مستند است. حضرت زهرا عرض میکند پدرجان، آنچه که شما راضی هستید، خدا راضی است، من راضیام. میدانست پدرش راضی است. یعنی انتخاب توسط حضرت زهرا صورت میگیرد. یعنی انتخاب توسط حضرت زهرا صورت میگیرد. خود فرد انتخاب میکند. اصلاً خیلی زیباست. پیغمبر خدا تصمیم نمیگیرند. نمیگویند من میخواهم توصیه کنم با علی ازدواج کن. خودشان تصمیم گرفتند. تمام شواهد تاریخ همین را نشان میدهد. انتخاب را باید فرد بکند چون سرنوشت اوست. با پدر و مادر ممکن است 20 یا 25 سال زندگی کنیم، با همسر ممکن است 100 سال، 200 سال زندگی کنیم تا بهشت. تا بهشت ما همسفریم. انتخاب سرنوشت من است! باقیات صالحات من است، فزندان من، نوههای من، تا قیامت تمام آنها که نور چشم من هستند مال این ازدواج است. سلامت روانی انسان، سلامت عاطفی انسان، همه در گرو این انتخاب است. پدر و مادرها باید این حق را برای فرزند قائل شوند که او انتخاب کند. میتوانند 10 نفر را معرفی کنند. چه در نگاه سنتی، چه در مدرنیته، انتخاب کننده خود فرد است.
؟؟؟
- ما باید زمینه را معرفی کنیم که این فرد نسبت به طرف مقابل یک شناخت خوبی داشته باشد. احساسی که از شناخت حاصل میشود، این قیمت دارد. آن احساس و محبت و علاقه و عشقی که زایشی از فرآیند شناخت است، آن ماندگار است. اینکه بعضیها میگویند من تا عاشق نشوم، ازدواج نمیکنم، اشتباه است. یعنی از نظر روانشناسی، از نظر فلسفی، از نظر عقلانی و منطقی، اول شناخت است، بعد احساس است. یعنی هر چقدر شناخت جامعتر باشد، محبت ما عاقلانهتر باشد، احساس رویش خوبی دارد. آمیزهای است از شناخت فردی، با احساسی که ایجاد میشود، در انسان یک باور ایجاد میشود. این باورها، بستر پدیدههای رفتارها میشوند. بحثم را خلاصه کردم. میخواهم بگویم که این شناخت را ما باید فراهم کنیم. عجله نکردن که دفعه قبل گفتم، برای این است که این شناخت ایجاد شود. من در کلاس بعضی مواقع با دانشجویان بحث میکنم، بالاخره بعضیها میگویند نه، عشق و احساس مقدم است. نه! سؤال میکنم، شما فلان غذا یا فلان چیز را دوست داری؟ میپرسد چیست؟ میگویم نه! باید بگویی دوست داری یا دوست نداری؟ میگوید آخر نمیدانم چیست! پس باید اول بدانی چیست تا احساست را بیان کنی! هر چقدر عمیقتر بدانی، پدر و مادرها هم کمک میکنند. بله. دخترها هم میتوانند انتخاب کنند. آیتالله مطهری یک بحث خوبی دارند که دخترها آنقدر احساس کرامت میکنند که نمیروند خواستگاری. مثل هند. من این کلام آیتالله مطهری را در کتاب نوشتهام. دخترها باید حق انتخاب داشته باشند. ولی دخترها هم اگر از پسری خوششان بیاید، میتوانند به پدر، به مادر، به استادشان، به فردی (مورد اعتماد) بگویند، غیرمستقیم، نه که به آن پسر بگوییم این دختر عاشق شماست! بگوییم نظرت چیه برای ازدواج، چند نفر هستند، مثلاً فلانی! فلانی! غیرمستقیم دخترها هم میتوانند. من مورد زیاد داشتم. به فردی که مورد وثوقشان است میگویند این پسر اگر از من خواستگاری کند، نه نمیگویم. چون خیلی با شرافت است. من غیرمستقیم به این پسر میگویم یک همشهریتان همکلاسی است، نظرت چیست؟ میگوید نه! آنها خیلی خوبند! بعید است به من بدهند! بارها اتفاق افتاده. غیرمستقیم میتوانند.
؟؟؟
- منظور آقای دکتر (یکی از مهمانان برنامه) این است با فردی که میخواهیم بعداً عقد کنیم، حالا بیاییم بیشتر بشناسیم. یک کلیاتی معرفی شده، من خوشم آمده. حالا بیاییم سراغ مؤلفههای خصوصیت شخصیتیشان، آیا میتواند آرامشگر من باشد؟ اینجاست که من 10 جلسه را میگذارم بدون عقد یا صیغه محرمیت.
البته مطالعات، 6 ماه تا یک سال را توصیه میکند.
- حداقل 10 جلسه است، مال بعضیها 40 جلسه شده. هفتهای یک بار، حداکثر دو بار. من دلیل دارم. هشت صبح تا 10 یا 11 شب، چیزی حدود 14 ساعت میشود. در این 14 ساعت در معرض همدیگر قرار بگیرند، پایگاهشان هم منزل دخترخانم است. با حمایت و اطلاع و شناخت پدر و مادر، هر دو خانواده میتوانند ارتباط داشته باشند بدون ارتباط نفسانی. آنوقت بعد از 10 جلسه اول بیایند پیش من شرح حال خودشان را بنویسند. ممکن است ادامه پیدا کند، فرمایش شما درست است. ممکن است 6 ماه یا هشت ماه طول بکشد. تا به جایی برسند که نگرش مثبت است. هر دو فکر میکنند که میتوانند یک مسیر مشترکی را با هم طی کنند.
در بحث تقدم شناخت یا عشق؛ فواید و اشکالات ازدواج مدرن و سنتی و کدام ازدواج موفقتر بوده؟
- منظور من از پایگاه این است که وقتی که آشنا میشوند، برای دخترخانم خانه خودش امن است. برای اینکه خواهر برادر خودش است. خانه آقاپسر دوتا برادر دیگر دارد آنجا، ممکن است احساس ناامنی کند. من میگویم جلسه اول که میخواهد شروع شود، از خانه دختر شروع شود. میروند منزل دخترخانم، ممکن است صبحانه هم آنجا میل کنند، تا ناهار هم آنجا باشند. بعد دو نفری بلند شوند از تهران بروند تا کرج و برگردند، شب بیایند منزل آقاپسر غذا بخورند چون پدر و مادر هر دو میدانند. دو روز بعدش دفتر کار همدیگر باشند. سه روز بعدش اصلاً با خانواده با هم بروند سفر. یعنی بنابراین در موقعیتهای مختلف، دارد رانندگی میکند، دارد حرف میزند، در مهمانی، در شرایط مختلف، این فرآیند را من نوشتهام و مکتوب و چاپ شده است. این فرآیند در موقعیتهای مختلف خیلی مهم است، هم برای دختر و هم برای پسر.
؟؟؟
- شناخت باید صورت بگیرد. پدر و مادر (طرفین) هم یک چتر آرامشبخشی را بر سر این دو نفر نگه دارند تا همدیگر را بشناسند. هیچجای دنیا، روانشناس، مشاور و حتی پدر و مادر حق ندارند بگویند حتماً ازدواج کن یا حتماً جدا شو! هیچکس حق ندارد. ما فقط پیامدها را ترسیم میکنیم، اگر خوشایند بود، شخص به طرف ازدواج میرود. اگر ناخوشایند بود، یک خرده خویشتنداری میکند.
انتهای پیام/