دلجویی رئيس دانشگاه آزاد اسلامی بجنورد از مادر شهیدان نظمبجنوردی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا از بجنورد، محسن مرادی در دیدار با مادر شهیدان مرتضی و مجتبی نظمبجنوردی اظهار کرد: مادران شهدا اسوههای صبر بوده که از بزرگترین سرمایه زندگی خود که همان فرزندانشان هستند در راه خدا و حفظ ارزشها و آرمانهای این مرز و بوم گذشتند و این کاری است بزرگ که قطعاً از هر کسی برنمیآید.
وی افزود: قطعاً شهدا در دامان مادرانی ارزشی و صبور تربیت شدهاند که توانستهاند در کنار یادگیری تعالیم دینی مادران خود مجاهدت، ایستادگی، دفاع از خاک کشور و ایثارگری را در خود پرورش دهند و همیشه قدردان مادران صبور، مقاوم و والامقام هستیم.
رئیس دانشگاه آزاد اسلامی خراسان شمالی درباره مادران شهدا گفت: مقام معظم رهبری میفرمایند: بدانید امروز در هیچ جای دنیا زنانی مانند مادران شهدا که مادر دو شهید، سه شهید یا چهار شهید باشند، نیستند. در جامعه، مادرانی با این خصوصیات که از پدرها بهتر و قویتر و آگاهانهتر ایستادند، بسیارند، این همان تربیت اسلامی بوده و همان دامان پاک و مطهر و نورانی فاطمه زهرا(س) است.
شهید سیدمرتضی و سیدمجتبی نظم بجنوردی دو برادر بودند؛ سیدمرتضی در آغاز انقلاب فقط 10 سال سن داشت که در راهپیماییها شرکت میکرد، سال 1360 با اینکه فقط 13 سال داشت و مسئولان بسیج از اعزام وی به جبهه جلوگیری میکردند، موفق شد بهعنوان شاطر نانوا به جبهه برود (نیروهای پشتیبانی از شرط سن معاف بودند) و از این طریق راهش به جبهه هموار شد و از آن پس حضور گستردهای در جبههها داشت ازجمله در والفجر 8.
مرتضی سال 1365 به دسته ویژه اخلاص در گردان نصرالله پیوست و آموزشهای غواصی و ویژه را برای کربلای 4 طی کرد، ماجرای غسل کردن وی در آبگیرهای منطقه شلمچه، درست چند ساعت قبل از عملیات کربلای 4، مورد توجه همه همرزمانش قرار گرفته است. سیدمرتضی رتبه 12 کنکور سراسری بود که بهعنوان دانشجوی مهندسی برق در دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد.
چهارم دی 1365 این دو برادر سیدمرتضی در سن 18 سالگی و سیدمجتبی در سن 16 سالگی به فاصله چند ساعت، در عملیات کربلای چهار و در منطقه عمومی شلمچه(جاده شیشه و نهر خین) شربت شهادت را نوشیدند.
سردار شهید رجبعلی محمدزاده در دیداری با مادر و پدر مرحوم شهید خاطرهای از سیدمرتضی نقل کرد مبنی بر اینکه؛ شب عملیات همه به کارهای خودشان میرسیدند. سیدمرتضی پیش من آمد و گفت: آقا رجب آگه میشه ما را با ماشین تا جایی برسونید. به سیدمرتضی گفتم کجا میروی؟ مرتضی گفت تا سه چهار کیلومتری نزدیک اینجا، کاری دارم. وقتی حرکت کردیم، سید گفت که این نزدیکی برکهای هست میخواهم غسل کنم. میدانم که شهید میشوم، میخواهم غسل شهادت کنم. برکه یخ بسته بود. یخ را شکستیم و سید غسل کرد. برگشتیم و چند ساعت بعد عملیات شد و سیدمرتضی هم شهید شد.
انتهای پیام/4121/4062/
انتهای پیام/